شعر | خیابان تنهایی ...

در میان شب قدم تنها زدم آرامتر

عشق کرده عاشقان را دم به دم بدنام تر


بین راه زندگی بعد از گذشت هر قدم

پخته‌ تر باید شد اما می شدم من خام تر


هر قدم در راه می رفتم فقط دوری فزود

می‌شدم هر روز از دیروز خود ناکام تر


بنده محزون بود و غافل از کرامات کریم

رحمتی که باشد از حد تصور عام تر ...