دانشجوی روانشناسی | در جستوجوی حقیقت... با ذهنی ناقص و قلمی شکسته!
روانشناسی | خشونت در مردان
بسیاری از مردم گمان میکنند که مردان خشنتر از زناناند چون مقدار تستوسترون مردها بیشتر است. اما اگر چنین است، پس چرا، با این که مردان همه جا تستوسترون دارند، میزان پرخاشگری مردان در فرهنگهای مختلف و در طول تاریخ این قدر متفاوت است؟
برای پاسخ دادن به این پرسشها، ریچارد نیزبت (۱۹۹۳) به بررسی اسناد تاریخی پرداخت. او دریافت که جنوب آمریکا، در کنار برخی مناطق غربی کشور که ساکنانش اصولا جنوبیها بودند، از لحاظ میزان کشتن سفیدپوستها و خشونتهای دیگر، مرتبهای بسیار بالاتر از سایر نواحی کشور دارد؛ البته فقط در انواع خاصی از خشونت: استفاده از مشت یا تفنگ بزای حمایت از حس غرور و شرفِ مرد، حمایت از داراییاش، یا پاسخ به توهینی که به او شده است. نیزبت تبیینهای گوناگون را، از قبیل فقر یا تنش های نژادی، در نظر گرفت. اما وقتی تفاوتهای منطقهای از لحاظ میزان فقر و درصد سیاهان در جمعیت هر ایالت سنجیده شد، 《جنوبی بودن》همچنان یکی از پیشبینهای مستقل آدمکشی باقی ماند. نیزبت تبیین براساس پیشینهی بردگی را هم کنار گذاشت: مناطق جنوب که بالاترین میزان بردگان را در گذشته داشتهاند امروزه کمترین میزان را در به قتل رساندن سفیدپوستان دارند.
نیزبت این فرضیه را پیش کشید که نرخهای بالاتر خشونت در جنوب ناشی از علل اقتصادی است: نرخهای بالاتر در فرهنگهایی رخ میدهند که اصولا مبتنی به گلهداریاند، برعکس فرهنگهایی که مبتنی بر کشاورزیاند. حال چرا اینطور است؟ مردمانی که معیشتشان وابسته به کشاورزی است معمولا برای بقای خود به ایجاد و تقویت شیوههای همکاری میپردازند. اما کسانی که زندگی آنها از راه گلهداری میگذرد بهشدت آسیبپذیرند؛ وسیلهی امرار معاش آنها همان چهارپایانی است که دزد ممکن است در یک لحظه بربیاد. به قول شاعر ثروت و مال به شبی بنده... حسن و جمال به تبی بنده! به نظر نیزبت، گلهداران برای آنکه احتمال دزدی را کاهش دهند یاد میگیرند در قبال هر عمل تهدیدآمیزی (خیالی و واقعی) به شدت هشیار باشند و بلافاصله به آن واکنش قهرآمیز نشان دهند. و در واقع، وقتی نیزبت به اَعمال کشاورزی منطقهی جنوب نگریست، دریافت که میزان آدمکشی در تپهزارها و دشتهای خشک (که گلهداری در آنها رواج دارد) دو برابر مناطق کشاورزی است.
تاکید بر پرخاشگری و هشیاری در اجتماعات گلهداری به نوبهی خود فرهنگ ننگ و نام (culture of honour) را به وجود میاورد، (فرهنگ ننگ و نام همون غیرتی شدن خودمونه!) که در آن حتی دعواهای کوچک و توهین های جزئی (یعنی جزئی از نظر اهالی فرهنگ های دیگر مثل فحش عمه!) شرف و آبروی مرد را به خطر میاندازد و وی را وادار میکند که برای اعادهی حیثیت دست به خشونت بزند (کوهن، ۱۹۹۸).
حالا فکر کنم تا حدودی درک کنیم چرا تو فیلمهای وسترن تفنگدار ها همشون گاوچران بودن! راستی کسی تفنگدار کشاورز دیده؟!
اگرچه اقتصاد گلهداری امروزه در جنوب و غرب اهمیت بسیار کمتری دارد، میراث فرهنگ ننگ و نام آن همچنان باقی است. نرخ آدمکشی مربوط بچه ننگ و نام (نظیر قتل در پاسخ به توهینی که به خانواده شده است) در این مناطق پنج برابر سایر مناطق کشور است. در فرهنگهای ننگ و نام میزان خشونت خانوادگی هم بیشتر است. در چنین فرهنگهایی، هردو جنس معتقدند که مرد هرگاه گمان بَرَد که زن آبرو و حیثیت او را از راه خیانت یا ترک کردن او لکهدار کرده است، حق دارد به او حمله کند و او را کتک بزند (واندلو و کوهن، ۲۰۰۸)
کادر اول: ننگ و نام در فرهنگ ایران؟
نخیر! در قانون ایران!
بنا بر قانون مجازات اسلامی در جمهوری اسلامی ایران مجازات «قتل نفس»، «قصاص» است، اما مطابق ماده ۶۳۰ قانون مجازات اسلامی، «هرگاه مردی همسر خود را در حال زنا با مرد اجنبی مشاهده کند و علم به تمکین زن داشته باشد، میتواند در همان حال آنان را به قتل برساند و در صورتی که زن مکره باشد، فقط مرد را میتواند به قتل برساند.»
مشروع بودن قتلهای ناموسی واضح است یا بیشتر توضیح دهم؟
چرا این اعمال مدتها پس از آن که کارایی خود را از دست دادهاند باز هم ادامه مییابند، با این که اکثر مردان دانشجوی جنوبی در پردیسهای دانشگاهیشان گلهچرانی نمیکنند؟ در یک سلسله آزمایشها، معلوم شد که مردان جنوبی بیش از مردان شمالی بر این تصورند که همسالان مردشان معتقدند کنش پرخاشگرانه برای حفظ آبرو لازم است. (این حرف آشنا نیست؟!) به این ترتیب رفتار برخواسته از فرهنگ تدوام مییابد زیرا هر کس دیگری هم ظاهراً خواستار آن است (واندلو، کوهن، و رَنسام، ۲۰۰۸).

کادر دوم: خشونت خانگی در ایران
خبر منتشر شده در مهرماه سال ۱۳۸۳/ اکتبر ۲۰۰۴
به گزارش گروه اجتماعي خبرگزاری دانشجويان ايران، بر اساس تحقيق ملی بررسی خشونت خانگی در مراكز 28 استان كشور، ميانگينهای مرتب شده دورههای زندگی زنان نشان میدهد يك سال اول ازدواج، دوران تنگنای مالی، پس از تولد فرزندان، حداقل يك بار در ماه، ميانسالی و دوران بارداری پرخشونتترين دورههای زندگی زنان هستند و خشونت در دورههای هر روزه، برخورداری از درآمد بالا، بعد از معاشرت جنسی، قبل از معاشرت جنسی، سالخوردگی و روزهای كاری هفته به حداقل میرسد.
●تا اینجای کار ارتباط خاصی با متن اصلی دیده نمیشود. ولی در ادامه با آمار استانی به چیز های جالبی میرسیم.
بر اساس يافتههاي طرح ملي بررسي ميزان خشونت خانگي از ديدگاه زنان در مقياس شاخص كلي خشونت (45 مورد شامل خشونتهاي رايج و كم رواج) از اول زندگي مشترك تا كنون افراد درگير با خشونت، شهرهاي زاهدان و سمنان (شهر ها به ترتیب بیشترین و کمترین) ، در شدت صدمات ناشي از خشونت خانگي ( كبود كردن، لق كردن دندانها، شكستن دست و پا، پارهكردن پرده گوشي و...) ، زاهدان و شهركرد، در استفاده ازتهديدات متفاوت و ايجاد مخاطره (تهديد به ترك خانه، اقدام به خودكشي، تهديد به آزار، تهديد به شكايت و...) زاهدان و ساري، در خشونت فيزيكي نوع اول (گاز گرفتن، بستن ، زنداني كردن، چنگ انداختن ، كشيدن مو، اخراج از خانه و ...) زاهدان و يزد، درخشونت فيزيكي نوع دوم ( سيلي زدن، زدن با مشت، لگد زدن، كشيدن، هل دادن و....) خرمآباد و ياسوج، در خشونت رواني و كلامي ( به كاربردن كلمات ركيك، بهانهگيري، قهر، بداخلاقي، دشنام دادن و...)، زاهدان و ساري، در خشونت جنسي و ناموسي (مجبور كردن به ديدن عكسهاي مبتذل، اجبار به روابط زناشويي ناخواسته و غيرمتعارف و ....) اراك و ياسوج، در خشونت اقتصادي و مالي (ندادن خرجي، و پول كافي، ايجاد مضيقه مالي، اجبار براي درخواست پول و ...) زاهدان و بوشهر، در خشونت حقوقي و مربوط به طلاق ( امتناع از طلاق عليرغم اصرار زن به متاركه، ازدواج مجدد بدون اجازه، آوردن هوو، جلوگيري از ديدن فرزندان در زمان متاركه و ...) خرمآباد و مشهد، در خشونت ممانعت از رشد اجتماعي، فكري و آموزشي ( ايجاد محدوديت در ارتباطات فاميلي، دوستانه و اجتماعي، رفتن به خانه پدري ، خويشاوندان و...) و در کل زاهدان و سمنان، بالاترين و پايينترين موارد وقوع خشونت را شاهد بودهاند.
●حالا ارتباط متن و کادر قابل مشاهدهتر نیست؟ میتوان دید بیشتر شهرهای با خشونت کم (به جز یزد!) ، دشتهای حاصلخیزی داشتهاند و قبلا کشاورزی پیشهی اصلی آنان بوده است. و زاهدان؟ اگر خواستید میتوانید در کامنت ها نظر خودتان را با دوستانتان به اشتراک بگذارید:)
نیزبت و همکارانش میخواستند این را هچ نشان دهند که این هنجارهای بیرونی فرهنگی حقیقتاً زیرِ جلدِ آدم میروند و بر فیزیولوژی و شخصیت انسان تاثیر میگذارند. آنها ۱۷۳ دانشجوی مرد شمالی و جنوبی را به آزمایشگاه خود بردند و سه آزمایش انجام دادند تا ببینند این دانشجویان وقتی با توهین و تحقیر روبرو میشوند به لحاظ روانی و جسمانی چه واکنشی از خود نشان میدهند (کوهن و دیگران، ۱۹۹۶). آنها توضیح دادند که این آزمایش نحوهی عمل دانشجویان را در موارد گوناگون میسنجد و آزمایشگر نمونههای بزاق آنها را میگیرد تا میزان قند خون هر کس را در جریان کار اندازهگیری کند. در واقع، نمونههای بزاق برای اندازهگیری میزان کورتیزول (هورمونی که از غدهی فوق کلیه و به خاطر عکسالعمل به خطر ناگهانی ترشح شده و بدن را برای خطرات احتمالی در حالت آمادهباش قرار میدهد.) و برای اندازهگیری تستوسترون، که به سلطهجویی و پرخاشگری مربوط است، به کار میرفت. در نقطهای از آزمایش، همدست آزمایشگر، که وانمود میکرد یکی دیگر از دانشجویان شرکتکننده است، به هر مردی تنه میزد و واژهای توهین آمیز (مثلا کلمهای چهارحرفی که با ک شروع میشود) خطاب به آنها بر زبان میآورد.
●من در حال فکر کردن که کدوم فحش هم ک داره هم چهارحرفیه!
کادر سوم: بدون عنوان!
طبق گزارشی که سازمان ملل اعلام کرده است، سالانه بیش از پنج هزار زن و دختر ، قربانی قتل های ناموسی شده که درکشور پاکستان هر ساله بیش از هزار زن به دلیل موضوعات مختلف کشته می شوند. دیگر کشورهای آسیایی و آفریقا و همچنین آمریکای لاتین و حتی برخی از کشورهای اروپایی دارای آماری از قتل های ناموسی هستنداما در کشور ایران که بحث اصلی است، طبق آمار در استانهایی چون خوزستان، کردستان، کرمانشاه، ایلام، لرستان، سیستان و بلوچستان، فارس، آذربایجان شرقی و اردبیل بیشترین قتلهای ناموسی را شاهدیم.
........
در بیشتر موارد، قتلها ناشی از یک سوءظن است که هیچوقت ثابت نشده اند مانند موردی که دو دختر توسط پدرشان به فجیع ترین شکل کشته شدند. در این مورد دو دختر نوجوان هنگام بازگشت از دبیرستان به خانه با یکی از پسران همسن خویش صحبتی كردهاند که پدر،آنها را مشاهده میکند و در همان روز به زندگی دو دخترش خاتمه می دهد و آنهم به فجیع ترین شکل ممکن!
در این آزمایش، شمالی ها توهین را با آرامش پاسخ میدادند و اصولاً آن را شوخی میشمردند. اما بسیاری از جنوبی ها بلافاصله برافروخته میشدند و میزان کورتیزول و تستوسترون آنها به شدت بالا میرفت. آنها مردانگی خود را بیشتر در معرض تهدید میدیدند، و در قیاس با شمالیها بیشتر احتمال داشت پاسخی پرخاشگرانه بدهند. جنوبیها و شمالیهایی که به آنها توهین نشده بود در اکثر معیارها یکسان بودند، بهجز این که جنوبیها در عمل مودبتر و محترمتر بودند. ظاهرا آنها منشی مهربانتر از شمالیها دارند _مگر این که با توهین مواجه شوند. پس حواستان باشد!
اما بزرگ شدن در فرهنگ ننگ و نام فقط یکی از علل پرخاشگری مردانه است. عامل دیگر به خطرهایی مربوط میشود که فرهنگ با آنها روبروست. در فرهنگهایی که رقابت بر سر منابع شدید و بقا دشوار است، مردان سرسختاند و مجبورند خطر کنند، حتی اگر به قیمت جانشان تمام شود (گیلمور، ۱۹۹۰). برعکس، در فرهنگ های ایفالوک، تاهیتی، و جزیرهی سودست نزدیک گینهی نو که منابع فراواناند و هیچ خطر یا دشمن جدیای که باعث نگرانی باشد وجود ندارد، مردان نیازی نمیبینند که خود را به اثبات برسانند و سرسخت و پرخاشگر بار نمیآیند (لپووسکی، ۱۹۹۴؛ لِوی، ۱۹۸۴). وقتی جامعه آرامتر باشد، مردان آن هم آرامترند.
منابع پست:
کتاب روانشناسی عمومی:کرول وید ویرایش چهارم ۲۰۱۳ مترجم: گروه مترجمان/ انتشارات رشد چاپ
ایسنا: نتايج طرح ملي «بررسي خشونت خانگي عليه زنان در 28 استان»
سلامت نیوز: استان هایی که دارای بیشترین قتلهای ناموسی هست
VOANEWS: نگاهی به آمار رسمی «قتلهای ناموسی»: هر چهار روز، یک زن کشته شد
پ.ن: این پست یک پست روانشناسی میباشد و هیچ گروه سیاسی اجتماعی و فرهنگی حق سوء استفاده از ان را ندارد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
وقتی طلاق در میانسالی اتفاق میافته… (روایت آقای نادری)
مطلبی دیگر از این انتشارات
چطور استرس و اضطراب روی حافظه و بدن ما اثر میگذارند؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا باید زمینهی روانشناسی هیلگارد را خواند؟