چگونه در 14 روز بیشتر از دو هفته زندگی کنیم؟


نوشتن راجع به اینکه " چه چیزی برمن گذشت" در یک مدت زمان کوتاهِ دو هفته ای، به نظر کار خیلی سختی نمی آید؛ اما نه وقتی که در کارآموزش پروکسیما حضور داشته باشید و دوهفته روی تردمیلِ یادگیری قرار گرفته باشید!

تو دویدن را بلدی؛ پس تردمیل را امتحان کن!

شاید اگر قبل از شروع به دویدن روی ترمیل، به سختی های اینکار فکر کنید خیلی راحت از توانایی خود در دویدن بگذرید. چیزی که برای من کاملا روشن است داشتن استعداد در نوشتن است اما سوالی که امروز از خودم میپرسم این است: اگر از سختی دو هفته اول کارآموزش پروکسیما مطلع بودی، باز هم آن را انتخاب می کردی؟

تصور خود در دو هفته پیش و پاسخ "بله" یا "خیر" به این سوال، هیچ دستاوردی ندارد، دستاورد اصلی من از فکر کردن به این سوال این است:

ابتدای راه جای فکر کردن به توانایی هایت نیست، تو در آن مسیر قرار گرفته ای چون توانایی اش را داشته ای، پس به سختی ها در طول مسیر فکر کن نه قبل از شروع راه زیرا فکر کردن به سختی ها در ابتدای راه در ذهن تو سد می سازد و در طول مسیر، راه حل ...

تو انتخاب می کنی که سختی را سد راهت کنی یا آجر ی برای ساخت راهت...
تو انتخاب می کنی که سختی را سد راهت کنی یا آجر ی برای ساخت راهت...

با خود صادق باش

یک درس بزرگ از کارآموزش تولید محتوا!
صادق بودن شاید درسی نباشد که از کارآموزش تولید محتوا بتوان به دست آورد اما باید بگویم در این کارآموزش شما خیلی بیشتر از تولید محتوا میتوانید یاد بگیرید.
اگر خود را روی تردمیل تصور کردید و برای ماندن روی تردمیل دستگاه را دست کاری کردید تنها خودتان را فریب داده اید. آن دستگاه فقط برای به چالش کشیدن توانایی دویدن شما ساخته شده است، دستکاری کردن آن از قدرت و کارایی دستگاه کم نمی کند، فقط ذهن شما را از واقعیت اینکه از حداکثر توانایی خود استفاده نکرده اید دور میکند و اولین آسیب این فریب هدف شما را نشانه میگیرد.


تردمیل؛ یک توصیف اشتباه

دویدن روی تردمیل، یک دویدن از نوع نرسیدن است. من در طول مسیر کارآموزش آنقدر درگیر دویدن و باقی ماندن روی تردمیل شدم که هدفم از "تبدیل شدن به یک حرفه ای" به "حفظ سرعتِ دویدن برای از دست ندادن تردمیل یادگیری" تغییر کرد و این شروع فاجعه بود چون دیگر برای حفظ سرعت و در کورس ماندن فراموش کردم این تردمیل برای یادگیری بود و نه صرفا دویدن.

درست آن است که هدف را هر روز به خود یادآور شوم تا به جای تصور خود روی تردمیل و در حال دویدنی پوچ، یک سرعت منطقی و در حد توانم را تجربه کنم و هر روز دویدن به سمت هدفم را با سرعت بیشتری تجربه کنم.

هر روز خودت را در آینده ترسیم کن...
هر روز خودت را در آینده ترسیم کن...


قدم برداشتنِ هدف به سمت خودت را تجربه کن!

دو هفته سخت و هیجان انگیز پروکسیما، یک تجربه بی نظیر در زندگی من بود. طی کردن مسیر و رسیدن به هدف به صورت خودآموز، گاها میتواند دلیلی برای عقب نشینی و سردرگمی باشد همچنین پیدا کردن یک نقشه راه، خود بسیار زمان بر است. هدف من در شروع کارآموزش کاملا مشخص بود اما زمانی این مسیر برای من شگفت انگیز شد که پروکسیما با هدایت من در مسیر در واقع هدف را به من نزدیک و نزدیک تر می کرد و این خارق العاده بود.


برای زودتر رسیدن به هدف، از بعد زمان خارج شو!

من اگر به صورت شخصی این مسیر را طی میکردم شاید ماه ها برای کسب تجربه و دانشی که هم اکنون دارم، باید تلاش میکردم. خارج شدن از بُعد زمان و فرود آمدن در مکانی نزدیک به هدف یک ویژگی وسوسه انگیز این کارآموزش است. طراحی یک نقشه راه بی نقص با آموزش های هدفمند و کاربردی بدون اینکه شما زمانی برای پیدا کردن مسیر خود بگذارید یک پیشنهاد رد نشدنی است و من هر روز با حجم اطلاعاتی به جا و مدیریت شده رو به رو بودم و لحظاتی از زمان کارآموزش خود را در حیرت این برنامه ریزی درست و حسابی از دست می دادم.

همه این ها علتی است که نوشتن درباره اسپرینت اول را برای من سخت می کند. کارآموزش در ذهن من در یک مدت زمان دو هفته ای تعریف نشده است و به همین دلیل نوشتن از آموزه های این دوره در این مقاله جای نمیگیرد.



ندانستن؛ شروع مسیر دانستن!

تا زمانی که از چیزی اطلاعی ندارید دغدغه ای درباره دانستن آن هم نخواهید داشت. شعاعِ دایرۀ دانسته های من در زمینه تولید محتوا قبل از شروع کارآموزش قابل اندازه گیری بود. اینکه حساب و کتاب دانسته های خود را داشته باشید دلیل بر ندانستنِ زیاد است. آن چیزی که باید اندازه گیری شود شعاع دایرۀ ندانستن هاست و زمانی که شما به این نتیجه برسید که این دایره قابل اندازه گیری نیست و حساب کتابش قرار نیست هیچ وقت دستتان بیاید، پیشرفت شما آغاز می شود.

و به این ترتیب شروع پیشرفت من در کارآموزش آغاز شد. من متوجه شدم چقدر نمیدانم و این خود دلیلی بود برای اینکه شروع به دانستن کنم.

شاید بزرگترین موهبت ندانستن، آرامش باشد و بدترین نتیجه آن نادان بودن اما فکر کردن به اینکه چه چیزهایی را میدانید به مراتب نتیجه بدتری خواهد داشت، چون شما متوقف می شوید و علم از شما پیشی میگیرد.

ندانستن بسیار ارزشمند تر از دانستن است.