نقاش،پژوهش هنر، نویسنده
گاهی پایان، شروع ماجرا است.
از چند سال پیش تا همین الان، بلافاصله بعد از شروع یک کار جدید یا رابطه جدید یا هرچیز جدید به خودم یادآوری میکنم که یادت باشد که در این دنیا تو یک موجود بسیار کوچک، محدود و فانی هستی. پس یادت باشد چیزهایی که برای تو شروع میشوند دائمی نخواهند بود و نباید به آنها دلبسته و بهخاطر آنها مغرور شوی. امروز سفر من به سیاره پروکسیما تمام شد. سفری که بیش از هرچیز متواضع بودن و غره نشده به داشتهها را به من آموخت. در ادامه قصد دارم مختصری از تجربیات این سفر را تعریف کنم. با من همراه باشید تا اگر مسافر بعدی شما بودید بتوانید با دیدی باز پا در این راه بگذارید.
فرشته مهربان ظاهر میشود.
حتما داستان سیندرلا شنیدهاید. در قسمت مهمی از داستان زمانی که سیندرلا در اوج ناامیدی و ناراحتی است، ناگهان فرشتهای مهربان ظاهر میشود و دخترک را از یأس و ناامیدی نجات میدهد. پروکسیما برای من مانند همین فرشته مهربان است. در اولین مطلبی که نوشتم به علاقهام نسبت به آدمها و کسب تجربه در کنار آنها اشاره کرده بودم. این واقعیترین حسی است که من دارم. واقعا معتقدم کیفیت و هویت زندگی من در ارتباط با آدمها شکل میگیرد. درست در زمانیکه از تنها کار کردن و نبودن در هیچ جمع اجتماعی خسته و کلافه شده بودم، بلیط سفر به سیاره پروکسیما برای من صادر شد. حسی که داشتم قابل وصف نیست. خوشحال و سرمست بودم زیرا قرار بود با افراد جدیدی آشنا و وظایف و مسئولیتهای مهمی را عهده دار شوم.
حضوری مجازی اما بسیار واقعی
سفر شروع شد و ما به سیاره پروکسیما رسیدیم. سیارهای مملو از شگفتی و زیبایی که ما هشت نفر را در خود جای داده بود. روزها با هیجان بسیار زیادی برای یادگیری سپری میشدند. مطالب آنقدر جالب و خوب بودند که نمیتوانستم حتی لحظهای به آنها فکر نکنم و جالبتر این که برای تثبیت مطالب آنها را برای دیگران تعریف میکردم. در واقع یا با دیگران حرف نمیزدم یا درمورد کلاس و مطالب مطرح شده صحبت میکردم. با گذر روزها ارتباط مسافرین با هم شکل جدیدی به خود گرفت. در ابتدای مسیر هرکدام از ما در کابینهای شخصی خود بودیم بدون اینکه همدیگر را بشناسیم یا ببینیم. در ادامه مسیر هم همینطور بود اما نوعی دیگر. ما مسافرین طوری به هم نزدیک شدیم که با وجود فاصله و واقعی نبودن ارتباط، نوعی صمیمت خاص و همدلی بینظیر در بین ما شکل گرفت. همه برای هم تلاش میکردیم و از هیچ کمکی به یکدیگر دریغ نمیکردیم. این یکی از اعجازهای سیاره پروکسیما بود. پروکسیما باعث شد من سطح و کیفیت جدیدی از دوستی را تجربه کنم.
بی حساب و کتاب مهربانی کنید.
در دوران مدرسه و تحصیل چیزهای زیادی به ما آموختند که از قضا همه آن آموختهها مثبت و خوب نبودند و نه تنها باعث رشد ما نمیشدند، بلکه باعث میشدند تک بعدی بمانیم و هیچ پیشرفتی حاصل نشود. معلمهایی بودند که تمام علم خود را در کلاسهای درس به اشتراک نمیگذاشتند و باعث میشدند دانشآموزان به خوبی متوجه مباحث نشوند. این معلمها با این روش دانشآموزان را به سمت کلاسهای خصوصی خود میکشاندند و در پی کسب منافع مالی برای خود بودند. امروزه این طرز فکر در افراد زیادی نهادینه شده و بی شک بر ذهن و روان من هم تاثیر گذاشته بود. اما بعد از ورود به پروکسیما و آشنا شدن با کادر حرفهای این مجموعه درب جدیدی از مهربانی و آموزش به روی من باز شد. در این مجموعه من با آدمهایی آشنا شدم که بی حساب و کتاب مهربانی میکنند و در توزیع و به اشتراک گذاشتن علم خود خسیس نیستند. چه چیزی بالاتر از مهربانی بی حد در دنیا وجود دارد؟
همیشه پایان انتهای مسیر نیست
در این سفر بیست روزه مطالب زیادی در حوزه تولید محتوا، سئو و دیجیتال مارکتینگ آموختنم. مطالبی ارزشمند که برای یادگرفتن آنها باید زمان و هزینهای بسیار زیاد را اختصاص میدادم اما در پروکسیما به راحتترین شکل ممکن آنها را یادگرفتم. اینها برای من ارزشمند است اما ارزشمندترین نیست.
ارزشمندترین دستاورد من از حضور در پروکسیما شناختن انسانهایی شریف، صادق و مهربان است. انسانهایی که بدون چشم داشت محبت میکنند و دانش خود را به اشتراک میگذارند. بودن یا نبودن من منفعتی برای این مجموعه نداشت اما چیزهایی که پروکسیما به من داد به شدت باعث پیشرفت و وسعت دید من در حوزه تولید محتوا میشود. پروکسیما به من یاد داد اگر روزی معلم بشوم بهتر است چگونه عمل کنم. به همین علت است که میگویم همیشه پایان انتهای مسیر نیست. امروز من از این مجموعه جدا شدم اما در دنیایی پر از مهر پا گذاشتم. دنیایی که در کنار حرفهای بودن صداقت و شرافت نیز در آن حرف اول را میزنند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
40 روز در سیارۀ پروکسیما
مطلبی دیگر از این انتشارات
هر پایان، آغازی دارد ...
مطلبی دیگر از این انتشارات
بازاریابی محتوایی و 5 مرحله طلایی برای موفقیت در آن