فرود سفینه فضایی به سیاره پروکسیما
مجوز اولیه برای فرود صادر شد
بالاخره بعد از سه مرحله آزمون کارآموزش تولید محتوا، سفینه فضایی من، مجوز ورود به سیاره پروکسیما رو دریافت کرد. خیلی خوشحال بودم؛ وقتی از سفینه پیاده شدم یه دنیای جدید روبه روی خودم دیدم. میدونستم که قراره کلی تو این سیاره دانش و تجربه بدست بیارم. حسابی خودمو برای کلی اتفاقات خوب آماده کرده بودم.
دل تو دلم نبود که ببینم قراره چه کارها و مسئولیت هایی تو این سیاره داشته باشم. و بالاخره بعد از چند روز انتظار، اولین روز کاری من شروع شد.
اولین روز کارآموزش؛ بعد از فرود به سیاره پروکسیما
خیلی هیجان زده از خواب بیدار شدم. یه 20 دقیقه ورزش کردم سر حال تر بشم تا بتونم وظایف خودمو به خوبی انجام بدم. از شدت هیجان قلبم تند تند میزد تا اینکه اولین تسک صادر شد. با یه شور و اشتیاق خاصی داشتم اولین مقاله رو می خوندم. شاید باورتون نشه اگه بگم خودمو معلق تو فضا می دیدم؛ انقدر حس خوب داشتم.
بعد از خوندن مقاله اول با خودم گفتم شیوا هنوز یه ساعت هم از کارآموزشی تو نگذشته ولی تونستی حداقل 10 تا نکته عالی و کاربردی یاد بگیری. اگر این اولشه پس ببین آخرش چیه؟ فکر کنم تبدیل به یه پروفسور تولید محتوا بشی. خلاصه تا پایان روز کاری اول همه وظایف رو به خوبی و با انرژی بالا انجام دادم.
وقتی از پای میز کار بلند شدم، نسبت به چند ساعت پیش خودمو یه آدم دیگه ای دیدم؛ چون تو همین مدت زمان کوتاه کلی اطلاعات بهم اضافه شده بود و از این بابت خیلی خوشحال بودم. گزارش روزانه رو ارسال کردم و بی صبرانه منتظر روزهای بعدی بودم.
مسیری پر چالش، اما هیجان انگیز
تو این مسیر 10 روز، هر روز صبح با یه علاقه و اشتیاق خاصی به سمت میز کارم میرفتم و لپ تاب خودم روشن میکردم. چون مغزم منتظر دریافت کلی اطلاعات داغ و دست اول بود. همه چی داشت خوب پیش میرفت تا اینکه؛ کم کم حجم کارا و مسئولیت ها بیشتر شد.
به خودم گفتم نباید نا امید بشی. بجای خسته شدن و کم آوردن باید تلاش و سرعت کارت بالاتر ببری کسی که خواهان کلی اطلاعات مفید و دست اول باید تمام خودش برای کار بذاره.
همین جوری که داشتیم به پایان اسپرینت اول نزدیک میشدیم؛ حجم وظایف بیشتر و بیشتر میشد اما من اونقدر غرق کار می شدم که گاهی یه چایی رو که سرد شده بود پنج بار عوض می کردم! اما وقتی وظایفم رو به خوبی انجام می دادم لذت می بردم و خستگی از تنم بیرون می رفت.
برای من خیلی مهم بود که وقتی شخصی وظیفه ای روی دوش من میذاره، بتونم به صورت کامل اون کار رو به اتمام برسونم خودمو خیلی در مقابل وظایفم مسئول و متعهد میدونم. بذارید با تعریف یه روز کاری شلوغ این موضوع رو براتون اثباتش کنم.
روز هشتم کارآموزش، روزی طاقت فرسا که ختم به خیر شد
روز هشتم کارآموزش بود؛ مثل همیشه راس تایم شروع کردم که وظایف کاری خودم انجام بدم. همه ی تسک ها رو انجام دادم تا به آخریش رسیدم. وقتی استارت تولید محتوای برای مقاله دوم زدم اینترنت شروع کرد به اذیت کردن. مجبور شدم چند باری خاموش روشن کنم اما فایده ای نداشت چند دقیقه یه بار قطع می شد.
از یه طرف دستم به چراغ خاموش روشن مودم بود، از یه طرف به لپ تاب و یه دست دیگه هم که قرض گرفته بودم به گوشی بود؛ تا بتونم سرچ های خودمو انجام بدم و محتوام رو تکمیل کنم. خلاصه با هر ترفندی که بود تونستم بیشتر مقاله رو پیاده سازی کنم.
اما داستان به اینجاها ختم نمیشه چون باید عکس هم به مقاله اضافه می کردیم. اومدم به مقاله عکس اضافه کنم دیدم ای دل غافل؛ فتوشاپ هم باز نمیشه تقریبا نیم ساعت دیگه هم باید مقاله و گزارش روزانه تحویل بدیم. هیچی دیگه؛ نتونستم تا ساعت تعیین شده مقاله رو ارسال کنم.
اما از اون جایی که آدم متعهدی ام؛ گفتم هر جور شده باید تسک خودمو کامل کنم و تا امشب بفرستم
ذهنم درگیر کرده بود ناراحت بودم از چالش های پیش اومده، یکم استراحت کردم دوباره رفتم سمت سیستم تا محتوای مقاله رو تکمیل کنم. تا ساعت 9 شب پشست سیستم نشستم؛ مشکل رفع شد اما.......
برنامه فتوشاپ باز می شد ولی خیلی خیلی کند پیش می رفت. خلاصه با هر سختی که شده عکسها رو ادیت زدم و حدود ساعت 11 مقاله رو ارسال کردم. از یه طرف ناراحت بودم برای تاخیری که داشتم ولی از طرفی خوشحال که کارمو تا آخر انجام دادم.
یه روز پر چالش طاقت فرسا ولی در نهایت شیرین برای من ثبت شد.
روز امتحان؛ روز حساب رسی به اعمال و عملکردها
بعد از 10 روز کاری بالاخره باید خودی نشون بدیم!
امروز یه کوچولو با استرس از خواب بیدار شدم خب برای امتحان طبیعیه! قبل امتحان مطالب رو یه بار دیگه دوره کردم. راستش از استرسم کم شد. ده دقیقه قبل از امتحان یه استراحتی به خودم دادم تا بتونم تمرکز بهتری داشته باشم.
سه، دو، یک......
امتحان شروع شد؛ بیخیال استرس؛ به جاش تمرکز کردم و یکی یکی به سوال ها جواب دادم. سعی کردم جوابام کامل و جامع باشه. به سوال 13 که رسیدم گوشیم زنگ خورد؛ از پشتیبانی سیاره پروکسیما بود. گفتن زمان آزمون تموم شده. گفتم مگه 2 ساعت زمان نداشتیم؟ گفتن زمان آزمون یک ساعت بود. فکر کنم به خاطره استرس، زمان امتحان اشتباه متوجه شدم.هیچی دیگه سعی کردم سریع تر به همه سوالا جواب بدم. یه سوال اونجوری که میخواستم نتونستم به صورت کامل بهش جواب بدم اما دیگه وقت نبود و مجبور شدم آزمون رو ارسال کنم.
حالا بی صبرانه منتظر نتیجه آزمون و نامه ی اعمال 10 روزه هستم.
ولی چشم و دلم روشنه؛ بازم فردا با اشتیاق پشت میز کارم میشینم تا وظایف جدیدمو انجام بدم.
دادن نامه اعمال، به دست راست
انتظار به پایان رسید، خوشحالم که مجوز موندن به سیاره پروکسیما رو گرفتم. دیگه کم کم قلبم داشت از دهنم بیرون میومد.خیلی خوشحالم؛ چون بازم قراره کلی اطلاعات داغ و دست اول یادبگیرم. ولی از فردا قراره اسپرینت دوم رو با یه انرژی بیشتر دیگه ای شروع کنم. حالا که دوباره بهم مجوز داده شده باید بیشتر از قبل تلاش کنم تا بهترین خودم باشم. دوست دارم تو اسپرینت دوم ورژن بهتری از شیوا شجاعی ارائه بدم.
پس پر قدرت بریم که 10 روز عالی و پربار دیگه، تو سیاره کارآموزش تولید محتوای پروکسیما داشته باشیم
مطلبی دیگر از این انتشارات
کارآموزش وبسیما ،شروع مسیر حرفه ای
مطلبی دیگر از این انتشارات
یادگیری قدم به قدم سئو در سیاره پروکسیما
مطلبی دیگر از این انتشارات
بعد از 10 روز سکون، دوباره وقت پرواز رسیده