سفر که فقط برای بچه پولدارها نیست

از بچگی دختر ماجراجویی بودم. برعکس بقیه هم‌سالانم که یا در دستشویی دانشگاه آرایش میکردند و یا در سفر دانشجویی از امام رضا فقط فقط یک پسر عذب برای تکمیل مراسم عروسی‌شان را طلب می‌کردند، من فقط به فکر خرید یک پاترول و گشتن در خرابه‌های خاورمیانه بودم. در تخیلاتم همیشه یک ماشین بزرگ سیاه دارم که با آن می‌خواهم از مرز بازرگان وارد عراق بشوم و بعد از دیدن کاخ تیسفون، خرابه‌های بابل و حرم‌ امام علی، قاچاقی به اردن و اسرائیل بروم، در شهر پترا عکس بندازم، در مسجد‌الاقصی دو رکعت نماز صبح بخوانم و اگر به سلامت از دست نیروهای اسرائیلی فرار کردم به لبنان و سوریه بروم و آخر سر بروم ترکیه تا شهر باستانی قسطنطنیه، ببخشید منظورم استانبول بود را گز کنم و از آن‌جا با خستگی و آرامش به سمت ایران برگردم.

خیلی تخیلی شد ولی بخت بلندی که داشتم این بود که پدر و مادرم هم به اندازه خودم دیوانه‌وار عاشق سفر بودند. ما از طبقه متوسط ایرانی هستیم. مادرم معلم ریاضی بود و پدرم در شرکت ملی گاز تکنسین است، ولی با همین درآمد متوسط من را به همه‌جای ایران، نه همه‌جا ولی بیشتر جاهای ایران برده‌اند. از سه و چهار سالگی که دفترچه ذهنی خاطرات من شروع می‌شود، به یاد دارم که پشت وانتی که با پدرم با برنزیت سقف آن را پوشانده بود نشسته بودم و به ارومیه و مشکین‌شهر می‌رفتیم. یک خاطره هم از نوزادی من برای من تعریف کرده‌اند که زن و شوهر مثلا برای ماه عسل با پیکان قرمزشان که چراغ جلویش روشن نمیشد به گردنه حیران رفته‌اند و تنها امیدشان به نور اتوبوس جلویی‌شان بود. فکر کنید که اگر آن شب آن اتوبوس ته دره می‌رفت من الان کجا بودم.

خلاصه خانواده ما قهرمان سفرهای ارزان و ترسناک و یهویی است. مثلا ده سال پیش، در صبح عید فطر، یهویی خانواده پدرم تصمیم گرفتند که بیست و ‌سی نفره به پیرداوود برویم. در عرض دو ساعت چمدان بستیم، مینی‌بوس رزرو کردیم و شب هم در ناکجاآباد در یکی از کانکس‌هایی که به زلزله‌زده‌های ورزقان داده بودند، کیپ به کیپ در سوز و سرما خوابیدیم.

دختر عمه گلم در کمال داغی
دختر عمه گلم در کمال داغی


بیشتر سفرهایمان با ماشین سواری خودمان بود تا پول هواپیما و قطار ندهیم و مثلا هر جا خواستیم پیاده بشویم و بگردیم. خودمان که چهار نفر هستیم و یکی از دایی‌ها، عمو یا عمه‌جانم را به دم‌مان می‌بستیم و دل به جاده می‌زدیم. مادرم هم معلم بود و از امکانات خانه‌های معلم هر شهر استفاده می‌کردیم. البته نه آن خانه معلم‌های باحال و خوشگل، چون آن سوییت‌ها برای از ما بهتران یعنی مدیرها و معاون‌ها اداره‌جات بود. ما در کلاس مدرسه‌ها که فقط یک فرش داشتند، شب را صبح می‌کردیم ولی با همین راهکار‌های ارزان من فقط در یکبار سفر عید ۸۶ به تهران، قم، کاشان، اصفهان، شیراز، جنوب، خوزستان، کرمانشاه و کردستان را رفته و از ده سالگی رویاهایم را معطوف به سفرهای اروپا و مکزیک کردم.

این سری سفرهای ارزان خانواده اسراری که بیشتر شبیه فرار جنگ‌زده‌ها بود تا سفر تفریحی-زیارتی، تا پنج سال پیش برقرار بود تا این که در جاده یزد تصادف کردیم. جاده صاف بود و باعث شد چشم‌های شوهرعمه من گرم بشود و یک آن از جاده منحرف شدند. استرس دیدن دختر عمه که روی زمین بین سیب‌زمینی و پیازهای ریخته شده از صندوق عقب ماشین خوابیده و از مرگ برگشته بود ما را توبه داد تا دیگر با ماشین به مسیرهای دور نرویم. پدر و مادرم هم سنی ازشان گذشته و حوصله رانندگی و آشپزی بین راه را ندارند و من و برادرم هم بچه‌های نفهم دیروز نیستیم که در صندوق عقب هم بخوابیم و هیچ چیز عین خیالمان نباشد.

سفر دانشجویی به مشهد-اخرین سفر قبل از شروع کرونا
سفر دانشجویی به مشهد-اخرین سفر قبل از شروع کرونا


این دو سال هم کرونا ما را خانه‌نشین کرده بود ولی تصمیم گرفتیم که اگر قصد سفر کردیم سوار قطار و هواپیما بشویم و در هاستل‌ها و هتل‌های سه یا چهار ستاره استراحت کنیم و به جای تورهای ده پانزده روزه به سه یا چهار روز قناعت کنیم و من دانشجو هم با تورهای ارزان به طبیعت گردی می‌روم. دوست دارم که شما هم این مطلب را بدانید. اگر مثل من کشته و مرده‌ی سفر هستید و اینترنت خوبی هم دارید، می‌توانید اپلیکیشن‌ها و سایت‌های گردشگری مثل مستر بلیط را برای پیشنهاد‌های فوق‌العاده سفر ارزان به صورت مرتب چک کنید. همین اسفند سال پیش بود که من با ۹۶ هزار تومن با فیچر لحظه آخر به تهران رفتم و از خود مستر بلیط هم هتل رزرو کردم. باید به شما بگویم که تهران با همه دود و ترافیکی که دارد برای خوش‌گذرانی شهر خیلی باحالی است، از کاخ سعد‌آباد و بازار تجریش در شمال شهر بگیر تا میدان تو‌پخانه، کاخ گلستان و بهارستانش در مرکز و کباب‌های خوشمزه در عبدالعظیم شهر ری و شب‌گردی در میدان تیر. تازه پیشنهاد سفر به کیش با ۹۸ هزار تومان و مشهد با ۹۰ هزار تومان هم وجود داشت که خوب قسمت من نشد.

سفر تهران برای آخرین دیدار قبل از مهاجرت ثنا
سفر تهران برای آخرین دیدار قبل از مهاجرت ثنا


خلاصه کلام این که آدمی مثل من که سندروم پای بی‌قرار دارد، برای سفر یا راهی پیدا می‌کند و یا راهی می‌سازد. عمر کوتاه هست و همه خاطرات خوب من تا به امروز فقط خاطرات سفرهاست پس به جای غرولند کردن از گرونی، یک کوله پشتی بردارید و حداقل به باغات اطراف شهرتان یک سر بزنید و هر از گاهی هم مستر بلیط رو چک کنید.