معماری خواندهای که روزنامهنگار شد و اکنون روابط عمومی یک شرکت خصوصی است
زن و دین؛ تقابل و تصاحب
اگر نگوییم در دنیای امروز مذهب، نقشی کژکارکرد دارد، حداقل آن کارکردی که میباست داشته باشد را دیگر ندارد. فاصله گرفتن از امر واقع چیزی است که دین را به هیولایی برای زیست و زندگی بشری بدل میسازد؛ متعصبان دینی چنان غرق مناسک و سنن فرسوده خود میشوند که به طور کل فراموش میکنند که همه ادیان آمدند تا در خدمت انسان و زیست بهتر او باشد آنجا که مذهب ما را از زیست طبیعی دور کند و انسان را به خدمت گیرد دچار کژکارکردی شده است.
مینی سریال unorthodox که برداشتی آزاد از زندگینامهی "دبورا فلدمن" است بدون اینکه بخواهد شرایط را به مرد ستیزی فمنیستی تقلیل دهد بار دیگر یادآور میشود که نهاد دین و دین گرایان متعصب چگونه میتوانند به تباهی زندگی بیانجامند.
برای اینکه بهتر بدانیم مذهب چگونه میتواند زیست طبیعی آدمی را به مخاطره بیاندازد، باید به نحوه برخورد سنت ها و احکام آن با "زن" مدق شویم؛ unorthodox روایت مستندگونه ای از زندگی زن جوانی است که گرفتار مذهب گرایی صرف بدون در نظر گرفتن خواست انسانی او، شده است؛ "اِستی" یک یاغی دینی است که ما امروز بیش از گذشته در جامعه شاهد آن هستیم؛ از زندگی زیسته ای روایت میکند که در آن زن تنها دستگاه جوجه کشی است و در عین حال صدای آن نیز اغوا کننده مضر و مکروه تلقی میشود.
او با تهوری زنانه به نافرمانی برمیخیزد و در روز هفتم آفرینش(عید شبات) "باز می ایستد و میگوید من خدا هستم"(مزامیر-عهد عتیق)؛
فرار او از جامعه ای مذهب زده که حتی از بدیهی ترین امکانات مدرن و لازمه زیست انسانی و شهری به دور است، پرواز از پیله ابریشمی است که همان جامعه، ابریشمش را برای او چنان مقدس کرده اند که هرگونه خدشه بهآن را مساوی با اهانت به همه داشتهها میپندارد، خارج بود از آن را مساوی با تنهایی، بدبختی و دریده شدن میداند و او را با تبلیغات چنان محصور، مسحور میکنند که خارج از آن جامعه خوفناکتر از زندگی در آن بنماید.
سریال چنان جامعه دینزده یهودیان حسیدی ساکن نیویورک در قلب ینگه دنیا را به خوبی و بدون پیش داوری به تصویر میکشد، که گویی دارد نقش جوامع خاورمیانه ای که آمیخته و ملقمه ای از ایدئولوژی و مذهب را نسخه پیچ کرده و با شدت هر چه تمامتر در ... مردمان خود کردهاند، بر پود سینما میزند.*
چند سکانسِ سریال در ستایش آزادی است بی اینکه بخواهد حتی کلامی به جز تصویر به زبان بیاورد؛ نخستینِ آن لحظهای است که اِستی بعد از فرار از نیویورک، به همراه دوستان جدید خود در برلین، در دریاچه ای آب تنی میکند که سالها قبل و در بحبوحه جنگ جهانی دوم، کمی آن طرفتر برای قتل عام یهودیان فرمان صادر شده و دهها نفر نیز برای فرار از دیوار برلین به دست آلمان شرقی و دام کمونیست کشته شدهاند.
بخش دیگر و مهم سریال " موشه" است؛ او همچنان که یک متعصب دینی مینماید اما با اجازه خاخام اعظم هر آنچه را که در مذهب مذمت شده میتواند داشته باشد به شرطی که اخلاص و بندگی خود را ثابت کرده باشد؛
میتواند قمار کند، زن باره باشد و یا هر جنایت دیگری اما به گفته خاخام خداوند او را ببخشاید و رحمت واسعه را بر زندگی او ارزانی دارد؛ این همان چیزی است که امروز به خوبی در نزد خدمتگزاران به نهاد دین حداقل در ایران شاهد آن هستیم: "برادری خود را ثابت کن هرآنچه میخواهی کن."
پی.نوشت: آنجا که که باز ایستید و بگویید من خدا هستم(مزامیر) همان جا آزادی است.
پی نوشت پسین: چندان به سریال و اجزا آن نپرداختم که خودتون برید و ببینید.
پی نوشت پس از پسین: (*) سه نقطه را همان سه نقطه یا هر چیز دیگری که مناسب میدانید، بخوانید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
بررسی تفاوتهای redux , flux , MVC و اشنایی باهشون :)
مطلبی دیگر از این انتشارات
ثبت شرکت در انگلستان: بررسی مزایا و معایب، نحوه ثبت شرکت، مدارک و سایر موارد
مطلبی دیگر از این انتشارات
۱۰ نکته مهم برای کنترل و کاهش کلسترول خون