بی توجهی به حاشیه های نوشتن

بقیه چطور فالور های زیادی دارن و مطالبشون اینهمه لایک و کامنت میگیره؟آیا من به خوبی دیده نمیشم یا واقعا نویسنده بدی ام و بقیه از من بدشون میاد؟نمی خوام قیافه ای به خودم بگیرم که دلسوزی ها رو به سمت خودم جذب کنم.اتفاقا با محبوب بودن خودم به شک می افتم و همچنین محبوب بودن دیگران.اثر باارزش در طول زمان ارزشش مشخص می شود.فیدبک لحظه ای را می خواهم چیکار؟فیدبکی که فقط حواسم را پرت می کند.اگه در دوران قدیم زندگی می کردم،ترجیح می دادم که مثل شوپنهاور روزنامه ها را زیرورو نکنم که ببینم چه چیزی در موردم نوشته اند.شوپنهاور یعنی انقدر باهوش نبود که بداند اگه واقعا دیده شود،نیازی به این کار نبود و خودشان سراغش می آمدند؟من ترجیح میدم که پشت آثارم قایم شوم و روش سایه نندازم.مثل سالینجر به دوردست فرار کنم و با هیچ کس مصاحبه نکنم.دلم می خواهد آثاری بهتر تر و باهوش تر از خودم خلق کنم و با مخاطبانم هیچ رابطه ای نداشته باشم.اصلا کامنت های اینجا رو نخونم و ندونم چه کسایی من رو دنبال می کنند.گور پدر اعلان ها.دلم می خواد تمرکزم فقط برروی نوشتن باشه.هرچند که به شدت وسوسه میشم که بدونم دیگران در مورد خودم و نوشته هام چی گفتند.خودم در ویرگول می نویسم،اما ترجیح میدم که هیچ کس رو در اینجا دنبال نکنم و نوشته های هیچ کس رو در اینجا نخونم.حتی اگه وبلاگی هم داشتم،وبلاگ های دیگر را نخواهم خواند.درواقع من فقط از این فضا برای نوشتن استفاده می کنم و وقت و انرژی ام را برای خواندن کتاب ها صرف خواهم کرد.هرچند که هدف نهایی و علاقه اصلی خودم هم نوشتن کتابه.اما ترجیح میدم که قبل از اون کلی تمرین کنم و شاید هم برای آینده کاری ام فرجی شد.بتونم به کسی که بگه تو چه جور نویسنده ای هستی و چیکار کردی،مثلا آدرس اینجا و بقیه آدرس های مشابه را بدهم.