مکاترونیکدانِ علاقهمند به علومِ جدید، فلسفه، اقتصاد و سیاست. BehradX.ir
ما و پساحقیقت: در عصر ازدیاد رسانهها چه باید کرد؟
نسخهٔ شنیداری را در اسپاتیفای، انکر، کستباکس، اپل پادکستس، گوگل پادکست و تلگرام هم میتوانید بشنوید. نسخهٔ شنیداری علاوه بر نوشتار زیر، چند مطلب خودمانی اضافهتر نیز دارد.
پیشگفتار
جرج ارول سالها پیش گفته:
در زمانهٔ فریبهای جهانی، گفتن حقیقت بزرگترین کار انقلابیست.
پساحقیقت (به انگلیسی Post-Truth) زمانی توجهها را به خود جلب کرد که لغت سال ۲۰۱۶ لغتنامهٔ آکسفورد شد و دلیل این انتخاب هم افزایش ۲۰۰۰ درصدی استفاده از این واژه بود. لغتنامهٔ آکسفورد پساحقیقت را اینگونه تعریف میکند:
پساحقیقت یعنی شرایطی که در آن واقعیات بیطرف و عینی، نسبت به احساسات و باورهای شخصی، تاثیر کمتری در شکلدهی باور عمومی دارند.
ما به عنوان شهروندان قرن ۲۱ دسترسی بیسابقهای به حجم عظیمی از اطلاعات داریم، اطلاعاتی که پیشینیان ما حتی در خوابشان هم تصور نمیکردند. اینترنت، تلویزیون، ماهواره و روزنامه منبع اصلی خبر برای ما هستند ولی آیا ما به عنوان شهروندان قرن ۲۱، فرهنگ و سواد استفاده از این رسانهها را داریم؟
چه در ایران و چه در خارج، افرادی به صورتی منطقی قبول کرده بودند که واکسن کرونا دارای «میکروچیپ» و «جیپیاس» است. طرفداران ترامپ باور داشتند که ترامپ نه تنها پیروز از نظر آراء الکترال، بلکه پیروز از نظر تعداد کل آراء نیز هست (که نبود) و خود ترامپ روسیه را متهم به دخالت در انتخابات به نفع کلینتون کرده بود. در تبلیغاتی که در اتوبوسهای سراسر بریتانیا نصب شده بود، ادعا شده بود که بریتانیا در هر هفته ۳۵۰ میلیون یورو به اتحادیهٔ اروپا پرداخت میکند که این هم واقعیت نداشت. اما افرادی به صورت قلبی این موارد را باور کرده بودند.
تجربهٔ انتخابات آمریکا در سال ۲۰۱۶، رفراندوم برگزیت (خروج بریتانیا از اتحادیهٔ اروپا) و موارد مشابه که در روسیه، ترکیه، مجارستان و حتی ایران هم مشاهده کردیم به خوبی به ما نشان میدهد که ما آموزش کافی در این باره نداریم و در هر ساعتی از شبانهروز میتوانیم قربانی اخبار غلط و ناقص باشیم. این قسمت از رادیو می به توضیحی کوتاه و عملی دربارهٔ وظیفهٔ ما در عصر رسانهها خواهد پرداخت.
ما و مفهوم واقعیت
این که حقیقت یعنی چه صرفا پرسشی محدود به عصر ما نیست و از زمان فلاسفهٔ یونانی بحثهای فراوانی حول مفهوم حقیقت وجود داشته. برای مثال افلاطون معتقد بود که «جهل قابل درمان است و میتوان جهالت را به کمک آموزش برطرف کرد. خطر واقعی افرادی هستند که فکر میکنند همهٔ حقایق را میدانند. در واقع توهم دانستن خطرناکتر از جهل است.» ولی مسئلهای که امروز به آن میپردازیم دربارهٔ مفهوم و ماهیت واقعیت نیست، بلکه دربارهٔ روشهاییست که میتوان به کمک آنها واقعیاتها را واژگون ساخت.
ما گاهاً به صورت سهوی چیزهایی را میگوییم که درست نیستند یا همهٔ واقعیات را منتقل نمیسازند. این کار دروغ نیست، چرا که دروغ به صورت عمدی صورت میگیرد. در زبان انگلیسی به مطالب نادرست غیرعمدی falsehood (نادرستی؟) گفته میشود. گام بعدی حالتی است که به آن «جهالت خودخواسته» گفته میشود، حالتی که ما از درستی چیزی مطمئن نیستیم و میدانیم که اطلاعات ما کامل نیست، ولی باز آن مطالب را به زبان میآوریم، بدون آن که به خودمان زحمت درستیسنجی مطالب را بدهیم. چنین فردی به راحتی میتواند با دوپهلو صحبت کردن، شنونده را متهم کند. و مرحلهٔ بعد هم دروغ است؛ یعنی حالتی که ما مطلب نادرستی را با هدف فریب دیگران میگوییم. بر اساس این تعریف، هر دروغی مخاطبی دارد.
فیلسوفی با نام هری فرانکفورت در کتابش (با عنوان On Bullshit ) به این موضوع اشاره میکند که هنگامی که فردی در حال شروورگفتن است (bullshitting)، لزوماً در حال دروغگفتن نیست، بلکه احتمالا در حال نشاندادن بیتفاوتی خودش نسبت به حقیقت است. اما ما در پساحقیقت با واقعیت دیگری روبرو هستیم. پساحقیقت در نابترین شکل خودش، دربارهٔ زمانیست که فردی فکر میکند که میتوان حقایق را با برانگیختن احساسات و افکار عمومی تغییر داد.
پساحقیقت صرفاً دربارهٔ دروغ، جهل یا نفرت نیست، چرا که ما هزاران سال با چنین چیزهایی زندگی کردیم و چیزهایی که در مسائل مربوط به پساحقیقت میبینیم، مسائلی نو هستند. در واقع پساحقیقت دربارهٔ ایدهٔ دانستن حقایق نیست، دربارهٔ ماهیت حقایق است.
هنگامی که در بعد فردی با عدم آگاهی مواجهیم، قربانی اصلی فرد ناآگاه است. (برای مثال همان فردی که باور دارد بیل گیتس برنامه دارد تا با واکسن کرونا جیپیاس در ماتحت مردم بکارد.) ولی هنگامی که رهبران سیاسی و اکثریتی از یک جامعه نسبت به واقعیتها و فکتها ناآگاهند، عواقب آن به ضرر کل دنیا خواهد بود. هنگامی که ترامپ «تغییرات اقلیمی» را یک «شوخی فریبآمیز (hoax)» که توسط دولت چین ساخته شده به قصد تخریب اقتصاد آمریکا خطاب میکند، اثرات بلندمدت آن برای کل دنیا قابل توجه است، نه فقط آمریکا.
گام اول در مبارزه با پساحقیقت شناختن ماهیت آن است. پساحقیقت تنها مربوط به یک انتخابات و رفراندوم در سال 2016 نیست. در عصری که سیاستمداران میتوانند واقعیات را به چالش بکشند، بدون این که هزینهاش را بپردازند، پساحقیقت بزرگتر از یک فرد یا کشور است.
بنیان پساحقیقت
پساحقیقت بر دو پایه استوار است: انکار روشهای علمی و سوگیری شناختی
وقتی یک دانشمند نظریهای را مطرح میکند، آن نظریه توسط دانشمندان دیگر تکرار و آزمایش میشود و درستی ادعاها مدام زیر ذرهبین قرار دارند. روش علمی هیچگاه ادعای کامل بودن نداشته و ندارد؛ بلکه ادعای آن این است که بهترین روش برای شناخت هستیِ اطرافمان است که در دست داریم. اگر نظریههای جدیدی بیایند، با کمایل میل باید آنها را پذیرفت. اما نکتهٔ قابل توجه اینجاست که مخالفت با یک نظریه باید به صورت علمی صورت بگیرد، یعنی بر پایهٔ شواهد و مدرک و استنباط، نه بر مبنای تهمت و احساسات.
در دهههای گذشته به کرات شاهد برخوردهای سلیقهای و احساسی (سانتیمنتال) مخالفان تغییرات اقلیمی (Climate Change) [که به اشتباه «گرمایش جهانی (Global Warming)» نامیده شده]، تاثیر واکسن و صدالبته فرگشت (Evolution) [که در فارسی به اشتباه «تکامل» خوانده میشود] بودهایم. علیرغم ادعاهای مخالفان این نظریهها، زمینی که در آن زندگی میکنیم در حال تغییر فرم اساسی است؛ و اگر اقدام قابل توجهی صورت نگیرد ما با فاز دیگری از بحران پناهجویان مواجه خواهیم شد، در اشلی بسیار بزرگتر از بحران پناهجویان سوریه. علیرغم ادعاهای مخالفان واکسن، زدن واکسن بهترین و کاراترین و بهینهترین روش برای پیشگیری از بیماریهاست؛ هم برای مردم و هم برای حاکمیتها. و علیرغم گفتههای مخالفان نظریهٔ فرگشت ژنتیکی، ما و میمونها جدّ مشترک داریم و شواهدی که به دست آوردهایم هم درستی این قضیه را بیش از پیش تایید میکنند.
ما دو نوع شک داریم: نوع نخست از شککردن که در انگلیسی Skepticism نامیده میشود در علم بسیار ستوده میشود و بدین معناست که باید از درستی نظریههایی که داریم اطمینان حاصل بکنیم و دائم آنها را بسنجیم. ولی نوع دوم شک که در انگلیسی Cynicism نامیده میشود درست برعکس این ماجراست. این گونه از شک بدین معناست که از آنجایی که نمیتوانیم به هیچ چیزی اطمینان کنیم، پس بهتر است هیچ کاری نکنیم!
جان مینارد کینز بهترین تعریف را از روش علمی ارائه کرده،
وقتی واقعیات تغییر میکنند، من هم تغییر میکنم. شما چهکار میکنید؟
دربارهٔ سوگیری شناختی هم به صورت مفصل در قسمت چهارم رادیو می صحبت کردهایم. و برای توضیح نیز بخشهایی از همان قسمت را دوباره تکرار میکنیم.
سوگیری شناختی یک خطای سیستماتیک در فکر کردن ماست و هنگامی رخ میدهد که در حال پردازش و تفسیر جهان اطرافمان هستیم و در تصمیمگیری و قضاوتهای ما تاثیر میگذارد. مغز انسان بسیار قدرتمند است اما به همان اندازه مستعد خطاست. سوگیری شناختی حاصل تلاش مغز انسان برای سادهکردن اطلاعات در حال پردازش است. در واقع سوگیری شناختی، حسابکتاب سرانگشتی مغز انسان است تا در زمانی کوتاه تصمیم بگیرد و این لزوماً چیز بدی نیست. روانشناسان باور دارند که این سوگیریهای شناختی برای تطبیق ما با جهان اطرافمان حیاتی هستند؛ چرا که کمک میکنند تا به سرعت تصمیم بگیریم و هنگامی که در خطر هستیم یا چیزی ما را تهدید میکند، ما نیاز به تصمیمگیری سریع داریم.
واقعیت امر این است که این قسمت از رادیو می به هیچ عنوان قصد توضیح دقیق دربارهٔ ماهیت پساحقیقت را ندارد و علاقهمندان میتوانند به کتاب Post-Truth نوشتهشده توسط Lee McIntyre از انتشارات دانشگاه MIT مراجعه کنند. (این کتاب در کانال تلگرام ما قرار داده شده). این کتاب منبع هر آن چیزی بود که تا اینجای کار گفته شده. ولی تاکید اصلی ما روی آن دسته از چیزهاییست که میتوانیم انجام دهیم.
چه میتوان کرد؟
اگر بخواهیم به صورت خیلی خلاصه بگوییم: در قبول کردن چیزها وسواس به خرج دهید!
۱. از اینترنت استفاده کنید.
هنگامی که خبری را میشنوید یا چیزی به گوشتان میخورد، بلافاصله آن را نپذیرید. یک جستوجوی ساده در گوگل میتواند شما را از واقعیات ماجرا باخبر کند. این که یک کانال تلگرامی چیزی را گفته به معنی درست بودن آن خبر نیست؛ حتی اگر هزاران دنبالکننده داشته باشد. اخبار رسمی قبل از انتشار در رسانهها، توسط ارتباطات عمومی شرکتها و سخنگویان دولت منتشر میشوند. اگر در تیتر خبری نام بنگاه، سازمان یا وزارتخانهای را دیدید، نامش را در گوگل کنید و در بخش اخبار وبسایت رسمی نگاه بیندازید.
۲. مغلطهها را بشناسید.
دربارهٔ مغلطهها مطالعه کنید. آیا بین حرفهای گفتهشده در خبر/تحلیل و نتایج گرفته شده ارتباط منطقیای میبینید؟ آیا نویسندهٔ خبر همهٔ جوانب ماجرا را دیده؟ آگاهی از مفهوم مغلطه و سفسطه میتواند در آگاهی شما تاثیر بهسزایی بگذارد.
۳. رسانهها و خبرگزاریها را بشناسید.
رسانهها، خبرگزاریها و شبکههای تلویزیونی، خطی مشیهای مشخصی دارند. دربارهٔ این خط مشیها و منابع مالی این رسانهها تحقیق کنید. بیبیسی فارسی، ایران اینترنشنال، منوتو چه خبرهایی را پوشش میدهند؟ از کجا درآمد دارند؟ شبکهٔ خبر چه خبرهایی را پوشش نمیدهد؟ آیا خبرگزاری راشاتودی (RT) دربارهٔ اخبار مربوط به دولت روسیه بیطرف عمل میکند؟ آیا بیبیسی فارسی از دولت انگلستان پول میگیرد؟ آیا اطلاعاتی که شبکهٔ منوتو دربارهٔ حکومت پهلوی و انقلاب 57 میدهد بیطرف و مستند است؟ آیا رسانههای دولتی ایران در پوشش کاستیهای موجود شفافاند؟ آیا در پوشش نقاط ضعف سایر کشورها اغراق نمیکنند؟ آیا بیبیسی فارسی واحد تدوین خبر دارد؟
سعی کنید به جای اتکا به یک خبرگزاری یا شبکهٔ خبری، از چندین منبع برای آگاهی یافتن استفاده کنید. هیچ رسانهای واقعا بیطرف و کامل نیست.
همواره افرادی هستند که صدایشان توسط حاکمیتهای مختلف سانسور میشود. یکی از بهترین منابع برای خبریافتن از دیدگاههای سرکوب شده، سازمان عفو بینالملل است. این سازمان یک مجلهٔ خبری دارد که به صورت فصلنامه منتشر میشود و هدفش افشا کردن موارد نقض حقوق بشر در همهٔ کشورهای جهان است.
۴. راستیآزمایی (fact checking) کنید.
اخبار و اظهارات را با آمار و واقعیات بررسی کنید. منبع خبر یا ادعا چیست؟ آیا با دادههای گذشتهای که داشتیم مطابقت دارد؟ آیا خبرگزاریهای معتبر آن خبر را منتشر کردهاند؟ آیا ارجاعدهی (رفرنسدادن) به درستی صورت گرفته؟
آیا واقعا «دانشمندان ژاپنی» به ورزش بودن نماز اشاره کردهاند؟ آیا مقالهای از این «دانشمندان ژاپنی» دیدهاید؟ آیا آن خبرگزاری لینک DOI آن مقاله را پیوست کرده؟ آیا مردم انگلیس و سوئد واقعا خواستار تصویب قانون اعدام برای متجاوزین به عنف شدند؟ آیا این گفتهٔ گلشیفتهٔ فراهانی که «چین زبالههای اتمی خود را در کویرهای ایران دفن میکند» مبتنی بر واقعیات است؟ آیا در ایران همهٔ مراکز مدیریتی در اختیار رئیسجمهور است؟
راستیآزمایی و درستیسنجی کار سخت و ظریفیست و باید دقت زیادی در این کار به خرج داد. یکی از بهترین منابع برای درستیسنجی وبسایت «فکتنامه» است.
مطلبی دیگر از این انتشارات
دیباچه: نیایش چرنوبیل
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا انسانها «بد» میشوند؟ مروری بر ریشههای توحش، نژادپرستی و عادت به ستم
مطلبی دیگر از این انتشارات
دیباچه: «دموکراسی پس از دموکراتیزاسیون» از جنگ جیپ چوی