چرا فریلنسری آنطور که همه فکر میکنند رویایی نیست؟
تسا پالمر، مدیوم -- دارید به ورود به دنیای فریلنسری فکر میکنید؟ صبر کنید! قبل از اینکه در رویای شیرین کار کردن با پیژامه در رختخواب غرق شوید، چیزهایی هست که باید در موردشان بدانید. من یک فریلنسرم و میخواهم برایتان بگویم که چرا این نوع زندگی آنقدرها که فکر میکنید هم هیجانانگیز نیست.
- ولی از کارمندی که بهتره، مگه نه؟
معلومه که آره! اما هیچ نوع کاری ایدهآل نیست، حتی فریلنسری. اگر با آن چشمان گرد و براقی که شخصیتهای ذوقزده توی انیمهها دارند وارد این وادی شوید، قرار است حسابی توی ذوقتان بخورد. در این پست، من میخواهم صادقانه و طبق تجربیات خودم از ایرادهای فریلنسری برایتان بگویم تا اگر فکر فریلنسر شدن به سرتان زده، بتوانید با چشم باز و انتظاراتی واقعگرایانه تصمیم بگیرید.
۱۰ بخش ناخوشایند فریلنسری
۱. تنهایی، تنهایی عریان
برای اغلب ما فریلنسرها، فریلنسری یعنی کار کردن در خانه. اما وقتی ساعتها و روزها و هفتهها در خانه تنها بمانید، جای تعاملات رودررویی که با همکارانتان در شرکت داشتید بدجور حساس میشود. فقط یک لحظه تصورکنید که ساعتها جز صفحه مانیتور هیچکس را برای حرف زدن نداشته باشید. بله، دیگر کسی نمیتواند اپیزود بعدی گیمآوترونز را برایتان اسپویل کند، اما کسی هم نیست که وقتی این اپیزود را دیدید با او در موردش حرف بزنید.
چه آدم درونگرایی باشید و چه برونگرا، دیر یا زود بلاخره یک جایی حس تنهایی گیرتان میاندازد. برای همین است که به نظر شخصی من، تعامل داشتن با جامعه برای فریلنسرها خیلی خیلی ضروریتر از افراد دیگر است. یعنی چی؟ یعنی اگر فریلنسر شدید باید برای روابط غیر کاری خود با دیگران خیلی بیشتر از قبل مایه بگذارید. حالا چه با داوطلب شدن در یک سازمان مردمنهاد، چه با شرکت در رویدادهای اجتماعی، و چه با بیشتر گشتن با دوستان.
همچنین سعی کنید تا میشود، با مشتریها هم به جای چت کردن تلفنی صحبت کنید. اگر کارمند بودید، این تعامل قرار بود با برگزاری جلسه شکل بگیرد، اما با تلفن زدن میشود تا حدی آن را جبران کرد. یک راهکار دیگر هم این است که هر از گاهی برای قهوه از خانه بیرون بزنید. به این ترتیب میتوانید یک استراحت درست و حسابی داشته باشید که در آن از محیط کارتان دور هستید.
۲. در هم پیچیدن زندگی شخصی و زندگی کاری
اغلب فریلنسرها، بخصوص آنها که تازه وارد این وادی شدهاند، با یک لپتاب یکسان، هم ایمیلهای کاری جواب میدهند و هم توییتر چک میکنند. این کار دو ایراد دارد: از یک طرف تعداد عوامل حواسپرتکن زیادتر میشود، از آن طرف ممکن است رها کردن کار و استراحت کردن برای آدم خیلی سخت بشود.
من موبایلم را هم برای کار استفاده میکنم و هم برای تماسهای شخصی. کامپیوترم را هم همینطور. اتاقی که بخش اعظم کارم را در آن جلو میبرم همان اتاقی است که در آن صبحانه میخورم. این یعنی مشتریها میتوانند هر ساعت شبانهروز که عشقشان کشید با من تماس بگیرند.
بعضی وقتها حتی بعد از اینکه روز کاری تمام شد هم عذاب وجدان ناشی از کار نکردن یقه آدم را ول نمیکند. چرا؟ چون هیچ تغییری در محیط صورت نگرفته، و همان دستگاههای الکترونیکی که با آنها کار میکردید هنوز هم جلوی شما هستند.
۳. یعنی میتونم از این هم پول دربیارم؟
وقتی آدم متوجه میشود که میتواند مهارتهایش را به همین سادگی بفروشد، یک اتفاق عجیب در ذهنش میافتد. تام و جری را یادتان هست که هروقت تام گرسنه میشد، جری را شکل ران مرغ میدید؟ ما فریلنسرها هم کمکم هر فعالیت ممکنی را به شکل یک کار پولدرآر میبینیم! این عادت جدیدی است که من در مورد تفریحهایم پیدا کردهام. عکاسی یکی از تفریحات لذتبخش من است. بارها و بارها با خودم فکر کردهام «به به چه عکسهای قشنگی انداختم! یعنی میتونم بفروشمشون؟». اما خوشبختانه، گوش شیطان کر، هنوز قدمی در این راستا برنداشتهام.
به نظر من تبدیل کردن تفریحها به فرصت پول درآوردن، کار خطرناکی است. راحت میشود گیر این وسوسهها افتاد، اما نباید از یاد ببریم که کار همه چیز نیست. آدم باید فعالیتهایی هم داشته باشد که بتواند در آنها فشارهای کاری را کنار بگذارد و فقط لذت ببرد. اگر اینطور نباشد، کل زندگیمان حول محور پول خواهد چرخید.
۴. در به در، به دنبال جستجوی مشتری
برخلاف کار شرکتی که همیشه یکی دیگر مسئول سر و کله زدن با مشتری است، در فریلنسری مشتری پیدا کردن خیلی دردسر دارد. نه تنها کل کار جذب مشتری با خود شماست، که مشتریها ممکن است هر لحظه که دلشان خواست همکاریشان با شما را قطع کنند!
راهکارش چیست؟ با کمی صبر و کمی تجربه، آدم یاد میگیرد قبل از بستن قرارداد مشتری خوب را از بد تشخیص بدهد. اما این مهارتی است که زمان میبرد و باید برایش زحمت کشید.
حتی اگر مشتریهای خوبی شکار کنید، ممکن است بعد از یک پروژه کار را کنسل کنند. اما اگر خودتان را در چشم مشتریان ارزشمند جلوه بدهید، آنها مرتب به آغوشتان باز خواهند گشت.
۵. خودم رئیس خودمم؟ عمراً!
قبل از اینکه با حس پرندهای آزاد در آسمان آبی کارمندی را برای همیشه کنار بگذارید، اجازه بدهید یک حقیقت تلخ را با شما درمیان بگذارم: فریلنسر هم که بشوید باز هم قرار است برای یک نفر دیگر کار کنید!
برای حل این مشکل، من در تلاشم تا در عین اینکه مشتریهای متنوع کار پارهوقت میکنم، کسب و کار خودم را هم راه بیندازم. از ایده ترکیب کردن فریلنسری و کارآفرینی خیلی خوشم میآید، فکر میکنم خیلی خوب میتوانند همدیگر را تکمیل کنند! حداقل تا اینجا که ترکیبشان برای من جواب داده.
۶. باز که دوازده شب شد...
بعضیوقتها برای تحت تاثیر قرار دادن مشتریها (بخصوص آنهایی که تازه مشتریام شدهاند)، کمی بیشتر از معمول برایشان انرژی میگذارم؛ مثلاً تا خود نصف شب بکوب کار میکنم تا پروژه را سریع تحویل بدهم، یا اینکه با وجود تمام شدن ساعت کاریام مینشینم و کلی برای پیدا کردن راه حل یک مسئله مربوط به پروژه، ایده میزنم. همه میگویند فریلنسرها ساعات کاریشان منعطف است، اما بعضی وقتها همین انعطاف به جای اینکه حس آزادی بدهد، بدتر آدم را در قفس میاندازد.
بعضی وقتها هم ممکن است مثل من، مشتریهایی داشته باشید که آن سوی دنیا و در منطقههای زمانی کاملاً متفاوت زندگی میکنند. کار کردن با این مشتریها درآمد خوبی دارد، اما در عین حال برابر است با سردردهای فراوان و بیخوابیهای پشت سر هم.
راهکار من برای به دست گرفتن کنترل ساعات کاریام، صریح بودن با مشتری است. برایشان به وضوح مشخص کنید که چه زمانهایی از روز و چه روزهایی از هفته در دسترس خواهید بود و چه زمانهایی نه. اگر قرار است چند روزی استراحت کنید، به آنها هم اطلاع دهید که تا فلان زمان سر کار نخواهید بود.
۷. کار نکردن = حقوق نگرفتن
یکی از بخشهای جذاب کارمندی برای من، این بود که میتوانستم مرخصیام را کنار ساحل و به تماشای آبهای مواج بگذرانم، آن وقت حقوقم همچنان بدون این که ذرهای کار کرده باشم به حسابم واریز شود! فریلنسرها از این مزیت بیبهرهاند. هر ساعت مرخصی، یعنی از دست دادن حقوق یک ساعت کار.
۸. درآمد فریلنسری مقایسپذیر نیست!
بعضی شغلها مقیاسپذیرند؛ یعنی شما میتوانید بدون اینکه میزان تلاش خود را بیشتر کنید، درآمد بیشتری از آنها داشته باشید؛ مثلا گرفتن سهام، فروش یک کتاب خوب، بازی در یک فیلم پرفروش. اما فریلنسری جزو شغلهای مقیاسپذیر نیست. شما بر مبنای تعداد ساعات کاری که میکنید پول میگیرید. حتی اگر دستمزد ساعتیتان را بالا ببرید، در نهایت تعداد ساعات محدودی در هفته میتوانید کار کنید. دستمزد شما هرگز از جمع تعداد ساعات هفته X دستمزد بالاتر نخواهید رفت.
اگر با این قضیه اوکیاید، که خب خیلی عالی! اما اگر کار غیرمقیاسپذیر با شما نمیسازد، شاید بهتر باشد به درآمدهای منفعلانه تر فکر کنید و یا اینکه کسب و کار خودتان را راه بیندازید.
۹. خودت روی پای خودت وایستا
متاسفانه برای فریلنسرها هیچ خط تلفنی برای دریافت پشتیبانی فنی یا تماس با مدیریت منابع انسانی وجود ندارد. اگر سیستم پرداختتان به مشکل خورد یا اینترنت قطع شد، شمایید که باید مشکل را حل کنید. اگر در رابطه با مشتری به اختلاف خوردید، خودتان باید ناز مشتری را بخرید. اگر لپتابتان آسیب دید، پول تعمیرش را شما باید بدهید.
۱۰. اممم...چطوری بگم...
بعضی صحبتهای ناخوشایند هستند که همه ما باید با کارفرماهایمان داشته باشیم: چانه زدن در مورد دستمزد، گفتگو در مورد خزش محدوده (Scope creep)، و مصاحبه استخدامی. اگر فریلنسر شوید این صحبتها را نه فقط با یک کارفرما، که با تک تک مشتریان باید داشته باشید!
اما خبر خوب این است که عذاب این گفتگوها به مرور زمان کم میشود. کم کم یاد میگیرید که چطور صحبتهای سخت را ماهرانه جلو ببرید، و یا حتی کاری کنید که کلا از بیخوبن نیازی به این صحبتها نباشد.
ترساندمتان!؟
امیدوارم اینطور نباشد! هدف من فراری دادن شما از فریلنسری نیست. من عاشق فریلنسریام و به همه هم پیشنهاد میکنم امتحانش کنند!
اما امیدوارم که حالا انتظارات واقعبینانهتری در مورد آن داشته باشید. فریلنسری بینظیر است، اما مطالب کمی هستند که درباره بخشهای بد آن حرف زده باشند. من میخواستم بر مبنای تجربههایم کمی شما را قبل از ورود به این وادی راهنمایی کنم.
اگر به فریلنسری فکر میکنید، حدس میزنید کدامیک از این مشکلات بیشتر اذیتتان کنند؟ اگر قبلا فریلنسری را تجربه کردهاید، آیا همانطوری بود که انتظارش را داشتید؟ تجربههایتان را با ما در میان بگذارید!
ترجمه بر اساس:
"10 Honest Reasons Why Freelancing Sucks (And My Thoughts on How to Deal With Them)" by Tessa Palmer @ Medium
کوئرامگ مجلهای تخصصی برای توسعهدهندگان است که هر هفته با مطلبهایی در زمینه تکنولوژی، رشد فردی و آینده برنامهنویسی بهروزرسانی میشود. برای اطلاع از آخرین مطلبهای ما، میتوانید توئیتر یا کانال تلگرام ما را دنبال کنید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
هفت پدیده مهم روانشناسی در طراحی تجربه کاربری
مطلبی دیگر از این انتشارات
جعبهابزار؛ ۱۵ برنامه روزمره برای برنامهنویسان PHP
مطلبی دیگر از این انتشارات
معماری وب: آشنایی با مفاهیم پایه