کپیرایتر و استراتژیست برند
از B2B و B2C تا B2Me؛ بازاریابی فردمحور با کمک هوش مصنوعی
احتمالا کلمه الگوریتم را خیلی شنیدهاید، چطور اکسپلور میفهمد که باید امروز به شما چندتا همبرگر خوشمزه نشان دهد؟ این همان جاییست که میتوان فهمید بازاریابی دیگر محدود به برچسبهای B2B یا B2C نیست. حالا مفهوم B2Me پا به میدان گذاشته؛ جایی که برندها نه با دستهبندیهای جمعیتی، بلکه با بازاریابی فردمحور و مبتنی بر رفتار واقعی مخاطب ارتباط برقرار میکنند.
برای دههها، بازاریابان به دموگرافیک و پرسونای مشتری دل بسته بودند؛ زنِ ۳۰ ساله، تحصیلکرده، ساکن طهران. اما این دادهها هیچگاه نمیگویند فرد واقعاً چه میخواهد، چه چیزی او را متوقف میکند یا چرا باید به برندی اعتماد کند. امروز، هوش مصنوعی در بازاریابی این شکاف را پر کرده و نشان داده که بازاریابی مبتنی بر رفتار بهمراتب دقیقتر، عمیقتر و کارآمدتر است.
برندهایی که این تغییر را درک کردهاند، پیام خود را بر اساس حالات احساسی مخاطب تغییر میدهند، نیاز را پیش از جستوجو پیشبینی میکنند و پیشنهادی ارائه میدهند که بیشتر شبیه یک کشف شخصی است تا یک تبلیغ. این همان نقطۀ آغاز بازاریابی جدید است: بازاریابیای که فرد را میبیند، نه برچسب را.

دموگرافیک همیشه ناقص بود (و حالا AI این را آشکار کرده)
سالها بازاریابان به پرسونای مشتری دل بسته بودند؛ شخصیتهای مقوایی با برچسبهای براق. «Marketing Mike» را به خاطر بیاورید؛ همان پرسونایی که قرار بود عاشق محصولات دستساز باشد، با اسکیت به محل کار برود و صبحانهاش همیشه آووکادو باشد. اما واقعیت؟ همان مایک سالهاست اسکیت را کنار گذاشته، موتورسیکلت میخرد و از هاتداگ پمپبنزین لذت میبرد.
این دقیقاً مشکل دموگرافیک است: دادههایی که ظاهر علمی دارند اما عملاً چیزی دربارۀ بازاریابی فردمحور نمیگویند. وقتی مشتری را صرفاً «زنِ ۲۵ تا ۳۴ ساله، تحصیلکرده و ساکن طهران» تعریف میکنیم، نه نیاز او را میشناسیم، نه دغدغهاش را.
اینجاست که هوش مصنوعی در بازاریابی پرده را کنار میزند. الگوریتمها نشان میدهند که رفتار افراد؛ آنچه میخوانند، جستوجو میکنند، یا در لحظه تجربه میکنند؛ بسیار گویاتر از هر برچسب جمعیتی است. تصمیمها در لحظههای احساسی گرفته میشوند، و تنها بازاریابی مبتنی بر رفتار است که میتواند این لحظهها را شناسایی کند.
پس اگر هنوز روی دموگرافیک تکیه میکنید، درواقع دارید با آینهی عقب رانندگی میکنید. آینده به سمت دیدن آدمهاست، نه دستهبندیهایشان؛ و این همان جایی است که بازاریابی B2Me به صحنه میآید.
B2Me به چه شکل است؟
برای دیدن تصویر واقعی بازاریابی B2Me، کافی است به کمپین کوکاکولا در عربستان نگاه کنیم. این برند بهجای آنکه صرفاً «نسل هزاره» را هدف بگیرد، از هوش مصنوعی در بازاریابی کمک گرفت تا میلیونها پست در شبکههای اجتماعی مثل TikTok و LinkedIn را تحلیل کند. نتیجه؟ شناسایی افرادی که در لحظه craving یا همان میل شدید به فستفود داشتند. درست همانجا، کوکاکولا بیش از ۸۲۸ هزار کوپن شخصیسازیشده برای نوشیدنی ارائه داد و همۀ این فرآیند، از تحلیل تا اجرا، بدون دخالت انسان انجام شد. این یعنی بازاریابی فردمحور در مقیاسی بیسابقه.
مثال دیگری را در نظر بگیر؛ یک شرکت نرمافزاری مدیریت پروژه که متوجه شد مشتریان اصلیاش نه مدیران فناوری اطلاعات در سطح سازمان، بلکه مدیران میانی عملیات بودند؛ همان کسانی که واقعاً با گرههای کاری و فرآیندهای پیچیده درگیر بودند. اگر آن شرکت فقط به دموگرافیک یا عنوان شغلی توجه میکرد، این لایهی پنهان از نفوذ را هیچوقت نمیدید.
اینجاست که بازاریابی مبتنی بر رفتار و بازاریابی فردمحور قدرت خود را نشان میدهند. هر تعامل، هر کلیک و هر واکنش، دادهای تازه به الگوریتم میدهد و تصویر دقیقتری از فرد میسازد. نتیجه؟ تشخیص سریعتر نیت خرید، تناسب بهتر پیام با مخاطب، نرخ تبدیل بالاتر و افزایش ارزش طول عمر مشتری.
به بیان ساده، B2Me واقعی مثل یک گفتوگوی دائمی با مشتری است؛ گفتوگویی که هر بار عمیقتر میشود و اعتماد بیشتری میسازد.
چرا بیشتر تلاشهای B2Me شکست میخورند؟
بیشتر آنچه امروز با عنوان بازاریابی B2Me معرفی میشود، درواقع چیزی جز بازآرایی همان الگوهای قدیمی نیست. شرکتها اسم نو میگذارند، اما در عمل فقط مایکرو-سگمنتیشن انجام میدهند؛ تقسیمبندیهای کوچکتر بر اساس همان دموگرافیک. این یعنی بازاریابی فردمحور روی کاغذ، اما در عمل همان پرسونای مشتری با ظاهری مدرنتر.
مثالی که دیدم از یک شرکت SaaS دقیقاً همین را نشان میدهد. شش ماه وقت و بودجه صرف توسعه یک «سیستم هوشمند هدفگیری فردی» کردند، اما دستاورد نهایی چه بود؟ تغییر موضوع ایمیل برای «مدیران بازاریابی» در مقایسه با «مدیران ارشد بازاریابی». این نه بازاریابی مبتنی بر رفتار است، نه حتی نزدیک به چیزی که هوش مصنوعی در بازاریابی میتواند ارائه دهد. این فقط رنگ زدن یک پرسونای کهنه است.
بازاریابی فردمحور واقعی جای دیگری اتفاق میافتد: وقتی دادهها بهجای عنوانهای شغلی، به رفتارها نگاه میکنند. وقتی بهجای حدس زدن، ردیابی میکنیم که فرد چه کاری انجام میدهد، چه چیزی او را متوقف میکند، یا چه نشانهای از قصد خرید در رفتارش ظاهر شده است. در اینجا الگوریتمها با تحلیل سیگنالها، از ناامیدی و کنجکاوی گرفته تا آمادگی خرید، تصویر زندهای از مشتری ترسیم میکنند.
به بیان ساده، دلیل شکست بیشتر تلاشهای B2Me این است که شرکتها هنوز به راحتیِ دموگرافیک دل بستهاند، در حالیکه قدرت واقعی در بازاریابی مبتنی بر رفتار نهفته است. اگر این تغییر زاویهی دید اتفاق نیفتد، B2Me فقط یک شعار باقی میماند.
سه راه برای اجرای B2Me
وقتی از بازاریابی B2Me حرف میزنیم، منظور شعار یا ژست بازاریابی نیست؛ بلکه اجرای دقیق و مبتنی بر رفتار واقعی مشتری است. اگر بخواهم ساده بگویم، سه مسیر اصلی برای پیادهسازی بازاریابی فردمحور وجود دارد:
۱. هدفگیری براساس رفتار، نه عنوان شغلی
مدیر ارشد امنیت اطلاعات در یک شرکت بزرگ روی کاغذ «مشتری ایدهآل» به نظر میرسد. اما چه کسی واقعاً در حال تحقیق برای خرید راهکار امنیتی است؟ کسی که ساعتها در حال مرور مقالات مربوط به انطباق با قوانین است. این همان جایی است که بازاریابی مبتنی بر رفتار تفاوت ایجاد میکند.
۲. زمانبندی پیام با حالتهای احساسی
قدرت واقعی هوش مصنوعی در بازاریابی در این است که فقط نمیبیند چهکاری انجام میدهی، بلکه چطور انجامش میدهی را هم تشخیص میدهد. از اسکرول سریع و ترک زودهنگام (نشانهی ناامیدی) تا بازدیدهای تکراری (نشانهی کنجکاوی) یا توقف روی صفحۀ قیمتگذاری (نشانهی آمادگی خرید). اگر پیام درست را در همین لحظهها برسانی، تأثیر واقعی ساخته میشود.
۳. پیشبینی نیاز پیش از جستوجو
شرکت Zoom پیش از آنکه پاندمی کرونا اوج بگیرد، افزایش جستوجو برای ابزارهای همکاری آنلاین و آگهیهای شغلی تیمهای توزیعشده را دید. همین نشانهها باعث شد زودتر از رقبا عمل کند. این همان مزیت بازاریابی B2Me است: دیدن نشانهها قبل از آنکه خود مخاطب به زبان بیاورد.
به زبان ساده، اگر میخواهید بازاریابی فردمحور را جدی بگیرید، باید رفتار را رصد کنید، احساسات را درک کنید و نیاز را پیش از جستوجو حدس بزنید. این همان نقطهای است که B2Me از یک مفهوم زیبا به یک استراتژی برنده تبدیل میشود.
شروع کار بازاریابی B2Me
اگر بخواهم صریح بگویم، بیشتر شرکتها هنوز با نسبت ۸۰ درصد دموگرافیک و ۲۰ درصد رفتار کار میکنند. برای اجرای واقعی بازاریابی B2Me باید این نسبت را برعکس کنیم. نقطهی شروع ساده است:
۱. نقشهبرداری از رفتار واقعی مشتری
به جای تمرکز بر پرسونای مشتری روی کاغذ، بررسی کن بهترین مشتریانت قبل از خرید چه میکنند. چه نوع محتوا بیشترین توجهشان را جلب میکند؟ چه سوالاتی مدام در مکالمات فروش تکرار میشود؟ چه سیگنالهایی پیش از تعامل جدی ظاهر میشود؟ و از همه مهمتر، ترجیح میدهند از چه کانالی ارتباط بگیرند؟ پاسخ همین پرسشها پایهی بازاریابی مبتنی بر رفتار است.
۲. ساختن مخاطبان رفتاری
پلتفرمهای جستوجو و شبکههای اجتماعی امروز بیش از هر زمان دیگری سیگنالهای رفتاری را جدی میگیرند. کافی است از همان ابزارها برای ساختن مخاطبانی استفاده کنی که نه بر اساس سن و عنوان شغلی، بلکه بر اساس رفتار و نیاز واقعی دستهبندی شدهاند. اینجاست که بازاریابی فردمحور شکل میگیرد.
به زبان ساده، اجرای هوش مصنوعی در بازاریابی به معنی خرید ابزارهای پیچیده نیست؛ از همان منابعی که در اختیار داری شروع کن و زاویهی نگاهت را تغییر بده. کافی است مشتری را همانطور که هست ببینی، نه آنطور که پرسونای قدیمیات میگوید.
برند هنوز هم برندهست
هوش مصنوعی میتواند الگوها را شناسایی کند، اما معنای آنها را درک نمیکند. میتواند رفتار را تحلیل کند، اما نمیتواند ارتباط انسانی بسازد. در بهترین حالت، بازاریابی B2Me با کمک هوش مصنوعی در بازاریابی سیگنالها را میبیند و نیاز را پیشبینی میکند، اما این برند است که اعتماد ایجاد میکند.
وقتی کاربری از یک دستیار هوشمند میپرسد: «بهترین CRM کدام است؟»، الگوریتمها بر اساس دادهها پاسخ میدهند، اما آنچه در ذهن و حافظهی هوش مصنوعی تثبیت میشود، برندهایی هستند که سابقهای مداوم از اعتبار و ثبات ساختهاند. امروزه، رقابت فقط برای جایگاه در حافظهی انسان نیست؛ رقابت برای جایگاه در حافظۀ ماشین هم هست.
در کمپین کوکاکولا میلیونها پست تحلیل شد و صدها هزار کوپن شخصیسازیشده تحویل داده شد. نتایج شگفتانگیز بود، اما همزمان بحثهایی دربارۀ «مارکتینگ نظارتی» به راه افتاد. همینجا بود که اهمیت اعتماد خودش را نشان داد. مرز میان هوشمندی و دخالت، باریک است؛ اگر مشتری احساس کند دیده میشود اما نه محترمانه، اعتماد بهسرعت فرو میریزد.
بازاریابی فردمحور بدون اعتماد برند چیزی جز یک تجربهی کوتاهمدت نیست. اعتماد ویژگی اضافهشدنی نیست؛ زیرساخت است. اگر برند تو در این لایه ضعیف عمل کند، حتی پیشرفتهترین بازاریابی مبتنی بر رفتار هم نمیتواند شکاف را پر کند.
در نهایت، این برند است که تصمیمهای لحظهای را به وفاداری بلندمدت تبدیل میکند!
B2Me یعنی درک واقعی، نه پیشفرضهای راحت
اگر چیزی را باید از تحول بازاریابی B2Me به یاد بسپاریم، این است که آیندهی بازاریابی در دیدن افراد است، نه برچسبها. دموگرافیک هیچوقت نتوانست حقیقت را بازگو کند؛ پرسونای مشتری هم بیشتر یک داستانسرایی ساده بود تا شناخت عمیق. امروز، بازاریابی فردمحور و بازاریابی مبتنی بر رفتار با کمک هوش مصنوعی در بازاریابی این دیوارها را فرو ریختهاند.
اما فراموش نکنیم: الگوریتمها فقط سیگنالها را میبینند. آنچه معنا میدهد، اعتماد و برند است. درست است که AI میتواند نیاز را پیشبینی کند و احساسات را شناسایی کند، اما تنها برند است که میتواند ارتباطی پایدار و قابل اعتماد بسازد.
قویترین ابزار در بازاریابی هنوز هم یک انسان است؛ انسانی که استراتژی درست میچیند و مسیر اعتماد را میسازد. برای طراحی چنین مسیری میتوانید روی تجربه و نگاه استراتژیک آژانس خلاقیت رکسو حساب باز کنید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
قانون ۱۰ دقیقهای استیو جابز؛ راه سادهای برای حل مسئله و افزایش خلاقیت (پشتوانه علمی از استنفورد)
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی سرویس Stremio؛ پلتفرمی رایگان برای دانلود و تماشای فیلم، سریال و انیمه
مطلبی دیگر از این انتشارات
تفکر انتقادی چیست، چرا مهم است و چطور آن را یاد بگیریم؟