✅اپیزود ششم روان شو?|دعوتی به صرف جهان بینی?


سلام دوستانِ جان، خوبید؟
بالاخره ماه امتحانات هم تمام شد ...
این قسمت از برنامه روان شو در استدیو ویرگول، مهمان کلام زیبای جناب ارمیا هستیم.
راستی یه چیزی بگم؛ من قبلا فکر میکردم ارمیا اسم خانم باشه، اون اوایل بهشون گفتم ارمیا بانو???‍♀️ اینم از دانش اندک ماست، چون ارمیا اسم یک پیامبر هست. و واکنش ایشون ارسال یک ایموجی پوکر بود، بدین صورت:?
بگذریم، من جواب پرسشنامه رو ماه پیش دریافت کردم و الان پستش میکنم چون لاگ اوت کرده بودم، از جناب ارمیا عذر میخوام و ممنون از صبوریشون.

امیدوارم که خوشتون بیاد و لذت ببرید❤️??

۱. ترتیب خودشناسی و خداشناسی چطور باید باشه و آیا اصلا تمایزی بین این دو وجود داره؟

1.خود شناسی دو جنبه داره، یکی شناخت چیزهایی که نیستیم، و یکی شناخت چیزهایی که هستیم!

چیزهایی که نیستیم در واقع اعتباریات جامعه است که به ما می چسبند، مثل پول، زیبایی، مدرک، کلام و...

و وقتی چیزهایی که نیستیم را خوب بشناسیم به جایی می‌رسیم که متوجه می‌شویم کلا ما نیستیم و فقط اوست که است، مطلق وجود یعنی خدای مهربان است و ما در حقیقت نیستیم. مثنوی داستانی دارد که می‌گوید برای شناخت خویشتن باید سنگ وجود خود را آنچنان سیقل بدهید که جز او را نبینید.

شاعری دیگر می‌فرماید غباری در شام سیاهی.

در انتها اینکه در روش‌های سلوک این موارد مفصلا هست که میتونید به آنها مراجعه کنيد

۲. چطور میتونیم به درک عمیقی از جهان پیرامون خود برسیم؟

2.این موضوع رو بهش میگن سیر آفاقی در کنار سیر انفسی، سیر آفاقی یعنی همون گردش و تحقیق و بهره گیری از آفاق دنیا یا همون آفریده های خداوند که خوب انسانهای دیگر رو هم شامل میشه، سیر انفس هم که همون خودشناسی و سیر و سیاحت درون خودمان است.

اما به نظرم برای همون درک حقیقت جهان با توجه به اینکه همه جهان آفریده های خداوند هستند و دقت در زندگی و بچه دار شدن و... خیلی انسان رو راه میندازه و حتی کمک میکنه به خودشناسی.

در قرآن هم مثلا می‌گوید آیا به شتر مینگری که چگونه خلق شده است؟

و باز هم از این موارد هست.

همین اخیر هم من مستندی دیدم در مورد دی ان آ که به شدت شگفت انگیز بود.

۳. انسان تا چه اندازه جایز الخطاست؟

3.انسان در واقع ممکن الخطا است و جایزالخطا نیست، یعنی انسان اگر فرمانبردار عقل و شرع باشد ممکن است دچار خطا بشود، البته منظور از عقل، عقل رایجی که مبناهای تجربی، و منفعت انسانی و در یک کلام عقل چسبیده به غریزه است نیست.

منظور از عقل، آن عقل انسانی است که تحت تاثیر غریزه و محیط نباشد.

در اسلام راهکارهایی برای سالم نگه داشتن این عقل و حتی فعال کردن این عقل وجود دارد که یکی از مهمترین هایش تقوا داشتن است که انسان را به درجه ای می‌رساند که می‌تواند حق و باطل را تشخیص بدهد.

۴. با رجوع به اینکه خدا از خودش در ما دمیده، باور اینکه ما همون خدا هستیم رو چطور و چقدر تایید یا تکذیب میکنید؟

4.انا لله و انا الیه راجعون

ما از خداییم و نه خدا، عده ای از عرفا بر زبان رانده اند که انا الحق اما منظور همان نادیدن مطلق خودشان است و مشاهده مداوم خداوند و اراده و تکوین امر او...

انسان قابلیت داره که روحش غرق در اقیانوس خدا بشود، و این به همان نحوه زندگی و مواردی که در سؤال‌های قبل گفتیم بستگی دارد.


۵. زندگی یک خداباور، با خداناباور چه فرقی داره؟ خداناباور چه چیزی رو از دست داده؟

5.این سوال بسیار جالبیه

ببین تمام محتواهای تولیدی از اول بشر تا امروز، اعم از کتاب، نوشته ها، اشعار، فیلم‌ها، موسیقی ها و... دارای یک نکته مهم هستند و آن اینکه بشر بدون داشتن معنا نمی‌تواند زندگی کند.

معنا در زندگی در واقع بعد اصلی و موتور اصلیه زندگیه هر آدمی است، حال ممکن است کسی معنای زندگی اش محدود به مال و خورد و خوراک بشود و در اینها متوقف بشود و ممکن است کسی بخواهد خود را به معنای اصلی جهان وصل کند.

زندگی یک خدا باور دارای یک معنای بسیار غنی و نامحدود است و آنگونه است که اگر میلیون ها سال هم زنده باشد آن معنا باعث می‌شود همواره زندگی اش نو بماند و این فرد برای بعد از مرگش هم معنا و مفهوم دارد و به این ایمان می رسد که هرگز با از میان رفتن جسمش نخواهد مرد و فقط به دنیای پر معناتر و نهایتا به دنیای معناها خواهد رفت.

خدا ناباور از لحاظ مادی ممکن است در رفاه باشد ممکن هم هست نباشد ولی این بی معنایی در زندگی خدا ناباروران باعث می شود که ارزش خود را ندانند و دست به هرکاری بزنند، یا به خاطر تهی بودن از معنای زندگی دست به تخدیر خود بزنند تا لحظاتی این بی معنایی را بگذرانند.

و البته دنیای امروز مخدرهای فراوانی برای این دسته افراد حاضر نموده است و می‌توانند انواع‌ را امتحان کنند و خود را غرق در لذت کنند اما هر انسانی نمی‌تواند جواب بی معنایی زندگی خویش را با این مخدرها بدهد، و یا مجبور است مخدرش را عوض کند و یا دنبال معنا، هرچند اشتباه و دروغین برود.

البته خداباوری در اینجا کسی است که عمیقا باور داشته باشد و فقط به زبان نباشد.

۶. تعریف ایمان از نظر شما چیه و چگونه باید به ایمان قلبی دست پیدا کرد؟

6.ایمان رو میشه اعتقادی تعریف کرد که آدمی بر اساسش زندگی میکنه، یعنی انسانی در حقیقت ایمان داره که باورهاش رو در زندگیش مشاهده کنه.

مثالی میزنم، اگر کسی عمیقا به خدا اعتقاد داشته باشه هیچگاه از زندگی نا امید نمیشه،اگر به مشکلی بر بخوره سریع میره سراغ خدا و باز امیدش رو از دست نمیده.

این نمود بیرونیه ایمان هست، نمود درونی‌ هم هر فردی درونا زمانی با ایمانه که تمام درونش تسلیم خدای واحد باشد و این رو درک کرده باشد که جز او نيست.

اما چگونه به ایمان می‌توان دست یافت؟ جوابش در سؤال‌های قبلی هست ولی چیزی که اضافه کنم، عبادت منظم و مداوم بسیار مؤثره و قول خداوند است که راه باز میشه.

۷. موانع رسیدن به خدا چی میتونه باشه؟ آیا اصلا مانعی هم وجود داره؟

7.مهمترین مانع رسیدن به خدا "خود" است که خارجکی ها بهش می‌گویند ایگو!

این خود که مجموعه ای از امیال نیازها اعتبارها، افکار، هستند میل شدیدی داره که مدام بزرگ و بزرگتر بشه و اصطلاحا خودش رو باد کنه و این باد رو خیلی از انسانها باور می‌کنند و فکر می‌کنند همان هستند و فکر هم می‌کنند خودشان عامل اش هستند.

در صورتی که اگر مثلا این باد یک اعتباری مثل مقام یا ثروت باشه که به یک روز بسته که دیگه نباشه یا اگر زیبایی باشه که به یک تب بنده، پس کسی که این بادها رو باور کنه مانع بزرگی جلوی خودش برای درک و ارتباط با خدا گذاشته است.

۸. فرق  مسلمان با مومن؟

8.مسلمان کسی است که لفظ لا اله الا الله و محمد رسول الله را بگوید و به شرع عمل کند ولی مومن رو اگر توصیف اش را در قرآن بخوانیم میگوید:

مؤمنان رستگارند، آنها که محافظ نمازشان هستند، آنها که از لغو (کار بیهوده و بی فایده) دوری می‌کنند، آنها که دامن خود را فقط برای همسران خویش نگه می‌دارند، و جز به ازدواج از راهی دیگر میل جنسی خود را ارضا نمی‌کنند.و...

که در سوره مؤمنون و جاهای دیگر قرآن امده

مثلا جایی دیگر می‌گوید در مالی که به مومن داده ایم حقی برای سائل و محروم قرار داده ایم، یعنی مومن همه مالش برای خودش نیست و باید جیبش سوراخ باشد برای محرومین و...

۹. در مسیر رسیدن به اهداف اصلی، چطور میتونیم اهداف فرعی رو هم در راه رسیدن به هدف اصلی بکار بگیریم؟

9.خب قاعدتا باید اهداف فرعی مربوط باشن به اهداف اصلی وگرنه کار سخت میشه.

مثلا فکر کنید یه نفر میخواد دانشگاه قبول بشه و هدف اصلیش این باشه و بعد یه هدف فرعیش مثلا گشتن دور دنیا باشه!

خب این دو هدف با هم نمیخونن باید یه اشتراکی با هم داشته باشند.

۱۰. چند شخص معرفی کنید که جز معصومان، جهان بینی درستی به دنیا دارن؟

10.عطار ،مولوی، سعدی، ملا هادی سبزواری، معاصران علامه طباطبایی و علامه حسن زاده آملی و...

۱۱. برای رسیدن به اهداف چطور ثابت قدم و مصمم بمونیم؟

11.اگر هدف شما عشق شما باشه حتما ثابت قدم می‌مانید، پس باید به علایق و البته توانایی‌هایتان توجه کنید تا بتوانید راه را تا آخر بروید. البته اگر احیانا هدفتان مورد علاقه تان نبود شاید به دلیل منفعت یا کسب درآمد بهتر باشد که آنرا انجام دهید و ثابت قدم بمانید.

۱۲. توصیه آخر شما؟

12.گویند مردی پرنده را گرفت، پرنده همانطور که در دست مرد بود گفت، تو از گوسفند و گاو مرغان بسیار گوشت خورده ای و گوشت اندک من آنچنان نیست که تو را سیر کند یا لذتی ببری که تا بحال نبرده ای، اگر مرا آزاد کنی تو را سه پند میدهم.

اول پند را در دست مرد داد و گفت، محالی را از کسی باور مکن

مرد آزادش کرد و چون به لب دیوار نشست گفت بر گذشته غم مخور و حسرت گذشته را نداشته باش.

بعد پرنده گفت درون من سنگی قیمتی به وزن ده درم وجود دارد، مرد عصبانی و ناراحت شد از اینکه چرا او را آزاد نموده...

پرنده گفت مگر نگفتم بر گذشته حسرت نخور؟

مگر نگفتم که محالی را باور نکن؟ من نیم درم هم نیستم چطور سنگ ده درمی در من می‌تواند باشد؟

مرد گفت راست می‌گویی، پند سومت را بگو

پرنده گفت وقتی تو دو پندم را عمل نکردی چرا پند سوم را به تو بگویم؟

این داستان مثنوی خیلی نکته مهمی برای هر کسی در زندگیش داره، اینکه هر کس اگر هر چیزی رو که می‌داند و بلد است را عمل کند، شک نداشته باشد که راه ها برویش باز می‌شود، خیلی ها فقط بدنبال جمع کردن دانش و پند هستند ولیکن اصل عمل است که ما هرکدام به اندازه کافی کارهای خوب را می‌دانیم ولی شاید عمل نکنیم.

این توصیه را ده دوازده سال پیش مثنوی به من کرد و بعدا فهمیدم که مثنوی از دین این توصیه را دریافت کرده است و بکار بستم (تازه خیلی کم) و الحمدلله بسیار بهره بردم.

ان شاء الله همواره در پناه حق شاد و خرم بمانید...