شکست همیشه بد نیست ،برمیگردی خونه

امروز اخرین روزیه که من ساکن سیاره ی پروکسیمام و میخوام تجربه ی خودم رو از این سفر کوتاه باهاتون درمیون بذارم...

توی یه کتاب معروف که اسمش یادم نیست مکالمه ای بود بین دو تا سرباز جنگ که درآستانه ی شکست بودند.یکی از سربازا به اون یکی میگه شکست اونقدرا هم بد نیست ، بر میگردیم خونه .

این جمله ی به ظاهر ساده به من جرئت و شهامتِ، نترسیدن از شکست رو دادو باعث شد جور دیگه ای به قضیه نگاه کنم.

اگه هشت ماهه به دنیا اومدی به پروکسیما نیا!

مگه هشت ماهه به دنیا اومدی؟! این سوالیه که هزاران بار از من پرسیدن و در جوابش گفتم بلهه! من واقعا هشت ماهه به دنیا اومدم!. از همون بدو ورودم به دنیا صبر مقوله ای حل نشده برای من بود. طوری که با یک ماه زودتر به دنیا اومدنم همه رو غافلگیر کردم .سکونت در سیاره ی پروکسیما نیازمند صبر و حوصله ی بالاست .

اول مرغ بوده یاتخم مرغ؟

فکر و خیال خوبه اما زیادش دردسرساز میشه!لازمه ی شروع خیلی از کار ها تمرکز و دقت بالاست اگه نمیتونی افکارتو مدیریت کنی وارد پروکسیما نشو!

من از اون دسته افرادیم که میتونم توی افکارم غرق شم و متوجه گذر زمان نشم.

میتونم ساعت ها فکر کنم اول مرغ بوده یا تخم مرغ؟

ماهی ها چه طوری با چشم باز میخوابن و ...

میتونم به هرچیزی فکرکنم غیر از اون چیزی که باید بهش فکر کنم پس اگه نمیتونی تمرکز کنی ، نمیتونی صد درصد خودتو برای کاری بذاری به پروکسیما نیا !

اگه بار گران بودیمو رفتیم...

خداحافظی همیشه برای من غم انگیز بوده دوستدارم فکر کنم همه یه روز یه جا ،دوباره به هم برمیگردیم .پس به جای خداحافظ میگم به امید دیدار !

چون شاید اخرین باری باشه که اینجا مینوسیم برای تک تک کسایی که قدم توی این راه میذارن آرزو میکنم تو مسیرشون ستاره شن.✨