قصههای خوب برای بچههای خوب
یا چرا دوست داریم حامی پادکست بیپلاس باشیم؟
یک- برندینگ؛ [ فرآیندی که در آن به جایگاه احساسیعاطفی یک محصول یا خدمات افزوده میگردد و به آن ترتیب ارزش برند نزد مشتریان و ذینفعان بیشتر میگردد ]
وقتی میخواهید قصۀ برندتان را نقل کنید، بهتر است اول شناخت شفاف و درستی از کسب و کار خودتان و قد و قوارۀ آن داشته باشید؛ یعنی مخاطبتان را دقیق شناسایی کنید و بدانید که مشتریان بالقوۀ شما در کجای جهان دیجیتال و آفلاین استقرار دارند. از خودتان بپرسید که مایلید چه کسانی شما را بشناسند و با چه محتوایی شما را به خاطر بیاورند؟ بعد از آن امکانات و ظرفیتهایی که در اختیار دارید را بررسی کنید. محتوا درست کنید، به تقویت روابط عمومی و بسط دادن دیالوگ با مخاطب و مشتریان در شبکههای اجتماعی بپردازید، بازاریابی کنید، تکنیکهای فروش را تحلیل کنید و اسپانسر شوید.
دو- اسپانسرشیپ، رشتهای که سر دراز دارد؛
شاید گمان کنید اسپانسرشیپ از عناصر جهان مدرن و روابط سازمانی نوظهور است اما باید بهتان بگویم که حمایتگری از محتواهای هنری و علمی، پیشینهای به قدمت تاریخ علم و ادبیات دارد. بسیاری از کتب معتبر علمی و دیوانهای شعر و آثار منثوری که از اعصار گذشته برجا مانده و به دست ما رسیده است به خاطر حمایت شاهان و وزیران و امیران درباری بوده است که از ویرانیها و غارتها و کتابخانهسوزیها مصون ماندهاند و به نسلهای آینده منتقل شدهاند؛ معروفترین نمونهاش داستان فردوسی و سلطان محمود غزنوی است؛ فردوسی برای اینکه اثر سترگش، شاهنامه را محفوظ بدارد، طی چند بیت آن را به سلطان محمود غزنوی تقدیم کرد، گرچه بعدا پشیمان شد و آن ابیات را از دیباچۀ شاهنامه حذف کرد. (داستان فردوسی و سلطان محمود را میتوانید از اینجا بخوانید. )
البته مراودات عرضۀ محتوا در زمانۀ ما کمی متفاوتتر است. به لطف ارزشمندی محتوا و سلطنت بلامنازعش در امور فرهنگسازی، بازاریابی و تبلیغات حالا تولیدکنندگان محتوای باکیفیتاند که میتوانند انتخاب کنند اسم و مضای چه برندی روی کارشان بخورد؛ این یک جور بده بستان اعتباری است. همانطور که طرف سرمایهگذار میتواند انتخاب کند از چه محتوایی حمایت کند، تولیدکنندگان محتوای باکیفیت هم با وسواس از بین گزینههایی که دارند، اسپانسری که بیشترین تناسب را با موضوع کارشان دارد انتخاب میکنند. بنابراین در همان حال که هنرمندان و تولیدکنندگان محتوا برای ادامۀ مسیر و حفظ آثارشان از حمایت اسپانسرها بهره میبرند، صاحبان کسب و کار نیز برای تقویب رابطۀ حسی و عاطفی با کاربران و وفادار ساختن مخاطبانشان، راه حمایت از محتوا را پیش گرفتد. در این مسیر البته صد نکتۀ باریکتر از مو وجود دارد که رعایت کردنش میتواند سبب شود بیشترین بهره را از محتوا ببرید و غفلت از آن هم میتواند موجبات پشیمانی و زیان دیدنتان را فراهم آورد.
در متنی که میخوانید ما از تجربۀ همکاری با پادکست بیپلاس میگوییم، شما هم اگر تجربهای در حوزۀ حمایت از محتوا دارید با ما در میان بگذارید.
سه – رهنما کالج چیست و چرا حامی بیپلاس شد؟
کار ما در رهنما کالج برگزاری دورههای کارآموزیِ رایگان در رشتههایی مثل برنامهنویسی، طراحی تجربۀ کاربری، بازاریابی دیجیتال و مهندسی ماشین است. قصد داریم رشتههای کارآموزی را بیشتر کنیم و ظرفیت پذیرش را هم بالاتر ببریم منتهی فعلا با امکاناتی که در اختیار داریم بضاعتمان همینقدر است. تلاش ما این است که کارآموزان را توانمندتر بکنیم و آنچه را که در دانشگاه نیاموختهاند و بخاطر نداشتنش یافتن شغل مناسب برایشان دشوار است، به آنها بیاموزیم و در کنار مهارتهای فنی و تجربۀ کار عملی برایشان کارگاههای مهارت نرم و تعاملات تیمی هم برگزار کنیم تا وقتی پشت میز کار مینشینند و شغلشان را شروع میکنند آمادگی پذیرش فرهنگ سازمانی را داشته باشند. ما در رهنماکالج تجربۀ حمایت از جشنهای فارغ تحصیلی، ایونتهای شبکهسازی برنامهنویسان، گعدههای ایدهپردازان و شرکتکنندگان مسابقات روبکاپ را داشتیم اما اینکه بخواهیم قدم در راهِ محتواهای شنیداری بگذاریم برایمان نو و ناشناخته بود؛ به همین خاطر این موضوع را بین خودمان صد مرتبه بالا پایین کردم و جوانب آن را سنجیدیم تا ببینیم آیا این راه ما را به مقصد میبرد یا به بیراهه.
عربها یک ضربالمثلی دارند که میگوید: «زنها از راه گوش عاشق میشوند و مردها از راه چشم» به این معنا که خانمها مایلاند به حرفها و قصهها دل ببازند و مردها دل به جمال و صورت زیبای ماهچهرهها تسلیم میکنند. از آنجا که در عصر بازاریابی و تبلیغات نوین و کارزارهای قصهمحوریم، فکر میکنم مجاز باشیم بر اساس مشاهدات و آمار و ارقام بیزنسها، در بلاغت و فصاحت سخنوران عرب، دخالت کنیم و اینطور ادعا کنیم که این روزها عموم افراد از راه گوش عاشق میشوند و اگر بتوان قصهای را به آنها فروخت، میتوان مدعی شد که در برندینگ موفق عمل کردهایم و با مشتریان و کاربرانمان یک پل عاطفی و حسی برقرار کردهایم که روند فروش محصول و خدماتمان را هم تسهیل میکند.
دلیل انتخاب مدیای شنیداری پادکست برای برندینگ رهنما کالج همین بود؛ آدمها از راه گوش دل میبازند و ما دوست داشتیم اسم و رسممان توی گوش آنها زمزمه شود چون باور داریم قصهای را که آدمها با جان و دل میشنوند توی لوح سینهشان استوار و پابرجا باقی میماند.
چهار- " اما تو چیزِ دیگری" ؛ پادکستِ فارسی بیپلاس گزینهای که نمیشود نادیده گرفت
این که چرا ما بیپلاس را انتخاب کردیم برمیگردد به جنس کارمان؛ ما چیزی برای فروش نداریم. کار ما آموزشِ عملی رایگان دادن است و بیپلاس هم محتوای آموزشی کتابها را رایگان، شیوا و سلیس در اختیار مخاطب قرار میدهد. نقاط اشتراک رهنما کالج و بیپلاس زیاد است؛ مخاطبانِ کتابهایی که در بیپلاس معرفی میشود با مخاطبان ما در رهنماکالج همپوشانی دارند و از یک جنس مشترکاند، آنها به دنبال یادگیریاند، از آموختههای تازه استقبال میکنند، برای توسعۀ فردی خود زمان صرف میکنند، هشیار و به روز هستند و میدانند دور و برشان چه میگذرد.
رهنما کالج ثمرۀ تلاشهای منابع انسانیِ رهنما ست و از خوش اقبالی در چهار اپیزودی که حامی بیپلاس بودیم، علی بندری خلاصۀ کتابهایی را نقل کرد که حول موضوعات شخصیتشناسی، ارتقا جایگاه و منزلت فردی و اهمیت منابع انسانی بودند.
پنج – چه طرف بربستیم؟
اگر شما به عنوان مدیر برند یا در ردای صاحب کسبوکار حامی برگزاری یک رویداد شوید، پس از پرداخت خرج و مخارج گزاف، چاپ پوستر و طراحی هدایای تبلیغاتی، تهیۀ تیزر و سایر امور مرسوم، شانس این را دارید که طی چند ساعت خودتان را به مخاطبان معرفی کنید؛ اگر خیلی خوششانس باشید میتوانید درصدی از مخاطبانِ رویداد را با خود همراه کنید و پیام برندتان را به گوش آنها برسانید. باز اگر خیلی بخت با شما یار باشد، احتمال میرود گروهی از آن جماعت کاتولوگ شما را قاطیِ خودکارها و لیوانهای تبلیغاتی با خود به خانه ببرند؛ اما نمیتوانید درست و دقیق دریابید که چند نفر با شما آشنا شدهاند و دریافتهاند که هدفتان از کاری که انجام میدهید چیست. در پادکستها به طور عام و در بیپلاس به طور خاص قضیه جور دیگری است. همانطور که بسیار محتمل است شما کتابی را مطالعه بکنید و بعد به کرات به آن رجوع کنید، زیر بعضی از سطرهایش خط بکشید، از آن نت بردارید و خواندش را به سایرین نیز توصیه کنید، برای پادکستهای بیپلاس نیز چنین مسیری قابل تصور است. شما یک بار به خلاصۀ کتابی گوش میدهید، از آن چیزهایی میآموزید، شنیدنش را به دیگران توصیه میکنید و بعدها میتوانید مجددا به آن برگردید و چندباره آن را پخش کنید. مزیتی که در حمایت از پادکست موجود است بیانقضایی آن است. پادکستِ باکیفیت محتوایی جاری و ساری است، تمام نمیشود و از بین نیز نمیرود. از این حیث هزینهای که بابت برندینگ میکنید پایدارتر از هزینه کردن برای حضور در نمایشگاهها و همایشهای یک روزه و چند روزه است ( گرچه از ارزشهای آنها نیز کم نمیشود و در ساخت شخصیت برند کارفرما وزن سنگینی دارند)
تجربۀ تبلیغ در پادکست بیپلاس چیز دیگری به ما آموخت؛ اینکه هر رسانهای ظرفیتهای تبلیغاتی خودش را دارد و اگر بارِ اضافۀ تبلیغی به آن تحمیل شود، نه تنها پیامِ ما بیاثر میشود و نرسیده به هدف، سقوط میکند و زیر دست و پا میماند بلکه از محبوبیت آن مدیا نیز میکاهد و باعث میشود مخاطبانش نسبت به آن دلسرد شوند، در صداقت راوی تردید کنند و با بدگمانی با آن برخورد کنند. ( حالتی که مدیای اینستاگرام در بعضی کمپینهای اینفلوئنسرها و پاور یوزرها دچارش شد و به تدریج موجب کلافگی مخاطب و بیاثر شدن پیام شد) وقتی مخاطب چندین اپیزود با راوی پادکستهای بیپلاس همراه میشود و از او قصههای آموزنده میشنود، یادگیرندۀ پیام اوست و احساس دِین و شاگردی نسبت به او میکند، شنیدن پیام رهنما کالج و معرفی ماموریت ما با صدای راوی، نه تنها خوشایند و مطلوب است بلکه از قصههای پیشین و احساس اعتماد و دوستیِ جاری در این محتوا کسب اعتبار میکند.
غرض ما از انتشار پیام رهنماکالج در خلال خلاصهکتابهای بیپلاس، ایجاد آگاهی و هشیاری نسبت به ماموریت رهنماکالج بود، ما بنا نداشتیم چیزی را بفروشیم یا داد و ستد مالی پیش ببریم به همین خاطر اگر از نتیجه این همکاری و انعکاسش در فراگیری پیام رهنماکالج جویا باشید و بپرسید چطور میتوانیم موفقیتمان را در برندینگ از طریق حامی پادکست شدن اندازهگیری کنیم، جواب این است که از طریق دریافت ایمیلها و تماسهایی که از تهران،شهرستان و خارج از کشور با دفتر رهنماکالج گرفته میشود و قبل از شروع پرسش از ساز و کار دورههای کارآموزی و نحوۀ شرکت در آزمون و ثبت نام، میگویند که از طریق پادکست بی پلاس با رهنما کالج آشنا شدهاند. این را هم اضافه کنم که شما هیچگاه نمیتوانید پیشبینی کنید چه کسانی قرار است در آینده به پادکستی که از آن حمایت کردهاید گوش بدهند؛ اگر پادکست در مجموع موفق عمل کند، هر اپیزود خوب آن میتواند عاملی برای تشویق و ترغیب مخاطبان برای شنیدن اپیزودهای گذشته باشد؛ چند هفتۀ قبل از طرف پارک علم و فناوری دانشگاه تهران برای بررسی امکان همکاری با رهنماکالج به جلسهای رفتیم که درآن حدود پانزده استاد دانشگاه و مدیران دولتی حضور داشتند، اگر از من میپرسیدند که این افراد اوقات فراغتشان را چگونه سپری میکنند، حدس میزدم که بعد از شنیدن اخبار شبانگاهی چند صفحهای روزنامه ورق بزنند یا در پیامرسانهای داخلی برای هم پیامهای علمی و آموزنده فوروارد کنند. قبل از شروع جلسه، مدیر پارک رو کرد به ما و گفت: « من از طریق علی بندری و بیپلاس با شما آشنا شدم، عجب قصهگوی خوبیست این پسر»
داستان برندینگ و انتقال پیام، من را یاد رابینسون کروزوئه میاندازد که گزارش یومیهاش را توی بطری میگذاشت و به موج دریا میسپرد، اگر صاحب کسب و کاری هستید و قصد دارید اسپانسر شوید محتوای باکیفیت را بیابید، وجوه اشتراکتان را با آن بسنجید و خاطر جمع باشید طنین پیامتان به جایی که میخواهد میرسد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
آیا رهنما کالج صرفا همین چهار دوره را برگزار میکند؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
تعطيلات عيد، خلاقيت، سيب گاز زده و تجربه آقاي جابز
مطلبی دیگر از این انتشارات
مهارت برنامهنویسی مستقل از زبان و تکنولوژیای است که استفاده میکنید!