رادیولاله، در مورد پادکست های فارسی است و به جز وبلاگ، کانال تلگرام به آدرس https://castbox.fm/vb/156988274 و یک پادکست همین نام هم دارد.. https://virgool.io/RadioLaleh
ماه کست اردیبهشت و خرداد 1400، معرفی های لاله
مثل دفعه پیش، این بار هم اپیزودهای پیشنهادی دو ماه اردیبهشت و خرداد رو با هم می نویسم.ولی دو تا پست داریم که اولی که همین باشه، معرفی های خودم است و بعدی معرفی های مخاطبین. برو بریم.
معرفی های لاله
1. پادکست دغایغ، قسمت 13 هر کی دوست نداره جمع کنه از ایران بره
تارا، من رو یاد نوجوونی و دهه ۲۰ زندگی خودم می ندازه، مخصوصا اوایلش. الان که به ۳۵ سالگی رسیدم، افسار زندگیم رو گرفتم دست خودم، ولی یادم نرفته چقدر حرص خوردم، چقدر سرکوب شدم، چقدر برای ابتدایی ترین خواسته های یک آدم باید می جنگیدم تا بتونم سبک و سیاق خودم رو پیدا کنم و برای خودم و زندگیم حق تصمیمگیری داشته باشم. فکر میکنم موضوعاتی که تارا مطرح میکنه، هنوز که هنوزه دغدغه و مشکل و مساله خیلی از دختران و زنان جامعه است. با لحن صمیمی و عصبانیش، خیلی خوب و به حق خشمی که دختران سرکوب شده دچارش هستند رو بیان میکنه. به جز یکی دو مورد، با بقیه استدلال هاش کاملا موافقم و با همین لحن و بیان خودمونی، خیلی درست نشون میده که کنترل لباس و ظاهر و بدن زنها و دخترها چه پیوند تنگاتنگی داره با سرکوب اجتماعی و قائل نبودن حق تصمیمگیری اونا برای خودشون و بی عقل پنداشتنشون. لحن تارا، در گوش من نوجوانانه است، اصطلاحات و کلماتش مال یه نسل جوون تر از منه، ولی حرفاش همون چیزیه که من در اون سن درگیرش بودم. من که در ۱۵ سالگیم اینترنت نداشتم، آگاهی جمعی نداشتم، کسی که حمایتم کنه نداشتم و تمام این خشم رو روی در و دیوار اتاق رو گاهی روی خودم خالی میکردم. از تارا حمایت میکنم، چون از طرفی دوست دارم دغدغهها و مسائل نسل جدیدتر رو بدونم و ازشون فاصله نداشته باشم، و از طرفی دوست دارم اون حمایتی رو به دختران این نسل نشون بدم که خودم ازش محروم بودم. نمیخوام مثل بزرگترهای خودم، اون کسی باشم که تمام عرف و سنت های زن ستیزانه و عقب مونده جامعه رو برای زنان نسل بعدی بازتولید میکنه.
توضیحات اپیزود: یه وقت به خاطر اسمش فکر نکنید اپیزود سیاسیه...
2. پادکست thats all fashion قسمت اول نیمه تاریک صنعت پوشاک و فشن پایدار
توضیحات اپیزود: تو این قسمت میخوام به یه سوال مهم جواب بدم. آیا فشن هنره؟ یعنی فشن رو میشه یه شاخه هنر حساب کرد یا فشن یه صنعت یا کسب و کاره؟
امروز میخواهیم ببینیم فشن روی هنر اثر گذاشته یا هنر روی فشن؟ اصلا تا چه حد این دوتا بهم تنیده شدن و تا چه حد میشه از هم جداشون کرد؟ میخوام با تعاریف هنر و فشن شروع کنم ولی بدیش اینه که با دو تا مفهومی طرف هستیم که هیچ کدوم تعریف دقیقی ندارن و حالا میخوایم از خودمون بپرسیم ربطشون بهم چیه؟ قبول کنید که پاسخ دادن به این سوالها اصلا کار آسونی نیست. پس سعی میکنم با تعریف کردن چند داستان و اشاره کردن به چند طراح لباس و هنرمند و کارهایی که انجام دادن، در حدی که میشه یه نوری به رابطه هنر و فشن بندازم.
یه جمله از این اپیزود: پوست سالم اونیه که روزنه و جوش داشته باشه.
در اپیزود نوروزی رادیولاله، پادکستی با صدای خودش معرفی شد به نام فرکست. تیکهای که از اون پادکست برای ما فرستاده بودند، چندان معرف محتوای پادکست نبود، اما وقتی شروع کردم به گوش دادنش، تازه متوجه شدم این پادکست به اطلاع رسانی و آگاهی بخشی درباره اختلال ADHD یا نقص توجه میپردازه خانم فرکست، یا همون مونا، در توضیح پادکست میگه که بعد از انتشار اپیزودی از پادکست اجنبی در همین مورد، تصمیم به شروع پادکستی با این محتوا گرفته. راستش من هم با شنیدن اون اپیزود از اجنبی، متوجه شدم که مبتلا به همین اختلال هستم و کل زندگیم نمیدونستم!
اون اپیزود از اجنبی، تاثیر زیادی داشته در شناخته شدن این اختلال و باید ازش تشکر کرد. ضمن اینکه اخیرا همش فکر می کردم که کاش اطلاع رسانی درباره ADHD بیشتر بشه، و امروز که شروع کردم به گوش دادن به فرکست، خیلی خوشحال شدم که به این موضوع میپردازه. قطعا اپیزود دوم این پادکست رو گوش کنید. در ده دقیقه اول یک تست دم دستی رو توضیح میده و ازتون میخواد به خودتون امتیاز بدید. به لحاظ لحنی که استفاده میکنه و عباراتی که به کار میبره، اونجاهایی که جواب من مثبت بود کلی خندیدم، جاتون خالی! امتیاز خودم هم یه چیزی حدود 120 شد :) اگه می خواید حس و حال یه آدم دچار این اختلال رو درک کنید و اینکه توی مغزش چی میگذره، اپیزود چهارم رو گوش بدید. انگار توی کلهی منه، البته جوونتر بودم بیشتر اینجوری بودم. الان یکم کنترل شده تره. این هم لینک اپیزود مربوطه از پادکست اجنبی
4. پادکست طنزپردازی طنزافزاریکم: افشاگری های دکتر بهنام اوحدی
سال ها پیش با دوستی که اون هم مثل من علاقه ای به مطالعهی آزاد روانشناسی داشت، به این نتیجه رسیده بودیم که گویا همه هنرمندان خل و چل هستند و اگه دیوانه نباشی اصلا هنرمند نمیشی! با شوخی این حرف رو میزدیم و از مرور بعضی از مشکلات روانی که به نظر میاومد برخی از هنرمندان بهش دچار بودند به این نتیجه میرسیدیم. کمابیش ته ذهنم میدونستم که این حرف گرچه به شکل عامیانه زده شده و شاید با کلماتی که ممکنه توهینآمیز به نظر بیان، اما حقیقتی درونش هست؛ از این جهت که خب، اذهانی میتوانند خلاق باشند و یا برونریزی هنری داشته باشند که تفاوتی با آدمهای معمولی داشته باشند. جنونی که لزوما چیزی منفی نیست.
البته این مساله رو در توییتر نوشتم و دوستانی هم تایید کردند که حتی مطالعاتی هم در این باره وجود داره و نشون میده بسیاری از هنرمندان و نوابغ، دچار اختلالات روانی بودهاند. حتی گاهی برای آدمها، اون فشارهایی که باعث میشه تحمل بار هستی براشون سخت بشه، به شکل خلاقیتهایی از جنس هنر بیرون میزنه. نمونههای این آدم ها کم نیستند و بسیاری نابغهاند. از ونگوگ و نیچه بگیر تا صادق هدایت یا شاید حتی، پرویز شاپور. کسی پادکست طنزپردازی در این اپیزود، به بهانهی پرداختن به نیم رخ روانیش، به سراغ یک روانشناس رفته و درباره رابطهی جنون و هنر صحبت کردهاند. این گفتگو بسیار جذاب و به قول آقای طنزپردازی احتمالا جنجال برانگیز است، مثلا آنجا که از حافظ چهرهی دائم الخمر پریشان ارائه میده، اما به هر روی برای من خیلی جالب بود که بلاخره کسی درباره این موضوع صحبت میکنه و این رابطه رو بررسی میکنه. رابطهی بین جنون و نبوغ. در صحبتهای آقای روانشناس (بهنام اوحدی) گاهی کلیگوییها، تعمیمها و یا قضاوتهای غیرتخصصی هست که احتمالا از نظر شخصی ایشون نشات میگیره و در جاهایی خودم باهاشون مخالف بودم، اما با این وجود، گوش دادن به این گفتگو را بسیار آموزنده و جذاب میدونم.
5. پادکست سه نقطه، قسمت بیست و هشتم، به زوی، نوشته ی استیون ملهاوزر
چند روز پیش با دوستی که حرفهاش برنامهریزی شهری است، حرف از مکانهای دوست داشتنیمان در تهران بود که خراب شدهاند و حرف اینکه این روندی است که روزانه در تهران و تازگی در سایر شهرها با سرعت در حال انجام است و همه خاطرات و تکههای وجودمان را میبرد و حتی روی مسائل اجتماعی هم بی تاثیر نیست. فکر کنم برکسی پوشیده نیست که این موضوع، از دغدغههای خاصی معماران و شهرسازان است، در کنار بسیاری از دیگر شهروندان البته. جالب بود که این داستان از پادکست سه نقطه هم به همین موضوع پرداخته، مسالهای که تا پیش از این، اینقدر به شکل مستقیم ندیده بودم که شهر و تغییراتش خودش نقش اصلی را در داستان بازی کند. داستان واقعیت گرایی را با تخیل درباره زمان در هم آمیخته. تجربه تغییراتی که شخص اول در سه هفته، و بعد تنها در یک روز، و در کمتر از یک ساعت تجربه میکند، انگار که تجربهی چند دهه و چند سال ما در شهری مثل تهران باشد. خانم سه نقطه در انتهای داستان، مثل همیشه توضیحات بسیار خوبی دربارهاش داده که از این توضیحات الکن و نصفه نیمه من خیلی بهتر است. راستی، خودش هم این داستان را برای اولین بار به فارسی ترجمه کرده.
پادکست سه نقطه، از پادکستهای برگزیده سال 99 رادیولاله بود.
6. بی پلاس، اپیزود 58، خلاصهی کتاب زنان نامرئی
بیپلاس زنان نامرئی اینقدر از این اپیزود و محتوای کتاب زنان نامرئی دست روی دلم گذاشت و زخمهای زنانه رو باز کرد و اینقدر فکر و خیال و فولدرهای خاک گرفته توی مغزم را باز کرد که اصلا نمیدونم از کجاش شروع کنم به حرف زدن دربارهش و از کجاش بگم براتون! دوبار اپیزود رو قطع کردم و کلا 5 روز طول کشید بتونم گوشش کنم اینقدر که بیقرارم کرد! خدا میدونه اگه کتاب رو بخونم چه حسی داشته باشم.
در این کتاب، چند دسته تفاوتها بین زنان و مردان اینجا مطرح شده که باعث شده زنان در مسائل در نظر گرفته نشوند. سری اول، تفاوتهایی که در اثر تفاوتهای جسمی است، مثل آزمایش داروها روی بدنهای مردانه و فرض کردن زنها به عنوان مردان کوچکتر. یعنی انگار بدن زن دقیقا همانند بدن مرد است، فقط با سایز کمی کوچکتر. (میبینید؟ کلا فرض اینه که انسان، یعنی مرد. و زن هم نوعی مرد است.) در حالی که مثلا نوع متابولیسم و هورمون ها و ... هم فرق داره و این تفاوت در نظر گرفته نمی شه، در نتیجه در واقع داروها برای مردان ساخته می شه. نوع دیگه اش اینه که حتی در جاهایی، همین تفاوت سایز هم در نظر گرفته نمی شه، برای مثال برای آزمایش ضربه روی ماشین ها، و حتی طراحیشون، و اصلا طراحی سایر محصولات از موبایل گرفته تا ... در معماری هم کتاب های زیادی برای استانداردسازی ابعاد وسایل و چیدمان وجود داره که مثلا ارتفاع صندلی، میز کابینت و .... رو مشخص می کنه و همه اون ها هم بر اساس ابعاد بدن مرد متوسط در نظر گرفته شده. برای همینه که مثلا من که یک زن 155 سانتی هستم، تمام زندگی بزرگسالیم هم با صندلی ها، مبل ها، کابینت ها و میزهای کار و ... مشکل داشتم. گاهی وقت ها دچار شرم شده ام و از مشکلات جسمی که در اثر استفاده طولانی مدت به وجود میاد هم نگم.
دسته ی دیگری از مشکلات، از اونجایی نشات می گیرند که زنان در فرایندهای تصمیم گیری دخالت داده نمی شوند تا مسائل اون ها هم در نظر گرفته بشه، مثالش از کتاب، همون ماجرای خانم عضو هیات مدیره فلان شرکته که وقتی باردار شد تازه فهمید باید پارکینگ های اختصاصی برای زنان باردار جایی وجود داشته باشه که ناچار به پیاده روی زیاد نباشند. یا هزاران مثال دیگه از پیاده رو و پل عابر پیاده و ... دسته ی دیگه از مشکلات، از جایی ناشی می شه که با وجود کمتر شدن شکاف های جنسیتی، هنوز هم تفاوت های جنسیتی و نقش های زنانه و مردانه در اقصی نقاط دنیا با شدت کمتر و بیشتر وجود داره و این باعث می شه وقتی داده ها و اطلاعات مربوط به زن و مرد در تصمیم گیری ها از هم تفکیک نشه و نیازهاشون به شکل جداگانه مورد بررسی نباشه، به زنان ظلم مضاعف بشه. (در اینجا باید اعلام کنم عاشق آقایونی هستم که در مواجهه با این موضوعات بدون اینکه حتی قبلش کمی سعی کرده باشند اطلاعات خودشون رو زیاد کنند و درک و فهمشون از مساله رو افزایش بدن، میان و اعلام می کنند که تفکیک داده ها بر اساس زن و مرد خودش نوعی دامن زدن به تبعیض جنسیتی است.)
مثال های فراوانی در اپیزود گفته شده و لابد بیشتر از این در کتاب هم هست. نکته آخر اینکه در این اپیزود چندان روی تبعیض جنسیتی تاکید نشده و بیشتر تاکید روی "شکاف داده" است. نمی دونم این مساله در کتاب هم هست یا نه. ولی خواستم بگم اوکی، اگر عبارت "شکاف داده" همدلی بیشتری بر می انگیزه و خصومت کمتری داره نسبت به "تبعیض جنسیتی" و راه رو برای رفع این مشکلات هموارتر می کنه، اصلا از این به بعد بگوییم شکاف داده ای. قربون شما.
چند تا تجربه شخصی دیگه هم بگم: اون موقع ها که استانداردهای بیمارستان می نوشتیم، سعی می کردم برای همکارهای پسرم استدلال کنم که چرا توالت های زنانه مساحت و تعداد بیشتری نیاز دارند فکرهام کمی خام بود ولی می دونستم درستند، ولی مثلا با این واکنش تمسخرآمیز رو به رو می شدم که بله، زنان وقت بیشتری در دستشویی می گذرونند که به آرایششون برسند. البته در این شرایط، سوال من این بود که مگه خود شماها نیستید که عاشق آرایش کردن و به خود رسیدن زن ها هستید، پس چرا این توجیه به نظرتون مسخره میاد؟ ضمن اینکه دلایل برای بزرگتر بودن دستشویی ها خیلی زیادتر از مساله آرایشه که در این کتاب و این اپیزود هم اشاراتی شده. تجربه شخصی دیگه ام، باز مربوط به مساله ی سرویس های بهداشتی و دستشویی، عالمان امر می دونند که این موضوع یکی از مشکلات شهری تهرانه و اصولا چنین کلان شهری باید خیلی به مساله ی سرویس های بهداشتی عمومی اهمیت بیشتری بده. حالا شما فرض کن از بین همین سرویس بهداشتی های محدود، خیلی هاشونم قسمت زنانه شون خیلی وقتا قفل و تعطیله. خاطراتی دارم که مثلا دل درد شدید به خاطر پریود داشتم، و نیاز فوری به دستشویی و خودم رو کشان کشان به دستشویی هفت تیر رسوندم و بله! در قسمت زنانه قفل است! و قسمت مردانه که باز هست هم جرات نمی کنم و خجالت می کشم که برم.
یکی دیگه: اینجا در آلمان،در شرکتی که کار می کنم، کابینت ها تقریبا روی سقف هستند. حتی با استانداردهای همون کتاب هایی که ذکر خیرشون شد هم تطبیق ندارند.(استانداردها اجباری نیستند و بیشتر توصیه ای و راهنمایی کننده هستند.) و خب معلومه که اینجا مساله فقط به زن بودن ربط نداره بلکه میانگین قد آلمانی ها کلا بلندتره، و با اینکه زن های آلمانی و حتی مردهای آلمانی ریزه میزه و قد کوتاه هم داریم، اما به نظر میاد کلا کسی به کفش مبارکش نیست. اگه قد شما کمتر از 170 سانت است، مشکل خودتونه.
7. چای با بنفشه
چای با بنفشه که در حال خواندن متن و بازگویی داستان خسرو و شیرین نظامی است و بارها معرفی کردم. در یکی از اپیزودهای اخیرش فهمیدم داستان راپونزل هم از داستان زال و رودابه شاهنامه الهام گرفته. البته فکر کنم قبلا توی خود شاهنامه هم شنیده بودم ولی فراموش کرده بودم.
8. پادکست ایمیوزیک موتسارت سیاه
سیاه پوست دو رگه ای که در دوران برده داری در آمریکا متولد شد و با پدرش به اروپا مهاجرت کرد، قهرمان شمشیرزنی شد، در نواختن ویولون مهارت بی نظیری پیدا کرد، آهنگسازی کرد، به محفل های اشراف راه پیدا کرد، با ماری آنتوانت ویلون نواخت به جنبش های انقلابی انقلاب فرانسه پیوست...
همش رو اسپویل کردم که! به نظرتون می شه این ماجرای واقعی بی نظیر رو گوش نداد؟ حالا با تمام این اوصاف، این انسان تاریخ این انسان نابغه رو تا حد زیادی به فراموشی سپرد و حتی ازش به عنوان موتزارت سیاه یاد می شه. اپیزود ویژه ایموزیک رو توصیه می کنم.
9. رادیو تراژدی Champion Without Medal
روایت هایی از جنگ و آزادسازی خرمشهر، مکالمات پشت بی سیم برای اعلام اینکه خرمشهر به دست نیروهای خودی افتاده، در اپیزود 11 رادیو سگ سیاه این رو اپیزود رو در کنار اپیزود 10 رادیو تراژدی توصیه می کنم. قهرمان بی مدال، حسین قجه ای. کسی که شاید قهرمان تر از هر قهرمان جنگ با شجاعت بی نظیری عمل کرد اما با بی کفایتی های فرماندهان جنگ، زندگی خودش و خیلی از سربازان نوجوون زیر دستش از بین رفت. کسی که حتی اسمش هم چندان به گوشمون نخورده.
10. رادیوسگ سیاه، اپیزود 11، war listeners and war witnesses - جنگ دیدهها و جنگ شنیدهها
پادکستی که در هر اپیزود، یک موضوع را محور قرار می دهد، از روایات واقعی، هنر، سینما، نمایش، شعر، موسیقی و .... درباره اش می گوید. این اپیزود که از نامیش هم پیداست، درباره جنگ است.
توضیح اپیزود: نخستین اپیزود از فصل دوم رادیو سگ سیاه... جنگ دیدهها و جنگ شنیدهها جنگ نه ویژگی ژنتیکی نوع بشر است و نه فرآوردهی مستقیم پرخاش گری یا ستیزندگی او، بلکه اجباری است که پراکندکی سیاسی افراد بشر تحمیل کرده است. نوع بشر ستیزنده است، زیرا شورمند و سرسخت است و هر کشاکشی می تواند به نبردی مرگبار تغییر ماهیت دهد. انسان ها برای سامان دهی به مسئلهی ادامهی زندگی سازوکار و فرآیندهایی را فراهم می آورند که امکان حل درگیری ها را بی دست یازی به خشونت به آن ها دهد. با این کار، اینان بنیاد نظمی سیاسی را می گذارند که آماج اش صلح و آرامش برپایهی عدالت است.
مطلبی دیگر از این انتشارات
ماه کست، شهریور ماه 99
مطلبی دیگر از این انتشارات
ماه کست، دی ماه 99، بخش دوم
مطلبی دیگر از این انتشارات
رادیو مرز، قسمت سوم، حجاب در خانواده