نقطه عطفی که تشنگی من برای یادگیری را چند برابر کرد

سلام

من آکام محمدپوری، متولد 31شهریور 1374 هستم. در این نوشته قرار است که در مورد پیشینه کاری و تحصیلی خودم صحبت کنم و از اهداف و انگیزه‌های خودم برای شرکت در دوره کارآموزش محتوای پروکسیما بگویم. در این میان هم سعی می‌کنم شما را بیشتر با خودم آشنا کنم. من از کودکی به دنیای کامپیوتر علاقه مند شدم چون می‌توانستم با استفاده از کامپیوتر و نرم‌افزارها، حس کنجکاوی خودم را راضی نگه‌دارم.

میزان ذوق من هر بار که پشت کامپیوتر می نشینم
میزان ذوق من هر بار که پشت کامپیوتر می نشینم

پس اجازه بدهید از همان جا شروع کنیم:

نقطه تلاقی من با دنیای کامپیوتر

تقریبا 15 سال پیش بود که پسر دایی های من کامپیوتر خریدند و این نقطه تلاقی من با دنیای کامپیوتر بود؛ البته اگر کار با کنسول های بازی را حساب نکنیم. من آن‌قدر مشتاق یادگیری کامپیوتر بودم که بیشتر روزها به خانه پسر دایی هایم می رفتم و فقط نگاه می کردم. آن روزها تمام چیزی که می خواستم یک کامپیوتر بود و با اینکه قولش را از پدر گرفته بودم اما همچنان خرید آن به تعویق می افتاد.

هیچ وقت آن شب را فراموش نمی کنم که دیدم روی یکی از برگه های پدر نوشته شده: سفارش کامپیوتر. با اینکه آن شب ما مهمانی بودیم، به اندازه ای خوشحالی شدم و زدم زیر خنده. جوری می خندیدم که انگار هیچ کس در آن اتاق نیست. درست مثل خنده های ماتیلدا در فیلم Leon: The Professional 1994:

https://www.aparat.com/v/lAIvE/

با این تفاوت که خنده های ماتیلدا بسیار کوتاه بود و من حداقل پنج دقیقه را با این شدت و خوشحالی خندیدم؛طوری که هیچ کس حرفی نمی زد و فقط من را نگاه می کردند. من هم از شدت خوشحالی و خنده نمی توانستم بگویم که چرا می خندم. البته بماند که پدر این را نوشته بود تا برای مدرسه کامپیوتر سفارش دهد نه برای خودمان. بله، این بیشتر یک تراژدی بود تا خاطره ای خوش اما خنده های از ته دل و دیوانه دارم از فراموش نشدنی ترین لحاظ زندگی من هستند.

چند ماه بعد از آن شب، بالاخره کامپیوتر خریدیم و من تقریبا تمام کارهای عمومی کامپیوتر را فقط با نگاه کردن یاد گرفته بودم. کارهایی مثل نصب نرم افزار یا بازی، تنظیمات ساده و پیچیده ویندوز، شخصی سازی، مدیریت فایل ها، رایت سی دی، کار با برنامه های مختلف مثل ورد 2003 و غیره. البته امروزه ندانستن این موارد بیشتر شبیه به یک جوک است. بیشتر سال های نوجوانی من در کنار کامپیوتر سپری شد و من بیشتر وقت ها مشغول فیلم دیدن، بازی کردن و کار کردن با نرم افزارهای مختلف بودم؛ نرم افزارهایی که امروز اسمشان را به ندرت یادم است اما نتیجه خوبی برای من داشت.

من امروز خیلی راحت با انواع نرم افزار و فضای کاری آن ها ارتباط برقرار می کنم و می توانم حدس بزنم که یک نرم افزار احتمالا چه ویژگی هایی دارد یا اگر دنبال آپشنی بگردم، باید از کدام قسمت دنبالش بگردم. این مورد در هنگام کار با ابزارهای آنلاین و گوشی های هوشمند هم صادق است و من تواناهایی کامپیوتری و دیجیتالی خیلی خوبی دارم؛ طوری که همیشه بقیه من را بخاطرش تحسین می کنند.

با اینکه من در بیشتر کارهای کامپیوتری مهارت داشتم، اما خیلی دیر به فکر درآمد زایی افتادم. یعنی می توانم بگویم برنامه مشخصی برای زندگی‌ام نداشتم و با این دید زندگی می کردم: هر چه پیش آید، خوش آید. تا اینکه در سال 1394، یکی از دوستانم پیشنهاد کرد که یک شغل برای خودمان دست و پا کنیم. این دوست، چند روزی بود که مشغول وبلاگ نویسی و مدیریت صفحه فیس بوک خودش بود. پیشنهاد او این بود که یک سایت بسازیم و با تولید محتوا و کسب بازدید، از طریق تبلیغات به درآمد برسیم.

یک موش آزمایشگاهی به تمام معنا: اولین تجربه ما در سطح وب

به این ترتیب، در اواسط سال ۹۴ ما وارد فعالیت در حوزه وب شدیم. نکته جالب اینجاست که ما هیچ تجربه ای از مدیریت سایت نداشتیم، هیچ چیزی از تولید محتوا، برنامه نویسی، موتورهای جستجو و سئو نمی دانستیم اما با این حال قالب اختصاصی سفارش دادیم و وارد یکی از پر رقابت ترین حوزه های آن زمان شدیم: دانلود آهنگ جدید! نتیجه این شد که ما تقریبا دو سال عمر و انرژی و سایر منابع را تماما تلف کردیم.

ما هر چیز جدیدی که در طول مسیر یاد می گرفتیم را در سایت اعمال می کردیم و مثل یک موش آزمایشگاهی هر روز تغییرات ایجاد می کردیم. هر بار که ابزار جدیدی پیدا می کردیم که می توانستیم با آن سایت را آنالیز کنیم، اول سایت هایی مثل دیجی کالا، وبسیما، نوین، زومیت و مخصوصا سایت آژانس های سئو را نگاه می‌کردیم که ببینیم آن ها چه کار کرده اند تا ما هم همین کار را بکنیم.

موش آزمایشگاهی ما: سایت به‌روز صدا (توانستید یکی از مشکلات سایت را در تصویر ببینید؟)
موش آزمایشگاهی ما: سایت به‌روز صدا (توانستید یکی از مشکلات سایت را در تصویر ببینید؟)

کم‌کم با این سایت خداحافظی کردیم و به سراغ حوزه‌ای با رقابت کمتر رفتیم: دانلود زیرنویس فارسی. اولین سایتی که در این حوزه بالا آوردیم، سایت بروز ساب بود اما این سایت هم بعد از تلاش‌های زیاد موفق نشد. تا اینکه در روزهای اول سال 1397 سایت ایران زیرنویس را راه‌اندازی کردیم و درنهایت توانستیم با استراتژی و برنامه‌ریزی درست آن را با ترافیک ارگانیک به رنک الکسای زیر 500 ایران برسانیم. متأسفانه در تیر 1398 به خاطر یک سری مشکلات ما به فعالیت این سایت خاتمه دادیم و درنهایت به فروش رسید.

نتیجه ادامه دادن بعد از چندین و چند شکست
نتیجه ادامه دادن بعد از چندین و چند شکست

در این چند سال، من کار تولید محتوا و یا ترجمه را انجام می‌دادم اما از فرایندهای دیگری که در داخل و خارج از وب‌سایت اتفاق می‌افتاد هم باخبر بودم. به‌این‌ترتیب، من کم‌کم با دنیای دیجیتال مارکتینگ آشنا شدم و هرروز بیشتر از قبل به آن علاقه‌مند می‌شدم. اما بخش محتوا همیشه برای من جذاب‌ترین قسمت بود. البته قبل از اینکه وارد بحث محتوا شویم، از پیشینه تحصیلی خودم هم بگویم.

پیشینه تحصیلی

من در دبیرستان رشته ریاضی فیزیک خواندم و برای دانشگاه، رشته مهندسی عمران را انتخاب کردم. بعد از اینکه دوره کاردانی را تمام کردم، در طول دوره کارشناسی، به مرور متوجه شدم که علیرغم توانایی و علاقه ای که به این رشته دارم، مسیر مناسبی برای من نیست و از یک جایی به بعد، من را ناامید خواهد کرد. پس از دانشگاه انصراف داد و بر روی کار خودمان متمرکز شدم. در همان دوران بود که ما بر روی سایت های خودمان کار می کردیم و من کشف کردم بیشتر به کسب و کار و بحث مدیریت علاقه دارم تا ساخت آپارتمان های بیشتر.

به همین خاطر، بر روی دنیای جدیدی که با آن آشنا شده بودم و برای من بسیار جذاب تر بود، تمرکز کردم؛ مخصوصا در بخش محتوا.

من با چه دیدی به محتوا نگاه می کنم؟

یکی از حرف‌های امیر غیاثی‌فر که بیشتر وقت‌ها در ذهنم حضور دارد این است:

کالا هستید و فروختنی یا برند هستید و خریدنی؟

من معتقدم فارغ از اینکه ما چه کاری انجام می دهیم و در چه حرفه ای و حوزه ای فعالیت می کنیم، باید برند شخصی خودمان را داشته باشیم. در طول ساختن برند شخصی، ما ارزش ها، مهارت ها، توانایی ها، انگیزه ها، نقاط قوت، نقاط ضعف و... خودمان را پیدا می کنیم و با توجه به آن ها سعی می کنیم برند بوک مختص به خودمان را بسازیم و در جای درست خودمان قرار بگیریم تا رنج «نرسیدن ها» را کمتر متحمل شویم. محتوا از جمله بهترین راه هایی است که بتوانید برند شخصی خودتان را ارتقا دهید.

فارغ از این، من معتقدم که محتوا به یک حوزه خاص (کسب و کار، بازاریابی و...) محدود نمی شود و همه می‌توانیم از محتوا استفاده کنیم؛ برای ابراز خودمان، برای آموزش دادن، برای الهام بخش بودن و اثرگذاری بر دیگران و غیره. با نوشتن و تولید محتوا ما آدم توانمند تر و بهتری می شویم و می توانیم در ساده ترین کارهای ممکن (مثل فرستادن ایمیل یا پیامی برای تبریک تولد) هم بهتر و خلاقانه تر عمل کنیم.

کارآموزش محتوای پروکسیما: انگیزه ها، اهداف و دو ماه بعد

شاید اگر کارآموزش پروکسیما به صورت غیرحضوری برگزار نمی شد، من نوشته منتشر نمی شد. من می دانم که کار کردن به صورت دورکاری مشکلات خاص خودش را دارد؛ مخصوصا اگر شناخت چندان زیادی از تیم حاصل نشده باشد. اما تیم وبسیما با قبول این مشکلات یک فرصت استثنایی را برای افرادی مثل من فراهم کرده اند که جای تحسین و تقدیر دارد.

من مطالعات زیادی در حوزه بازاریابی دیجیتال داشتم و در چندین دوره از جمله دوره آنلاین بازاریابی دیجیتال عادل طالبی شرکت کرده ام اما نتوانسته تمام آن چیزهایی که فراگرفته ام را به صورت عملی اجرا کنم. از طرفی هم نمی خواهم وارد سازمان یا کسب و کاری شوم و با منابع آن ها آزمون و خطا کنم. من بیشتر تمایل دارم که با هدف ارزش آفرینی و اثرگذاری وارد سازمان ها شوم.

  • انگیزه ها:

کارآموزی فرصت بسیار مناسبی برای کسب تجربه و قرار گرفتن در فضای واقعی کسب و کار است. تجربه آموزی و بازخورد گرفتن در حین کار از افرادی با سابقه و با تجربه مانند تیم وبسیما (و صد البته فرصت استخدام در وبسیما) از انگیزه های من برای شرکت در این دوره بودند.

  • اهداف:

از جمله اهداف خودم برای شرکت در این دوره هم می‌توانم به این موارد اشاره کنم: شبکه سازی، کسب تجربه، تمرین کردن و به چالش کشیدن خودم در راستای شناختِ آگاهانه تر.

  • تصویری که دو از دو ماه بعد در ذهن دارم:

چون کارفرمای من تا پیش از این خودم بودم و تجربه کار در سازمان ها را ندارم، اعتماد به نفس کافی برای درخواست کار را ندارم چون نمی دانم چه چیزی در انتظارم است. این دوره می تواند نقطه شروع خوبی برای قرار گرفتن در این محیط باشد. دو ماه بعد، من یک کارشناس تولید محتوا خواهم بود که با اعتماد به نفس می تواند به سراغ فرصت های کاری برود و ارزش آفرینی را در دل سازمان ها شروع کند.

می دانم پروکسیما نقطه عطفی است که انتظارش را داشتم.