خاطرهای از پیاده روی اربعین کربلا
ساعت ۵ بعد از ظهر بود، همراه خواهرم و همسرش از خانواده خداحافظی کردیم سوار ماشین و شدیم به سمت مرز مهران حرکت کردیم.
امیدوار بودیم که انتهای راهمان به زیارت مولایمان ختم شود. خدایا باورم نمیشد که میتوانم در پیاده روی اربعین برای اولین بار شرکت کنم و این سعادت شامل حالم شده خدای مهربانم از تو سپاسگزارم.
نیمه شب به مهران رسیدیم. پاسپورت زدیم و از مرز رد شدیم وارد کشور عراق شدیم. سجده شکر بجا آوردم و خودم را به بهشت نزدیک دیدم.
ماشین گرفتیم، رفتیم کاظمین و صبح به آنجا رسیدیم مسیر بسیار شلوغ بود ما به سمت حرم آقا موسی بن جعفر(ع) و آقا امام جواد(ع) به راه افتادیم. تمام قدمهای مان با عشق برداشته میشد. به حرم رسیدیم و وسایلمان را به امانتداری سپردیم و وارد حرم شدیم. به پابوس این دو بزرگوار رفتیم چند ساعت در حرم ماندیم مردمانی از کشورهای مختلف آمده بودند.
مشغول زیارت و عبادت بودند از حرم بیرون آمدیم و در مسجدی به استراحت پرداختیم شب در کاظمین ماندیم. مردمان مهمان نواز عراق در هر گوشه و کنار از زائران پذیرایی میکردند هم چای عراقی وساندویج خوردیم و لذت بردیم. از کودکان آنها با هدایایی که برده بودیم تشکر کردیم و شادی را در چشمان آنها دیدیم. بعد به سمت نجف به راه افتادیم تا اجازه زیارت شهید مظلوم را بگیریم. در مسیر مرتباً مردم مهمان نواز عراق جلوی ما را میگرفتند و از ما میخواستند مهمان آنها باشیم. عزیزان از شما ممنونیم.
در جایی از مسیر پیاده شدیم به علت شلوغی پیاده به سمت حرم امیرالمؤمنین(ع) به راه افتادیم. خدایا چه شلوغی و چه عظمتی را میدیدم به سمت حرم رفتیم به جای عزیزانمان که جا مانده بودند به آقا سلام میدادیم وارد حرم حضرت علی(ع) شدیم. بسیار شلوغ بود، بعد از مدتی گذشتن از صف شلوغ و بازرسی به کنار ضریح مولا رسیدیم چه زیارت با صفایی داشت. دور حرم چرخیدیم، دل سیر اشک ریختیم، ساعتها در حرم ماندیم و با مولایمان درد دل کردیم. بعد از ظهر از حرم مولا بیرون آمدیم. به سمت کوفه حرکت کردیم وقتی به شهر بیوفایی و غم رسیدیم باران گرفت به آدرس منزلی که داشتیم رفتیم و مهمان آن بزرگواران شدیم. بسیار خسته بودیم. دوش گرفتیم، لباسهایمان را شستیم و استراحت کردیم. صبح صبحانه خوردیم، آماده شدیم که برای زیارت به مسجد کوفه و سهله برویم زیارت کردیم و اعمال دو مسجد را بجا آوردیم.
در شهر گشتیم و دوباره به منزل برگشتیم. شب در آنجا ماندیم و صبح بعد از صرف صبحانه و دیدار با خانواده ابوزید صاحب منزل که سه پسر زیبا و یک دختر مهربان داشت مادر و همسر ایشان و هدایایی که تهیه کرده بودیم به آنها تقدیم کردیم و از آنها دعوت کردیم که به شهر قم بیایند. از آنها خدا حافظی کردیم. تصمیم گرفتیم از مسیر کوفه که به طریق العلماء معروف است به سمت کربلا برویم. این مسیر در گذشته شیعیان در خفا دور از چشم ستمگران زمانه که شبانه برای زیارت به سمت کربلا میرفتند و در روزها در منزل روستائیان پنهان میشدند. این مسیر بسیار زیبا و نخلهای بلند سر سبز داشت و رودخانهای بسیار زیبا که همان علقمه است. خدایا چقدر آب و فراوانی، ولی به مولایمان ستمگران آب ندادند و عزیزان فاطمه(س) با لب تشنه شهید کردند. در این مسیر توسط مردم مهربان بسیار پذیرایی شدیم در منزلشان استراحت کردیم و با زبانهایی که هیچ کداممان مفهوم آن را نمیفهمیدم صحبت کردیم و از یکدیگر انرژی مثبت گرفتیم.
دستههای عزاداری و گروههای مختلف در حرکت بودند. عدهای مداحی میکردند، عدهای سینه میزدند و شعر میخواندند. ما نیز بیاختیار هر جا دلمان میشکست می ایستادیم برای مظلومیت حسین(ع) و فرزندانش سینه زنی و عزاداری میکردیم. گاهی کناردستهی هندیها، گاهی آذربایجانیها و پاکستانیها و گاهی ایرانیها. همهی ما به یک موضوع فکر میکردیم و همه غم حسین را میخوردیم. چند روز پیاده روی شب را در منزل یکی از مهمان نوازان رفتیم و با اصرار و خواهش آنها مهمان آنها شدیم و از دل جان از ما پذیرایی میکردند. از نان تازه که همان موقع از تنورهایش پخته بود و شیر تازه حیواناتشان که خودشان دوشیده بودند و از گوشت آنها پذیرایی میشدیم. این همه عظمت و زیبایی کجا میتوانستید ببینید؟ از دیگران شنیده بودم ولی اولین بار بود که میدیدم و خدا را شکر میکردم. حسین تو چیستی که جهانيان را اینگونه گرد هم جمع کردهای؟ عمود به عمود میگذشتیم و به کربلا نزدیکتر میشدیم. نزدیک غروب بود که به ورودی کربلا رسیدیم. با دعوت مردمان مهمان نواز وارد خانهای شدیم. نماز خواندیم و شام خوردیم و استراحت کردیم. شب اربعین به کربلا رسیدیم باز هم پیاده به راه افتادیم تصمیم گرفتیم به حرم برویم. خیلی شلوغ و حرکت سخت بود، دیگر آرام و قرار نداشتم، دلم برای حرم پر میزد، آرام آرام حرکت کردیم. ابتدا به موکب قمیها رفتیم در آنجا جایگزین شدیم. به سمت حرم حرکت کردیم. آرام آرام با حرکت مردم به سمت جلو پیش میرفتیم. وارد بین الحرمین شدیم بسیار شلوغ و همه مردم در حال عزاداری بودند ما هم گوشهای نشستیم مشغول دعا و نیایش شدیم متحیر از این عظمت شدم چه چگونه این همه جمعیت جایی به این کوچکی جا شده است. در نیمههای شب با دست های عزاداری وارد حرم آقا اباالفضل شدیم و زیارت کردیم. بعد از نماز صبح به موکب برگشتیم و استراحت کردیم. روز اربعین در موکب عزاداری بر پا بود و زیارت اربعین خوانده شد. مجدد بعد از ظهر به حرم رفتیم و تقریباً نیمی از جمیعت از کربلا خارج شده بودند و خلوت شده بود. به حرم امام حسین(ع) رفتیم و زیارت کردیم. برای وارد شدن و بوسیدن ضریح دو ساعت در صف ماندیم و به شش گوشه نزدیک شدیم و آرام گرفتیم و مقام امام صادق(ع) را زیارت کردیم. سه روز در کربلا ماندیم و پذیرایی شدیم بارها به حرم میرفتیم.
خدایا پاداش کدام عمل نیک مرا با زیارت اربعین دادی؟ از تو ممنونم که توانستم این اجتماع بزرگ را ببینم و بر خود ببالم که مرا دعوت نمودی با دلی لبریز از عشق حسین و اولادش. عازم برگشت به ایران شدیم و با همراهانم به سمت مرز حرکت کردیم. از مرز گذشتیم و به سمت قم حرکت کردیم.
وقتی حرم را دیدی دیگر همیشه دلتنگ هستی و عاشق بین الحرمین آن میشوی.
زهرا قربانی
مطلبی دیگر از این انتشارات
تفاوت IDE با TEXT EDITOR
مطلبی دیگر از این انتشارات
بیانیهی مجموعه سی یو این ایران (کوژین) در مورد اتهامات و حواشی اخیر
مطلبی دیگر از این انتشارات
رادیو متروک - قسمت #31: درآمد، استقلال مالی و حسابداری شخصی