در ستایش کارآموزی

هیچ آدمی یک شبه به همه جا نرسیده است. کسی که خیال می‌کند موفقیت شربت مهر و موم شده‌ای است که در بسته‌بندی‌هایی جادویی، به تولید انبوه رسیده است باید فکری به حال ذهن فانتزی‌زده‌اش بکند. قصه‌هایی وجود دارد که نشان می‌دهد بعضی آدم‌ها یک شبه به دستاوردهای بزرگ رسیده‌اند ولی آن‌ها بیشتر از اینکه حقیقت داشته باشند، قصه‌اند. مثلا می‌گویند باباطاهر همدانی می‌خواست عربی یاد بگیرد ولی راهش را بلد نبود‌. تعدادی از طلاب مدرسه شیطنت می‌کنند و به او می‌گویند اگر می‌خواهی عربی را در حد استادی بیاموزی، باید شب که شد یخ حوض مدرسه را بشکنی و غسل کنی و تا صبح در آب سرد آن بمانی، یک شب که بگذرد خداوند دریچه‌های علم را به رویت می‌گشاید. خلاصه، باباطاهر این کار را کرد و خداوند هم بخاطر این ساده‌دلی، واقعا سینه او را به روی علوم مختلف باز کرد. این قصه شیرین و سرگرم‌کننده است اما کسی که تحقیقات تاریخی هم نکرده باشد می‌داند یک افسانه نمادین است که واقعیت ندارد؛ در عوض ادبیات فارسی را که بگردیم نصحیت‌های مشفقانه‌ای می‌بینیم که ما را به کار، جور استاد بردن، فرهنگ شاگردی کردن و اهمیت کارآموزی سفارش کرده‌اند، آن هم صرفا به این دلیل ساده که: هیچ کس یک شبه به جایی نرسیده است.
حالا که این مقدمه را مطالعه کردید اجازه بدهید در قسمت‌های بعد به این موضوع بپردازیم که رهنما کالج برای جا انداختن فرهنگ کارآموزی چه می‌کند، چه اهدافی دارد و در این راه چه روش‌هایی را به کار می‌گیرد.