(INTP)جهان هر فرد، به اندازه وسعت فکر اوست." خونم جوهر خودکارمه" دانشجو معلمِ فرهنگیان| امورتربیتی
🔰اپیزود یازدَهُمِ روان شو| به صرفِ کلماتی پخته!🍴
سلام سلام عزیزان. من اومدم با مصاحبه ی خانم دهقانی عزیز. خیلی ممنونم از صبر و شکیبایی شون بابت وقفه ای که بین دریافت سوالات تا انتشارش به طول انجامید. هنوز خیلی کوچکتر از بیانِ این حرفم اما با افتخار ان شاالله همکارِ تازه کار و نوآموز ایشون هستم. خانم معلم پخته ای که در کنار شغل شریفشون، از نظرم یه مادر خیلی مهربون، یه شهروند مسئولیت پذیر، یه همسر بالغ، و دخترِ دلسوز خانواده هستند. و من مطمئنم که اطرافیان از بابت وجودشون بارها خداوند رو شکر میکنند. خوشا به حال شاگردانشون.
خیلی خوشحالم از اینکه در ویرگول حضور دارند، امیدوارم فرصت کنند و بیشتر برامون بنویسید. و خدا فرزندان گلشون رو حفظ کنه ان شاالله.
بریم و با هم پاسخ های این قسمت روان شو رو بخونیم :☕🧡🍁
1.هزار بار دور از جون، اگر فردا آخرین روز زندگیتون باشه، چه کارهایی انجام میدید امروز؟
واقعا خداراشکر میکنم که خدای مهربون ما، ما را هنگام دعوت به سمت خودش، ودیدار خودش، سورپرایز میکنه. اینکه بدونم فردا میمیرم شاید کمی ترس آور وناراحت کننده باشه (هرچند من درکل ازمرگ نمیترسم).
احتمالا روز قبل ازمرگم، اول از همه خونه مادرم میرم و اگر کاری داشته باشه که ازدست من بربیاد براش انجام میدم وبدون اینکه نگرانش کنم و حس کنه فردا خواهم مرد، بهش اطمینان میدم مرگ رادوست دارم و ازمرگ نگرانی ندارم. حتی سعی میکنم مرگ را رمانتیک جلوه بدم تا فردا که من مردم، کمتر غصه بخوره. بعد حرم حضرت معصومه (س) میرم(خونه مادرم به حرم نزدیکه ومیشه پیاده رفت) و ازبانو میخوام، برام طلب بخشش و همچنین آرامش روح، درسفرِ عجیبِ پیش رو، ازخدا داشته باشه. سعی میکنم یکساعتی روبروی ضریح بنشینم و خودم را آرامِ آرام کنم.
بقیه وقتم را به خانواده ام، خصوصا بچه هام اختصاص میدم. حتما ناهار و شامی خیلی مفصل و خوشمزه براشون میپزم و تا بتونم دخترم را روی پاهام مینشونم و بهش محبت میکنم و باهاش حرف میزنم. باپسرم هم همینطور ولی دخترم خیلی بیشتر از پسرم بغلی و بوسی و وابسته است. (آخی دلم برای دخترم سوخت 😢)
2.سه فردی که در زندگیتون آرزو میکردید، هرگز با آنها آشنا نمیشدید، چه ویژگیهایی دارند؟
مهربون، خوش قلب و خوش برخورد و خوش فکر، بلدند با انسانها همدردی کنند، متعهد و مسئولیت پذیر، با احساس و باتوجه، ملاحظه کار، راستگو و راست کردار، با ایمان و قانون مدار.
اشتباه نکنید من منظور سوال راخوب فهمیدم
ولی
من هیچ وقت از آشنایی با آدمهای متکبر، خودخواه، بدجنس، بی تفاوت، حسود، دروغگو و دو به هم زن، پشیمون نشدم که بخوام آرزو کنم هیچ وقت باهاشون آشنا نمیشدم. چون این افراد همیشه با رفتار و اخلاق زشتشون بازشت ترین حالت ممکن باعث شده اند من ازآشنایی با اونها درسهای خوبی بگیرم. این درس، که چقدر این رفتارها واخلاقها میتونه بقیه را اذیت کنه و سعی کنم خودم هرگز در مقابل بقیه انسانها اونطور برخورد نکنم. پس این آدها به من یاد داده اند و بنابراین ازآشنایی شون خیلی هم راضی ام.(لقمان را گفتند ادب از که آموختی؟ گفت: ازبی ادبان😉)
اما کسانی که به من محبت و لطف دارند و من را به خودشون وابسته میکنند (من آدم بسیار احساسی هستم و وابسته ی بعضی خوبها میشم. البته در رفتارم هرگز این رو نشون نمیدم) و بعد مجبورم ازشون جدا بشم یا اونها را به هردلیل ازدست دادم، یادآوری خاطراتشون و نداشتنشون اونقدر آزارم میده که مدام میگم کاش هیچ وقت با این آدم آشنا نشده بودم.
3.در سخت ترین و ناامید ترین لحظه زندگیتون، چه چیزی باعث شد ادامه بدید؟
اینکه معتقدم «انّ مع العسر یسرا».
یابقول شاعر «پایان شب سیه سپید است».
کلا صبر کردن را بلدم. و البته خداراشکر خیلی لحظه های آنچنان سخت و ناامید کننده ای نداشته ام.
یه جمله هم ازدکتر محمد رضا سنگری دراین مورد بگم که بنظرم قشنگه!
«گلها از نیش زنبورها اخم نمی کنند، فردای شیرین، امروز تلخ را تحمل پذیر میسازد»
این جمله را وقتی دانش آموزهام را در سال دوازدهم، خسته و ناامید میبینم بهشون میگم تا از رنجها و سختیهای کنکور ناامید نشند. امید به فردای شیرین!👌
4.عجیب ترین اتفاقی که براتون رقم خورده چی بوده؟
بعضی اتفاقات زندگیم خیلی خصوصی اند و مناسب برای اینجا نیست ولی یکی از اتفاقاتی که برای خودم عجیب و شگفتانه بود در تیر ماه سال گذشته اتفاق افتاد. چند سالی بود که دوست داشتم سفر عتبات برم ولی نصیبم نمیشد. (همسرم نمیتونست مرخصی تو تابستون جور کنه ومن تابحال نتونسته بودم خودم رو راضی کنم بدون همسرم سفر برم، حتی سفر داخلی)
قبل از عید غدیر، تصمیم گرفتم خلاصه ای از خطبه غدیر را در ویرگول پست کنم و از ابتدای کار از امیرالمؤمنین تمنای زیارت کردم.
روز قبل از عید غدیر، پست را منتشر کردم و دقیقا فردای اون روز، یعنی عید غدیر، صله ی مرحمتی حضرت نصیبم شد.
اتفاقی یک نفر لینک یه تور برام فرستاد. من هم همون روز تماس گرفتم و گفتند سه نفر جا دارند. غروب همسرم تونست منو راضی کنه که تنهایی برم زیارت و شب ثبت نام کرده بودم. چهار پنج روز بعد هم کربلا بودم.
اون زیارت و خصوصا لحظاتی که در حرم امیرالمومنین (ع) بودم خیلی خاص، تکرار نشدنی، لذت بخش و پربرکت بود.
5.رنگ آسمون را به یک نابینا چجور توضیح میدید؟
واقعا کار سختیه!
شاید بگم اون حس خوشایندی که از دمیدن نسیم صبحگاهی در یک کوچه ی دارای سرسبزی و درخت، روی صورت و پوست بدنش داره را از دیدن رنگ آبی آسمون احساس می کنه.
یاحسی که از لمس کردن دامن نخی مادرش یا چادر نماز مادرش حس میکنه.
6.جای چه مناسبتی توی تقویم خالیه؟
بنظرم «روز عمه»!!😍😁
در فرهنگ ایرانی اسلامی ما احترام به عمه ها و کار فرهنگی برای صمیمی تر شدن رابطه ی عمه ها و برادر زاده ها باید شکل بگیره. ما در فرهنگ اسلامی عمه های محترم و مهربونی مثل حضرت زینب (س)، حضرت معصومه (س) و حکیمه خاتون، عمه امام زمان رامیشناسیم. رابطه ی خاله ها و خواهرزاده ها تقریبا همه جا صمیمی هست (چون رابطه خواهرها خوب ونزدیک است)، اما اغلب رابطه عمه ها و برادرزاده ها صمیمی نیست.
بدتر اینکه چندین سالی هست که در جوکها، سعی شده عمه ها موجوداتی اضافی و بهانه گیر و خدای نکرده منفور جلوه داده بشن و شوهر عمه ها موجوداتی نچسب و بی مزه!(فحش به عمه ها که دیگه فاجعه است!)
درحالیکه عشق عمه ها به برادرزاده هاشون از پاکترین و اصیل ترین عشقهاست.
رابطه ی صمیمی بین عمه ها و برادرزاده ها، نشان از رابطه ی صمیمی خواهر و برادرها و رابطه ی خوبی بین زن برادرها و خواهر شوهرها و انسجام بیشتر روابط خانوادگی میشود.
7.وقتایی که دور گردون بر مراد ما نرفت چجوری باید تحمل کرد؟
با توکل به خدا و دعا برای بهبود اوضاع و صبوری میشه این روزها راطی کرد.
8.بزرگترین درسی که از زندگی آموختید چیه؟
«هیچ وقت مغرور نشم»
غرور مثل یک چاه آدم را سقوط میده!
9.بعد از خدا به چه چیزی ایمان دارید؟
به اینکه در دنیا هیچ چیزی بی پاسخ نمیمونه!
قدرت کارما را به شدت قبول دارم.
«اين جهان كوه است و فعل ما ندا
سوي ما آيد نداها را صدا»
10.موفق ترین شخصی که در دلتون تحسینش میکنید چه فردیه؟
آدمهای موفق زیادی در زندگیم دیده ام که در بعضی جهات موفق بودند ولی اینجا میخوام از معلم ریاضی دوران راهنمایی ام که بعدا سال اول و دوم دبیرستان هم دبیر جبر ما بود یاد کنم.
این خانم که عراقی الاصل بودند، درسالهای جنگ تحمیلی همسرشون (که مهندس بودند) و برادرشون به همراه 11نفر از مردان وابسته اش به خاطر تمرد از صدام اعدام شدند. از ترس، به همراه دختر و پسرشون به ایران پناهنده میشند و بصورت حق التدریس معلم ما شدند.
خدا میدونه چقدر تلاش میکردن با اون لهجه عربی شون ریاضی را به ما درس بدن و در کشور غریب، با درآمد تدریس، اون دوتا بچه را بزرگ کنند.
بعد از چندین سال دوباره پیداشون کردم.
دخترشون پزشک شدن و تخصص میخونند. پسرشون هم مهندس هستند.
چندین ساله باسرطان دست و پنجه نرم میکنند.
در کرونا تنها عزیزشون یعنی پدر و مادرشون را هم ازدست دادند.
حداقل ماهی یکبار بهشون زنگ میزنم. با اونهمه سختی و تنهایی و بیماری، اونقدر سپاسگزار خداست که من هنگ میکنم.
مثلا میگه: «شیمی درمانی میکنم. خدا را شکر که بابت هزینه اش محتاج نیستم. خدا را هزار بار شکر که میتونم درد سرطان را تحمل کنم. چقدر خوشحالم که این سرطان من را به خدا نزدیکتر کرده و حتی شبها وادارم میکنه باخدا حرف بزنم و....»
این زن در مواجهه با سختیها، از سنگ و آهن سخت تر بوده. شیطان را ناامید کرده.
هیچ جوره از یاد خدا غافل نشده و حتی نمیتونید کمترین نارضایتی در کلامش ببینید یا بشنوید.
ایشون را بابت صبوری، توانمندی و مقام رضا همیشه تحسین میکنم.
11.خودِ آرمانیتون با خود واقعی تون چقدر فاصله داره و برای کمتر کردن این فاصله چه کارهایی کردید؟
آدم آرمانگرایی هستم و مدام سعی میکنم به اون ایده آل ذهنیم نزدیکتر بشم.
اگر بیشتر مطالعه کنم (ای کاش وقت و همتش رو داشته باشم😢) و اگر درزمینه رشته تحصیلی ام بتونم اطلاعاتم را بیشتر کنم(یه زمانی جزء آرمانهام ادامه تحصیل بود ولی چند سالیه ازافراد متعددی شنیدم باادامه تحصیل ممکنه باسوادتر نشم! 😢) و اگر بتونم در زمینه شغلی ام آدم توانمندتری بشم خیلی عالیه.
خیلی هم دوست دارم بیشتر بتونم باقرآن انس بگیرم ولی سعادت و لیاقتش نیست😢.
(همش شد اشک😢😢) 😂
12.چکار کنیم رنجهامون معنادار بشند؟
در این زمینه یک پست در ویرگول منتشر کردم.
کافیه ایمان بیاریم رنجهامون، ما را رشد میدهند. اون وقت بابت رنجهامون نمینالیم، بلکه به خود میبالیم!
13.لطفا جای خالی را پر کنید
اگر.............. نبود زندگی بی معنا میشد!
«بنظرم کمبودها»
نداشته هامون زندگی را بامعنا میکنه.
14.شاخص های یک زندگی برتر چیه؟
داشتن هدف متعالی و تلاش برای رسیدن به هدف، برقراری تعادل بین کار و زندگی و تفریح، کمک به دیگران، داشتن رابطه اجتماعی صحیح و متعادل، اشتیاق و تلاش برای یادگیری (علمی، رفتاری و مهارتی)
همینها به ذهنم میرسه!😊
15.شروع کار مهمتره یا پایان؟
بنظر من پایان کار.
بنظر پروین اعتصامی هم پایان کار خیلی مهمه
«بزرگان نلغزند در هیچ راه
کاز آغاز تدبیر پایان کنند»
سعدی علیه الرحمة هم میفرماید:
«برو سعدیا دست و دفتر بشوی
به راهی که پایان ندارد مپوی»
اینها نشون از اهمیت عاقبت و پایان کار داره!
ازدعای «عاقبتتون بخیر» خیلی خوشم میاد.
کاش عاقبت هممون و همه ی کارهامون بخیر باشه
⛔روان شو | مهمان اختصاصی جناب دست انداز!?
☢اپیزود دوم روان شو?| پرسش و پاسخ شیمی!?
✅اپیزود ششم روان شو?|دعوتی به صرف جهان بینی?