زمستانی که با پروکسیما به نیمه رسید؛ گفتوگویی در پایان اسپرینت دوم
کارآموزش زمستان، جایی برای بالابردن کیفیت زندگی
بزرگی گفته است که دوچیز بر کیفیت زندگی تاثیر میگذارد: یکی خواندن کتابهای مفید و دیگری ملاقات با انسانهای خوب!
خواندن کتابهای مفید آسانتر از ملاقات با انسانهای خوب است. اسمش را شانس، بخت، اقبال یا هرچیزی که بگذاریم، توانستم نه یک نفر، بلکه انسانهای خوب زیادی را ملاقات کنم و در مسیری که همیشه دوستش داشتم ولی برایش راهی نمیشناختم، قدم بگذارم.
نوشتن، کاری است که همیشه برایم لذتبخش بوده ولی هرگز فکر نمیکردم تا به این حد ضروری باشد. تا همین اواخر که در پی مطالعاتم متوجه شدم که نوشتن، امروزه نه تنها تبدیل به یک منبع درآمد، بلکه تبدیل به سبک زندگی بسیاری از افراد شده است.
اینجا بود که مسیر من و کارآموزش زمستان به هم افتاد. جایی پر از آدمهای خوب با اهداف مشابه که مدینه فاضلۀ مرا تشکیل میدادند. پروکسیما محفلی است برای چنین آدمهایی!
این شما و این داستان زندگی فوق مسالمتآمیز پروکسیماییها.
دستاوردی برای تمام عمر؛ آنچه گذشت
خوب است آدم هرازگاهی در زندگی گم شود. هربار این اتفاق بیفتد، زندگی ما را به مسیری جالب میبرد. حکایت من هم همین بود. میان هزارویک راه نرفته سرگردان شده بودم. تا اینکه مسیر، خودش مرا پیدا کرد. یا به عبارت دقیقتر، پروکسیما مرا پیدا کرد!
و اینگونه سفر من آغاز شد. سفری که با ملاقات آدمهایی خوب، پربار، روشنفکر و دلسوز همراه بود. کسانی که فقط برای خودشان نمیجنگیدند. بلکه میخواستند دنیا را به جایی بهتر تبدیل کنند. پس من هم تلاش کردم تا جزوی از آنان باشم. مثل آنان فکر کنم و همانند آنان رفتار کنم. اینگونه بود که مدینه فاضلۀ ما رقم خورد.
مسیر پرچالشی بود. مگر میشود هرروز چیز جدیدی یاد بگیری ولی چالشی نداشته باشی؟ که یادگیری سراسر به چالش کشیده شدن است!
اما در این ده روز چه گذشت؟ اگر خاطرتان باشد، در اولین نوشتهام، سخنرانی غَرّایی در وصف دستاوردهایم داشتم. اما بگذارید دستاورد این 10 روز گذشته را با شما درمیان بگذارم: اعتماد کردن به کسی جز خودم!
عجیب است مگرنه؟ اما برای من چیز کمی نبود. شروع این دستاورد از یک چالش شروع شد: نگارش محتوا براساس استوری فرد دیگر. در این چالش، پس از انتخاب همتیمی به صورت تصادفی، باید براساس استوری شخص دیگری، محتوای خود را شکل میدادیم. طبیعتاً هیچکس دوست ندارد مسئول کار شخص دیگری باشد. ولی وقتی مجبور باشی، دیگر به دوست داشتن یا نداشتن فکر نمیکنی؛ فقط انجام میدهی.
با پرسیدن سوال و راهنمایی خواستن از همگروهیم، توانستم بر چالش غلبه کنم. به لطف این چالش و البته همکاری خوب همتیمی، توانستم به این دستاورد بزرگ برسم. چند روز بعد، برای چالش دیگری که در پیش داشتیم، پیشقدم شدم و از همگروهی تقاضای کمک کردم. نتیجه بهتر از انتظارم بود و این همکاری تداوم یافت.
میزان رضایت و خوشحالیم از این دستاورد غیرقابل توصیف است و این مهم تنها در پروکسیما برایم میسّر شد.
اما عمر سریعتر از چیزی که فکرش را کنیم، میگذرد. این 10روز هم با تمام آموزههایش سپری شد. اسپرینت دوم در شرف پایان است. اما آیا پایان من هم رسیده؟!
زینب تصمیم میگیرد؛ به سوی بینهایت و فراتر از آن
اسپرینت سوم آغاز شده است. حتماً درباره نتیجه دوره قبل کنجکاوید، اما از جمله اولم پیداست که مسیر من همچنان ادامه دارد. کسی از جمع ما حذف نشد و شاید این بهترین خبری بود که امروز انتظارم را میکشید.
برای حاضری زدنهای 8 صبح و استرس گزارش کار ساعت 4:30، اشتیاق زیادی دارم. اما بیشتر از همه، برای مواجه شدن با خودِ جدیدم در پایان اسپرینت سوم، هیجانزدهام. کنجکاوم که بدانم چقدر میتوانم بالا بروم و چقدر میتوانم دیگران را بالا ببرم. قدم زدن در مسیر نوشتن و تولیدکننده حرفهای محتوا شدن، زمانی جذّابتر است که همسفرانی داشته باشی.
در حال حاضر تصمیم گرفتم که به چیزی جز مسیرم فکر نکنم. نمیخواهم با فکر کردن بیش از اندازه، شجاعت ادامه دادن را از خودم سلب کنم. پس فقط به این فکر میکنم که چطور از هر روز نهایت استفاده را ببرم و بیشتر از قبل شکوفا شوم.
پروکسیما مقصد نیست، معناست!
جوانی بهترین زمان برای بلندپروازی است. هرکس رویاهای مخصوص خودش را دارد که البته ممکن است همهشان محقق نشوند؛ اما اگر برایشان تلاشی نکند، هرگز این را نمیفهمد. من هم برای آیندهام برنامههایی دارم که مسیر عبوری بسیاری از آنها، همین کارآموزش است. اما رسیدن به مقصد قرار نیست مانع لذت بردن من از مسیر شود.
مقصد، زندگی را معنی میکند؛ هدف، زندگی را عمیق. زندگی را وجود مقصد معنا میکند، نه رسیدن به مقصد!
نادر ابراهیمی
پایان این مسیر را نمیدانم. چرا که زندگی، فیلمی با پایان مشخص نیست. زندگی بیشتر شبیه مستندی است با قسمتهای مختلف. اسم این قسمت از مستند زندگی من اینست: در مسیر کارآموزش!
کارآموزش زمستان؛ مدینه فاضلۀ تولیدمحتوا
پایان این ده روز چه اتفاقی میفتد؟ نمیدانم. اما میدانم که برنده یا بازندهای وجود ندارد. هرکس یک قدم از جایی که بوده، پیشتر حرکت کرده و این یعنی همه برندهایم. بودن در مدینه فاضله آرزوی هرکسی است.
کارآموزش زمستان پروکسیما، همان مدینه فاضله تولیدکنندگان محتوا بود که هرکسی آرزویش را دارد. تا به حال کسانی را دیده بودید که بیشتر از شما برای موفقیتتان ذوق کنند؟ کسانی که برای یاد دادن به شما از خودتان مشتاقتر باشند؟ اینجا همانجاست!
یادگرفتن و رشد کردن در کنار کسانی که نه تنها به دنبال زمین زدن یکدیگر نیستند، بلکه برای موفقیت دیگری، از خودش هم بیشتر خوشحال میشوند! من افتخار میکنم که در این مسیر هستم و هنوز میتوانم ادامه دهم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا گوگل حرفهایم را نمیفهمد؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
و تو چه میدانی محتوا چیست؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
سفر به دور دنیای سئو در کاراموزش وبسیما