الویت بندی

کتاب هایی هست که دلم می خواد بخونم و فیلم هایی هست که دلم می خواد ببینم.البته که خوندنشون و دیدنشون راحت نیست.اما کم نیستن و از طرفی کارهای دیگه ای هم هست که دلم می خواد بکنم.از همه بیش تر دلم می خواد بنویسم.چجوری میشه بین اینهمه کار الویت بندی کرد؟اونم برای منی که مثل بچه ها می مونم.کم طاقت و حواس پرت.کسی که نمی خواد از کسی چیزی یاد بگیره.فقط می خواد که تاییدش کنن و حس خوب بهش بدن و به نیکی سرگرمش کنن.ذهنش انقدر سخت پسنده که به این راحتی ها راضی و سرگرم نمیشه.همه اش این عذاب وجدان رو داره که از وقتش به خوبی استفاده نکرده و کاری که باید می کرد را نکرده.چیزی که باید را بدست نیاورده است.نمی داند که نوشتن در ویرگول مهم تر است یا دیدن فلان انیمه و بهمان رمان.نمی داند یک صفحه دو صفحه نوشتن کافیه یا باید حداقل روزی ده بیست صفحه بنویسه.اما بازم احساس می کنه که کمه و نوشته هاش چیزی جز مزخرف نیستن.احساس می کنه بجای خوندن آثار بزرگ دلش می خواد وقت بزاره و تلاش کنه که یک اثر مثل اونا بنویسه.شاید بعضی ها بگن که باید اون آثار رو خوند که بشه یکی مثل شون رو نوشت و من میگم که اون موقع من که یک مقلد خواهم بود.یک نویسنده درجه دو و بزرگی ای در این کار نیست.چیزی از خودم ندارم و از طرفی فکر می کنم که به اندازه کافی خوندم و از بقیه یاد گرفتم.لازمه که با خود نوشتن و با ذهنم درگیر بشم.مثل دکتری که می خواد مریض واقعی رو درمان کنه.