در جست و جوی رستگاری
دایره
خیلی وقته که دارم فکر می کنم باید چیکار کنم.
شاید حدود 6 سال بشه.
اما هنوز جوابی براش پیدا مکردم.
بعضی روزا دراز میکشم و به آسمون خیره میشم و به این فکر میکنم که هدف از وجود من چیه؟
آیا منم مثل قهرمان های فیلمای بچگی یه مسئولیت بزرگ و عظیم دارم که باید هرچه زودتر کشفش کنم و ازش برای نجات بشریت استفاده کنم یا شاید فقط باید به گل ها آب بدم و فیلم تماشا کنم تا مگر سازنده های برنامه ها بدون مخاطب نمونن.
واقعا چرا بعضی آدما خیلی موفق و شاد جلوه میکنن و در حالیکه اون لبخند لعنتی روی لباشونه بشریت رو نجات میدن؟
چرا من نمیتونم از پس چنین چیزایی بربیام؟ چرا اصلا وقتی توانایی اش رو ندارم ، بازم دلم میخواد که منم اون لبخند لعنتی رو داشته باشم؟
نمیفهمم. خیلی وقته نمیفهمم و هر روز به این فکر میکنم که کاش آدما عاشق چیزی نشن که سهمشون نیست.
کاش فقط بتونم با خیال راحت به گلدونا آب بدم.
با خیال راحت فیلم های برنامه ساز هارو تماشا و ازشون حمایت کنم تا بتونن بهتر پول دربیارن و توی مصاحبه هاشون از الهامات و دلایل موفقیتشون بگن.
خیلی وقته همینطور سردرگم دور خودم میچرخم و موفقیت های آشنایان دور و نزدیک رو تماشا میکنم و حسرت میخورم.
چطور میشه شاد بود؟
چطور میشه اون چیزی که برات خوبه رو پیدا کرد؟
چطور میشه آدم بهتری شد؟
خوشحال میشم اگر کسی جواب اینارو میدونه بهم پیام بده!
مطلبی دیگر از این انتشارات
خاطرات یک آپارتمان نشین از یک منطقه متراکم و یک کوچه متراکم تر
مطلبی دیگر از این انتشارات
کار با داده از نزدیک چه شکلیه؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
آنچه آرزو می کنم هنگام شروع یادگیری توسعه اندروید، بدانم.