دنیای تاریک و ترسناک ذهنم

حالا فرصتی دیگر برای زیستن به من داده شده است و دست‌ها و پاهایم آمادگی لازم و کافی برای شروع ماجراجویی جدید را ندارند.

ذهنم مثل همیشه آیه‌ی یاس می خواند و قلبم مثل همیشه مصمم و امیدوار است. به راحتی همه چیز را از دست دادم و به راحتی همه چیز را به دست خواهم آورد.

برای شروع ماجرای زندگی قبلی ام را تعریف می کنم. من در دنیا و زندگی قبلی‌ام یک دختر زیبا با موهای مشکی و بلند بودم که توسط افرادی ناشناس مورد تجاوز قرار گرفتم و درگیری مسالمت آمیزی با آنان پیدا کردم. هفت بار تا مرز جنون رفتم و آخر سر در سن 48 سالگی بر اثر سقوط هواپیما جان به جان آفرین تسلیم کردم و دو سال بعد زندگی جدیدم را شروع کردم.

در زندگی جدید من یک پسر مودب و با حیا و با کرامات شده بودم و بر اثر غرور نابه جا دختری را مورد تجاوز قرار دادم دختری شبیه همان دختری که در زندگی قبلی‌ام با من بود. اما آن دو سال بعد از سقوط هواپیما و پرواز روحم بر من چه گذشت؟

روزها و ثانیه ها برایم بی معنی شده بود جایی بودم که نه زمان را حس می‌کردم نه مکان را در بی زمانی و بی مکانی مطلق تنهای تنها بودم با خودم و دنیایی که گذرانده بودم با اشک‌ها و لبخندهایی که داشتم و تجربه کرده بودم. همه را دوباره دیدم و حس کردم اما این بار با گوشت و استخوانم حس کردم با تک تک سلول هایم تمام لحظه های زندگی ام را حس کردم.

بعد از مدتی نامعلوم که حس کردم دو سال شده است به خواب عمیقی فرو رفتم و خودم را در کالبد همان پسری که توصیفش کردم دیدم من مقابل آیینه ایستاده بودم و کتاب می‌خواندم و ناگهان تصمیم گرفتم لباس هایم را دربیاورم. من می‌خواستم به خودم تجاوز کنم و خودم را در آغوش بگیرم اما اجازه این کار را نداشتم زیرا تجاوز به خود یعنی نابودی و من جرات انجام چنین کاری را نداشتم بعد از دو دقیقه لباس هایم را پوشیدم و به سراغ خواندن کتابی که در دستم بود رفتم و ادامه کتاب را خواندم:

کدام انسان امروز می‌تواند ادعا کند به راستی اشرف مخلوقات است؟ آدمیان شرورترین و وحشیانه ترین موجودات روی کره زمین هستند زیرا با وجود داشتن عقل که باعث برتری آنان بر دیگر موجودات شده است باز دست به کارهای وحشیانه و شرورانه غیر اخلاقی و غیرانسانی می زنند انسانی که امروز ادعای تمدن و روشنفکری‌اش گوش دیگر موجودات جهان را کر کرده است نمی‌تواند جلوی خشم و شهوت و طمع خود را بگیرد و دست به کارهایی می‌زند که بعید است یک حیوان یا هر موجود دیگری چنین اقدام و کاری انجام دهد پس آیا سزاوار آن نیست که دیگر هیچ انسانی زاده نشود تا زمانی که انسان بتواند از عقل و درک و شعور خود به نحو احسن و کامل استفاده کند؟

کتاب را بستم و به دنیایی که آدمیان برای خودشان ساخته‌اند فکر کردم.