برای آزادی ها.


بی اختیار شروع میکنم.

می روم سر اصل مطلب.

نمی دانم چه طور به اینجا رسیده ام.

اما غم روزگار شانه های من و امثال مرا با تمام قوا شکست.

و این یک داستان واقعی دارد.

داستانی که خط به خط آن از خون گرفته شد.

پس آمده ام بنویسم که اماده ام!

برای تمام نداشتن ها،

برای تمام نشدن ها،

برای اشک ها، خون ها، رفتن ها،

برای مهسا ها، پارسا ها، چشم ها،

برای قبر ها، برای زجه ها،

برای ساعت ۴ صبح حسرت خوردن ها،

برای کیف پول ها، برای خالی بودن ها،

برای خواهش کردن ها، التماس کردن ها،

برای اعتقاد نداشتن ها، فراموش کردن ها،

برای خواهر ها، برادر ها، مادر ها و پدر ها،

برای فریاد ها، شیون ها،

برای ضربه ها، درد ها، زخم ها،

برای باند ها و روسری ها،

برای کف خیابان ها که پوشیده از اشک ها،

برای عکس ها، فیلم ها، بغض ها،

برای دویدن ها، فرار ها، استرس ها،

برای کوله پشتی ها، تیر ها، سوراخ ها،

برای شکستگی ناخن ها، جویدن ها،

برای تارِ موها، افسردگی ها،

برای دروغ ها، کثافت ها، لجن ها،

برای ننگ ها، سال ها ننگ ها،

برای مدرسه ها، دختر ها، پسر ها،

برای دبیر ها، اخم ها، سرکوب ها،

برای مقنعه ها، نخ ها، سوزن ها،

برای قیچی ها، ریش ها، صورت ها،

برای دست ها، چک ها، سیلی ها،

برای تبعید ها به گوشه ی دیوار ها،

برای اول صبح ها، سر صف ایستادن ها،

برای فحش دادن ها، دل ها،

برای بوسه ها، یواشکی ها، عاشقانه ها،

برای ترسیدن ها، حبس کردن ها،

برای پوسیدگی مغز ها، سقط کردن ها،

برای تجاوز ها، نشنیدن ها،

برای تهمت ها، سبک بازی ها،

برای قاضی ها، رشوه ها، بی عدالتی ها،

برای محکوم شدن ها، ول کردن ها،

برای سرباز ها، آرزو ها، شلیک در برجک ها،

برای خودکشی ها، رگ ها، تیغ ها،

برای دست نویس ها، دلنوشته ها، وصیت ها،

برای عزاداری ها، جوانی ها،

برای شعار ها، انقلاب ها، همراهی ها،


عزیزم،

برای ما.

نفیسه خطیب پور

@roots.ofme