برگزیده
سلام به همه دوستان عزیز
در پست قبلی در مورد دلایل خودم برای حضور در کارآموزش پروکسیما نوشتم و کمی از اوضاع و شرایط اون زمان خودم نوشتم اما در این پست میخوام در مورد نحوه امتحان و قبولی در پروکسیما و همچنین یک قمار بزرگ صحبت کنم که ممکن بود باعث عوض شدن کلی مسیر زندگی من بشه. فکر میکنم این مطلب هم خالی از لطف نباشه، بدون اضافه گویی بیشتر بریم سراغ ماجرا
در قسمت قبل گفتم که مدرک لیسانس را گرفته بودم و دیگه خسته وکلافه بودم و به دنبال تغییر وضع موجود بودم و بشدت نیازمند چالش و تجربه جدیدی بودم.
دقیقا یادم نیست ولی فکر کنم دور و بر خرداد ماه بود که بطور اتفاقی در اینستا پوستر کارآموزش را در پیج وبسیما دیدم. اون هم در چه موردی ! کارآموزش کد نویسی.
گفتم این همون چیزی هست که دنبالش میگردی محمدحسن. بدون لحظه ای درنگ توضیحات مربوطه را خوندم و یک لینک برای ثبت نام بود که رفتم داخلش و شامل چندین سوال مختلف میشد که نشستم و با دقت پاسخ دادم.
در آخر اومدم روی ثبت پاسخ زدم و دیدم صفحه رفرش شد و کل اطلاعات رفت ? این هم شانس ما بود
مجددا نشستم تا آخر شب دو بار دیگه پاسخ دادم به سوالات و برای اطمینان از پشتیبان پروکسیما پرسیدم مشخصات ثبت شد گفتند بله چند بار ذخیره شده ?
چند روز گذشت که ایمیلی بدستم رسید که در آزمون اولیه قبول شدید و نوبت به آزمون تخصصی و مرحله دوم هست و بازهم بلافاصله و با خوشحالی به سوالات پاسخ دادم و فرستادم رفت. مدتی نگذشت که ایمیل رسید شما به جمع 16 نفر نهایی رسیدید و مصاحبه تصویری خواهیم داشت و از بین شما 4 نفر انتخاب خواهد شد برای کارآموزش. بالاخره تماس گرفتند و از نظر خودم خیلی خوب پاسخ دادم، همچنین سوالات تخصصی هم خیلی خوب جواب دادم و دیگه تقریبا فکر میکردم قبول میشم که چند روز گذشت ایمیلی به دستم رسید ...........
متاستفانه شما جزو چهار نفر پایانی ما نیستند. حس و حال عجیبی بود. خیلی خیلی ناراحت شدم. خودم رو آماده کرده بودم برای یک ماجرا جدید اما ناگهان ورق برگشت. اینقدر ضد حال خورده بودم و ناراحت بودم که گفتم بزار یک امتحانی بکنیم خدا رو چی دیدی به پشتیمان پیام دادم خواهش کردم اگر میشه یک نفر بیشتر بگیرید و کلی توضیح دادم که برام خیلی مهم هست و شرایطم کلا ممکنه عوض بشه و دیگه فرصت نداشته باشم این حرفا
حداقل پیش خودم میگفتم تلاشتو کردی و حسرت نمیخوری، در نهایت گفتند امکان پذیر نیست و شما میتونید دوره بعدی شرکت کنید.
اما چرا اینقدر برام مهم بود و گفتم ممکنه فرصت نشه و مسیر زندگی ام عوض بشه.
چون زمان سربازی ام داشت فرا میرسید و دیگه فرصتی باقی نمونده بود. باید تصمیم گیری میکردم.هییی ☹
از شانس ما هم اون زمان با هر کدوم از همکلاسی ها صحبت میکردیم میگفتند که ما داریم میریم سربازی یا بعضی ها رفته بودند و همه اطرافیا و دوستان میگفتند برو سربازی. نمون و اینجور چیزا.........
اواخر تابستون بود که دیگه تقریبا کاملا آماده اعزام شده بودم و میخواستم برم برای پست دفترچه. اما همچنان ته دلم یک سمت دیگه بود و واقعا برام دشوار بود.
گفتم بزار یک موردی رو سوال کنم. به پشتیبان پروکسیما پیام دادم و گفتم دوره بعدی کی برگزار میشه گفتند دور و بر آبان ماه.
باید یک قمار بزرگ میکردم. یا میرفتم به سربازی و خودم رو رها میکردم و بیخیال همه چیز میشدم یا اینکه ادامه تحصیل میدادم و مجددا تلاش میکردم برای این راه
و من تصمیم گرفتم که بمونم و مجددا بجنگم و تلاش کنم.
آبان ماه فرا رسید. کل این مدت هرروز کانال وبسیما، پروکسیما هر جایی که بود را چک میکردم که ببینم کی زمان شروع دوره میرسه.
یک روز گفتم بزار مجدد پیام بدم پشتیبان ببینم جریان چیه آبان شده و هیچ خبری نیست قرار بود تا این تاریخ دوره جدید ثبت نامش آغاز بشه. پیام دادم و پشتیبان گفت تصمیم بر این شده که این سری دوره برگزار نشه و شرایط و امکانات برگزاری دوره را نداریم و سال آینده سراغ برگذاری دوره خواهیم رفت.
دیگه واقعا غیر قابل باور بود. چند ماه صبر و لحظه شماری برای برگذاری دوره جدید و نرفتن به سربازی و ناگهان شدید این خبر، آخرین چیزی بود که انتظارشو میکشیدم.
دیگه کلا ناامید شده بودم و یک چند روزی تو حال و هوای خودم بودم و سرمو مشغول کرده بودم که ناگهان پوستر دوره جدید اومد
منو میبینی باور کردی نبود. بعد اون خبر ضد حال ناگهان دیدم پوستر ثبت نام در کارآموزش اومده.
گفتم دیگه هر طور شده باید قبول بشم. و خدا رو شکر مجددا آزمون ها را دادم و رسیدم به مرحله مصاحبه حضوری و.........
دوستان هم محبت داشتند و بالاخره به عنوان یکی از افراد من را پذیرفتند.
مسیر عجیبی بود. فراز و نشیب بسیار زیادی داشت. فکر و خیالات زیادی داشت. کلی گیجی و گنجی برام داشت.
اما بالاخره رسید به اون چیزی که آرزوشو داشتم و دنبالش بودم. البته که شاید تمام این موارد به نفعم شد، اون هم این که قدر این فرصتی که در اختیارم قرار گرفته را بدونم و فرصت را غنیمت بشمرم و بهترین تلاشمو بکنم.
امیدوارم که در این مسیر به بهترین شکل تلاش کنم و آخرش راضی و خرسند باشم از تلاشی که کردم و مسیری که انتخاب کردم.
خیلی ممنونم که تا انتهای این مطلب همراه من بودید. امیدوارم شما هم به رویاها و آرزوهایی که دارید برسید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چی شد که از پروکسیما سر در آوردم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
بازکردن گرههای کلاف محتوا
مطلبی دیگر از این انتشارات
قرار بود پروکسیما یک سفر باشد، اما سبک زندگی شد