دوران کودکی

سلام امیدوارم از اولین محتوای پست خوشتون بیاد?

کودکی،بهترین دوران زندگی هر فرد است.

آزادازهرفکر وخیالی ،کودکی یعنی بی قید وشرط بودن نسبت به تمامی اتفاقات که در اطرافت رخ می دهد.

در کودکی رنگ ها هزار رنگ هستند.

ماهی قرمز داخل حوض ،قشنگ ترین رنگ قرمز دنیامون بود.بازیگوشی های کودکی از ماهی قرمز هایی که درحوض این طرف وآن طرف می رفت،بیش تربه چشم می آمد.

روزهایی که شوق رفتن به خونه مادربزرگ وصف نشدنی بود.وقتی هم که می رفتیم برای برگشتن ازخونه مادربزرگ غم تو دلمون میومد.

باکوچک ترین موضوع خنده دار،واقعا ازته دل ذوق می کردیم ،ذوق وشادی ازته دل بود.خنده وگریه فاصله اش کم بود.

ازبچگی تا الان شاید هزار هزار شعر شنیده باشیم،ولی هیچ کدام قشنگی شعرهای بچگی ...مثل تاب تاب عباسی ،خدامنونندازی رو نداره .چون ما را یاد تاب خوردن ، خندیدن وسرگیجه بعد ازتاب خوردن می اندازد.یاشعر عمو زنجیرباف ...زنجیر منو بافتی؟...پشت کوه انداختی؟وقتی این بازی رو باشور وهیجان بازی می کردیم .نمی دانستیم زنجیر باف چیه؟کی هست؟ولی لذتی که دراین بازی می بردیم هیچ وقت ازذهن مان خارج نمی شود.

بازی های دخترانه مثل خاله بازی که باسن کم اَدای آدم بزرگ ها را درمی آوردیم. نقش عروسکمون دراین بازی آنقدر پررنگ بود که انگارجز خانواده واقعی ما هستند.

خوردن وخوابیدن کودکی هم لذت خاص خودش را داشت ،خواب های عمیقی که باوجود هرسروصدایی از خستگی بیدارنمی شدیم.

خوردن آبنبات چوبی های رنگی که هرکدام مناسب بارنگ اش طعم مخصوص خودش را داشت.وقتی مامان سیب زمینی سرخ شده ها را داخل بالاترین کابینت آشپزخانه مخفی می کردودستمون بهش نمی رسید.ولی به هرنحوی بود،بهشون دسترسی پیدا می کردیم ویواشکی می خوردیم،انگار که لذیذترین غذای دنیا رو خوردیم.

یادش بخیر دوران کودکی باهم دیگه قهر می کردیم تاقیامت وچند لحظه بعد بدون هیچ کینه ای قیامت میشد وباهم آشتی می کردیم.

خاک بازی های کودکی، خیلی حس خوبی داشت وگاهی وقت ها باهمون خاک گِل درست می کردیم .وبا گِل ها ،اشیا کوچکی مثل فنجان کوچک ،سماور وقابلمه کوچک گِلی درست می کردیم.

وباحال خوبی که داشتیم بازی می کردیم وحس خوبی بهمون دست می داد.لذت درست کردن آنها یک طرف وخراب کردن آنها یک حس دیگری داشت.

دراین دوران دوستی ها زیبا بود.

واقعی ،ظاهر وباطن دوستی ها ودوست داشتن یکی بود.

با ناراحت شدن هم دیگر غصه میخوردیم وخوشحالی هایمان را باهم تقسیم می کردیم.

گریه های بچگی هم زیبا بود.چون بدون واسطه ،واهمه درآغوش گرم مادر،عامل گریه هامون مهار میشد . بدون اینکه خجالت یامدارا بکنیم وعلت گریه ،ناراحتی مان رو بیان کنیم آرام می شدیم.ومجبور نبودیم که آرام وبی صدا بغض هایمان روفرو ببریم.

دردوره کودکی خانه های کوچکی باپشتی وبالشت های کنار اتاق خانه هایمان درست می کردیم وقشنگی این خانه ها به نداشتن سقف بود.وبه راحتی وبدون تعارف بقیه افردا خانواده را به خانه هایمان راه می دادیم وبدون اینکه تجملات داشته باشیم ازمهمان هایمان پذیرایی می کردیم، وخیلی خوش وخرم درخانه های خیالی زندگی می کردیم.

پس انداز زندگی مان درآن دوران ،قلک های کوچک پلاستیکی بود برای اینکه ازپول پربشن به زور ازباباهامون پول پی گرفتیم وپس از گذشتن زمان محدود،پر میشد وباپاره کردن وجمع کردن پول های داخل قلک فکر می کردیم الان بین دوستام من ازهمه پول دارتر هستم و میتونم هرچی که دلم می خواد،بخرم.


آری روزهایی بود که واقعا زندگی می کردیم فارغ ازهرپستی وبلندی روزگار ،کودکی باهمه سادگی هایش ،دنیایی عجیب ودوست داشتننی بود.

دوران کودکی یعنی شادی ،مهر،صفا،صداقت ،پاکی ،دلخوشی ،نیکی ،نشاط و... کودکی بهترین دوره زندگی هر فرد است.

دوره ای که بعد از سپری کردن آن ،با وارد شدن به دوران بزرگسالی هر لحظه به لحظه اش حسرت است.

وهرگاه یاد آن دوران می افتیم،آهی می کشیم ومی گوییم کاش دوباره به روز گار کودکی برمی گشتیم.

(پایان)

بانظر دهی خود ما راخوشحال کنید?