نویسنده ی رمانهای یک عاشقانه سریع و آتشین و پدر عشق بسوزد - شاعر مجموعه: قشنگترین منحنی سرخ دنیا
سقای آب و ادب
عاشق قلم سید مهدی شجاعی هستم. دختر خاله ام تمام کتاب های سید مهدی شجاعی را داشت و آن سال یکی از کتاب هایی که ازش قرض گرفته بودم این کتاب بود. کتابی در مورد عموی سادات. در مورد حضرت عباس. می خواستم آخرش علیه السلام بگذارم. یادم آمد ایشان که امام نبودند. ولی خب سلام که سلامتی می آورد. چه اشکال دارد؟
این کتاب ده فصل داشت به نام های «عباسِ علی»، «عباسِ امالبنین»، «عباسِ عباس»، «عباسِ سکینه»، «عباسِ مواسات»، «عباسِ زینب»، «عباسِ ادب»، «عباسِ حسین»، «عباسِ فرشتگان» و «عباسِ فاطمه». من به قلم شجاعی آلرژی دارم. و هر فصل این کتاب را در یکی از روزهای محرم خواندم تا روز عاشورا. هر کلمه ی این کتاب برای من اشک بود. همین الان هم که بعد سال ها دارم ازش مینویسم. ناخوداگاه اشکم جاری شده. نمی دانم معجزه ی قلم شجاعی در چیست؟ به من که بدجور می سازد. و من ده روز اول محرم را هر روز یک فصل ازین کتاب خواندم و خون گریه کردم. چه عجیب بود محرم آن سال. روضه رفتن خیلی خوب است ولی خب کتاب خوب خواندن هم میتواند کار چندین روضه را برای آدم بکند.
سقای آب و ادب کتابی با درون مایه ی تاریخی و مذهبی ست. یعنی داستان با رفرنس های تاریخی به بهترین شکل روایت شده. توی روضه ها همیشه از ادب حضرت عباس میشنویم. ازینکه می رود پای چشمه و مشتی آب بر میدارد تا بنوشد اما پشیمان میشود و میگوید امام من تشنه باشد و من آب بخورم؟ مشک را آب می کند و راه می افتد به سمت یار. ولی مگر آن دشمنان خونی، آنها که کینه ی پدرش علی علیه السلام را در دل دارند میگذارند به خیمه ها آب برساند.
حالا این ها را دارم از خودم و چیزهایی که در روضه ها شنیده ام می گویم. ولی کتاب چیز دیگری ست. حتی فکر کردن به این کتاب اشک از چشمانم جاری میکند. گویی روضه ی زنده است. من که آن محرم را با این کتاب سر کردم و تا جایی که توانستم اشک ریختم و برای خودم نوحه خواندم. خدا خیرش دهد سید مهدی شجاعی را. کتاب هایش در زندگی من تاثیرات فراوانی گذاشته اند. یکی دیگر از کتاب هایش که مسیر زندگی من را عوض کرد کتاب "کمی دیرتر" بود. اصلا آن کتاب بود که من را متوجه امام زمان کرد و مسیر جدیدی در زندگی ام ایجاد کرد.
اصلا بعد از خواندن آن کتاب مسیرهای جدید عجیب و غریبی به رویم باز شد. که البته قطعا لطف و توجه حضرت امام زمان روحی فداه به من بوده! خدا را شکر که این کتاب را روزی ام کرد. قطعا کتاب خوب روزی است و امیدوارم شما عزیزان که این پست را میخوانید هم این کتاب ها را تهیه کنید. بخوانید، دوستشان داشته باشید و برایم دعا کنید!
حال بریم که بخشی از کتاب را بخوانیم :
همین یک مشک آب، تمام حیثیت دشمن را لگدمال کرده است.
دشمن گمان میکند که جبهۀ حسین اکنون بسان محتضری است که با نوشیدن آب، حیات تازه میگیرد، از جا برمیخیزد و دمار از روزگارشان درمیآورد.
به همین دلیل، همۀ لشگر خود را حلقه حلقه دور شریعه متمرکز کرده است.
امّا ظاهر نخلستان، آرام و پیش روی عباس، خالی است.
ساعاتی پیش از این، وقتی عمدۀ اصحاب حسین، به میدان رفته و به شهادت رسیدهاند، عباس به محضر حسین رسیده است، سر فرو افکنده است و اجازۀ میدان گرفته است:
«دلم گرفته است آقا! سینهام تنگ شده است. قلبم دارد از شدت درد میترکد. همینطور ایستادهام و شهادت یارانمان را یک به یک تماشا میکنم. رخصت فرمایید لااقل به قدر گرفتن انتقام عزیزانمان از دشمن، بجنگم.»
از این تمنّای شهامتبنیان و تضرّع شجاعتنهان، اشک در چشمان حسین، حلقه زده است و بغض بر گلوی حسین، چنگ انداخته است.
حسین میداند که دشوارترین کار برای عباس، نجنگیدن است. بزرگترین شجاعت و مقاومت عباس، شهادت یاران را دیدن، دندان بر جگر فشردن و از جا نجنبیدن است.
حسین میداند که بزرگترین شهامت عباس، دست بر قبضۀ شمشیر فشردن و شمشیر را در غلاف نگه داشتن است.
حسین به روشنی میفهمد که برترین ظرفیت عباس، سکوت و تبعیت در اوج قدرت و توانمندی است، صبر و شکیبایی در نهایت اقتدار و کظم و خویشتنداری در عین صولت و شجاعت.
عباس اینک کوه آتشفشان خاموشی است که اگر اراده کند گدازههای خشمش تمام جبهۀ دشمن را میسوزاند و خاکستر میکند. و آنچه این آتشفشان را مهار کرده است، فقط ادب و اطاعت عباس است.
پی نوشت: بیاین اینم یک پست غیر از اسنپ نوشت. راضی بودین ازم؟
پی نوشت 2: زیاد لایک کنید و کامنت بزارید تا منم جایزه بگیرم. :)
پی نوشت 3: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم!
یا علی
پی نوشت 4: راستی مرداد جان شروع شد. مردادی ها نیاز دارن هر روز تا اخر مرداد تولدشون رو بهشون تبریک بگین. حالا به خودتون و آسمان و زمین هم تبریک بگین جای دوری نمیره.
پی نوشت5: اصلا معلوم بود مردادی ام؟ اگر نفهمیدین حتما به یک دکتری چیزی مراجعه کنین. ضریب هوشیتون یکم مشکلی داره ... :)
پی نوشت 6: حرف خاصی ندارم. فقط خواستم یکم پستم طولانی تر بشه.
پی نوشت 7: یا علی.
پی نوشت 8: تو این کوچه ما یا گربه ها ناله میکنن. یا صدای آژیر ماشین میاد. هی ی ی خدا.
3 مرداد 1403
سید مهدار بنی هاشمی
مطلبی دیگر از این انتشارات
سربازان در تردید
مطلبی دیگر از این انتشارات
طوفان البکاء
مطلبی دیگر از این انتشارات
🌙شبهای پیشاور