عاشق تاثیرگذاریام و نوشتن، یکی از مهمترین ابزارهای من برای رسیدن به این هدف بزرگ خواهد بود?
۲ ماه با پروکسیما
در ابتدای ورود به کارآموزش، پروکسیما در ذهنم یک پیرمرد غرغرو و بداخلاق بود که به زعم خودش، با مشتی سرباز صفر طرف شده و میخواهد به سختترین راههای ممکن، مطالبی جدید را به آنها آموزش دهد و به اصطلاحی به فولاد آبدیده تبدیلشان کند! اما امروز، بعد از 2 ماه همراهی با کارآموزش، احساس شخصیِ من به این دوره، مثل احساسی است که به کودک 1 سالهی تازه راهافتاده فامیلمان دارم؛ نو رسیده، شیرین، منعطف و پر از قابلیت برای رشد و تاثیرگذاری بیشتر.
هیچوقت فکرش را نمیکردم بتوانم 35 روز از 8 صبح تا 4 بعداز ظهر (آن هم در خانه)، جلوی مانیتور بنشینم و انقدر مصمم، تمرینِ نوشتن کنم! راستش من همیشه از سفارشی نوشتن بیزار بودم و فکر میکردم برای این کار ساخته نشدهام، اما پروکسیما فرصتی ایجاد کرد تا بتوانم به تواناییهایم فرصتی برای ظهور و شکوفایی بدهم و در این زمینه به یک خودباوری نسبی برسم.
در این مطلب قصد دارم به توضیح آنچه که طی این مدت بر من گذشت، خوشیها و ناخوشیها بپردازم. اگر تمایل دارید وقتتان را برای خواندن یک مطلب کاملاً دِلی صرف کنید، در ادامه همراه من باشید. :)
اسپرینتهای اول تا چهارم؛ تردید، رشد و در نهایت، رسیدن به خودباوری
همانطور که در مقاله " پروکسیما؛ بهترین مسیر برای حرفهای شدن در تولید محتوا" هم به آن اشاره کردم، در اوایل ورود به کارآموزش، هنوز مطمئن نبودم که حضور در این دوره برای من انتخاب درستی بوده است یا نه، اما هرچه جلوتر میرفتیم، حسم به آن بهتر میشد. پیشرفتی که در این مدت داشتم و اعتماد به نفسی که گرفته بودم، برایم بسیار شیرین بود. رویارویی با چالشهای جدید و کار کردن به نحوی که هرگز نظیر آن را تجربه نکرده بودم نیز برایم هیجانانگیز بودند.
انگیزهبخشترین قسمت کارآموزش آن برای من، جلسات گروهی و فردی با منتور بود. طی هر جلسهای که داشتیم، با بررسی مقالاتی که نوشته بودیم، متوجه یکی از اشکالاتم میشدم و این برای منی که عاشق رشد کردن و بهتر شدن هستم، همه چیز بود. حتی اگر نیمخط هم در یک روز یاد میگرفتم، آن روز برای من رنگ و بوی دیگری میگرفت و برای ادامه مسیر انگیزه بیشتری میگرفتم.
در پروسه کارآموزش، از همه جالبتر شیوه تدریسی بود که در تمام سالهای آموزشی عمرم، کمتر نمونهاش را دیده بودم. آن هم این بود که قبل از اینکه هر درسی به ما آموزش داده شود، میبایست از طریق جستجو در گوگل و منابع موجود، چکیدهای از آن را مینوشتیم و سپس جلسهای ترتیب داده میشد و نحوه صحیح آن را فرا میگرفتیم. شاید در ابتدا کمی گیجکننده و سخت به نظر میرسید، اما بعد از مدتی همه با آن خو گرفتیم.
4 روز پایانی کارآموزش؛ خسته، اما امیدوار!
با وجود این که شرکت در کارآموزش برای عموم رایگان بود، اما طی چند روز اخیر متوجه شدم که بهای سنگینی برای حضور در آن پرداخت کردهام. اگر بخواهم منصف و قدردان باشم، باید بگویم با اینکه آموزشهای این دوره، بیشتر بر مبنای Self Study بود، اما جلسات رفع اشکال و آموزشیای که منتور پرمهرم (خانم ابوالقاسم) مرتباً برگزار میکردند، باعث شد تا در حوزه تولید محتوا به بلوغ قابلقبولی برسم و از این بابت همواره سپاسگزارشان خواهم بود.
نظرات من برای برگزاری روزهای پایانی پروکسیما
به نظر من بهترین برنامه برای روزهای پایانی، به جز تمرینِ سریع نوشتن، این است که درباره چالشهای گوناگونی که ممکن است بعداً هنگام کار برایمان ایجاد شود بنویسیم. تا اینجا هم خیلی خوب، راه و روش برخورد صحیح با کارفرما به ما آموزش داده شد و گوشهای شنوا، آن را فرا گرفتند.
در پایان، به خاطر حضور در جمع همتیمیهای مهربان، خدا را شاکرم. امیدوارم در پایان جلسه امروز، بهترین تقدیر برای هریک از کارآموزشیهای پرتلاش رقم بخورد و همه راضی از نتیجه، به تعطیلات پایان هفته بروند.
از اینکه وقت گذاشتید و این مطلب را خواندید، صمیمانه از شما سپاسگزارم. :)
مطلبی دیگر از این انتشارات
تجربیات من در سفر 10 روزه به سیاره پروکسیما
مطلبی دیگر از این انتشارات
تجربه حضور در کارآموزش آکادمی وبسیما
مطلبی دیگر از این انتشارات
هیچ اتفاقی،اتفاقی،اتفاق نمی افتد..