فرقه‌‌گرایی معنوی مدرن یا کاسبی پرسود معاصر؟


مدت‌هاست که دلم می‌خواست از دید خودم درباره تجربه مواجهه‌ام با گروه‌ها، نحله‌ها و یا مؤسساتی بنویسم که ادعای معناگرایی یا رشد و توسعه فردی دارند. به‌لطف این دوره‌ها و مطالعات جانبی در این سال‌ها با خودم و فراخودم و الگوهای هویتی و رفتاری خودم مواجه شدم. با بسیاری از خطاهای شناختی، احساسی و ارتباطی خود آشنا شدم و درعین‌حال تلاش کردم تجربه‌هایم را مرور و تحلیل کنم. در این راه آسیب‌هایی هم دیدم. دچار توهماتی هم شدم، مثل مثبت‌اندیشی افراطی، خودحقیقت‌پنداری و بعدتر پوچی، معناگریزی و بیگانگی با ادبیات!

اما سرانجام با فاصله‌گرفتن از دوره‌های جاذبه و دافعه به این بسته‌های شکیل و کادوپیچ معنا، با انواع احساساتی مثل خشم یا سرخوردگی و حتی ذوق‌زدگی و سرخوشی کنار آمدم و حالا می‌خواهم دیده‌ها و شنیده‌هایم را از منظر دیدگاه تحلیلی خود با شما به‌اشتراک بگذارم. بنابراین متنی که می‌خوانید مقاله‌ای علمی نیست بلکه جستاری است شخصی. دنبال نظریه‌پراکنی یا رد و تأیید کسی هم نیستم و بیشتر دلم می‌خواهد پرسش‌هایم را طرح کنم و از پرسش‌ها و دغدغه‌های شما هم بشنوم یا بخوانم:

چطور است که این روزها همه دم از کوچینگ و توسعه فردی و زندگی در زمان حال و کمی آن‌سوتر، انرژی‌های برانگیخته زمین و هم‌آوایی کهکشان‌ها و کواکب و اسرار کوآنتوم می‌زنند؟ چرا هنوز عده‌ای به‌تأسی از پدیده‌هایی مثل قانون جذب در کنج اتاقشان ورد می‌خوانند و کاغذ سیاه می‌کنند برای رسیدن به آمال و آرزوهایشان؟ آیا مد زمانه ماست؟‌ آیا می‌شود گفت همه این‌ها دارند جایگزین باورهای فلسفی و دینی می‌شوند که فروریخته‌اند؟

سوال‌ها و پاسخ‌های احتمالی کم نیستند اما به‌نظر می‌رسد در بحبوحه ویرانی بسیاری از ارزش‌ها و معناها در جهان متزلزل امروز، دستاویزهای معنوی به‌ اشکال رنگ‌به‌رنگ طرفدار پیدا کرده‌‌اند. حالا چه اشکالی دارد؟ مگر غیر از این است که یکی از کارکردهای مهم مغز ساختن معنا و استعاره در هر لحظه است؟ پس چه می‌شود اگر در این میانه پرآشوب زمانه، هر کدام از ما به معنایی چنگ زنیم و اضطراب هول‌آور جهان‌مان را اندکی سبک‌تر کنیم؟

ولی اول بگذارید من این سوالم را طرح کنم که مثل خوره به‌جانم افتاده: معنویت در عصر دیجیتال چه‌شکلی تعریف می‌شود؟‌ حالا که بشر هر نوع فلسفه و معنایی را که توانسته در هم بافته تا کلافه‌ پیچیده‌ای به دست ما برسد، ما در این عصر پرطمطراق اطلاعات از کجای این کلاف باید شروع کنیم به بازکردن گره‌های زندگی خودمان و معنادارکردن آن؟

آیا همه‌مان باید تاریخ فلسفه و ادیان را ازبر باشیم یا کتاب‌های فرانکل[i]و دورانت[ii] و یونگ[iii] و تول[iv] و [به قول دوستی:] «حاج‌آقا» یالوم[v] را در قفسه کتابخانه‌های چوبی یا دیجیتالی‌مان «نگهداری» کنیم یا پای لایوهای شبانه اساتید روان‌شناس و کیهان‌شناس و ... میخکوب شویم تا بفهمیم با چه انگیزه‌ای صبح را شب کنیم؟

راستش را بخواهید، خودمانیم، حس می‌کنم زیادی خودمان را لای هیاهوها گم کرده‌ایم یا خودمان را زده‌ایم به همان کوچه معروف که ظاهرا خوش‌آب‌وهوا هم هست. بسته‌های آماده معنا هم که همه‌جا می‌فروشند؛ لای این پست‌ها در اینستا، پای آن لایو بلند، و دوره‌های آنلاین و حضوری که همین نزدیکی است...

همه این‌ها مقدمه بود برای اینکه از ویژگی‌هایی بنویسم که در بسیاری از این کسب‌وکارهای تولیدکننده بسته‌های معنا به‌نظرم مشترک می‌آیند.

1. معنا افیون ذهن آدمی است

تولیدکنندگان اصلی معنا برای بشر شامل تائوئیسم و مکتب ذن،‌ بودائیسم و هندوئیسم از شرق؛ آئین زرتشت، ادیان ابراهیمی و تصوف از خاورمیانه؛ فلسفه غرب از یونان و اروپا و شمنیسم از سراسر دنیا بوده‌اند. بنابراین انبوه بنگاه‌های معاملات معنا، در دنیای اطلاعات‌زده معاصر، هر کدام به‌شکلی از این خوان گسترده بر روی زمین بهره‌ می‌برند. برخی به یک شاخه اصلی وفادار می‌مانند و با تطورات زبانی همان را به‌روز می‌کنند و برخی -به‌فراخور هوشمندی و وسعت نگاه مؤسسان- از هر سفره طعامی برمی‌دارند و سبد ترکیبی خود را به زبانی فهم‌پذیر و کاربردی برای انسان امروزی ارائه می‌کنند. در این میانه بسیار شنیده‌ایم و دیده‌ایم کسانی را که دم از تفسیر قرآن با کمک انرژی‌های کوآنتومی می‌زنند یا مؤسساتی که با اشاره‌های انتزاعی به فلسفه‌های پیچیده و با ملغمه‌ای از مکاتب دینی و روان‌شناسی روش‌های کاربردی را به اسم تکنولوژی‌ ارائه می‌دهند.

بنابراین اگر از فرمول‌های احتمالات هم استفاده کنیم، تنوع احتمالی این بنگاه‌ها ۲ به توان ۸ می‌شود (ادیان ابراهیمی را یک واحد حساب کردم)‌ و اگر واقعا این تعداد بنگاه روی کره زمین نداریم، نشان از کم‌لطفی یا کم‌کاری‌ نسل بشر است!

از عرفان‌های نوظهور (که همواره سبب نگرانی بنیادهای دینی می‌شوند) تا کالت‌ها (فرقه‌های) روان‌شناسی و خودشناسی و توسعه فردی و سازمانی، از جریان‌های شبه‌علم تا طالع‌بینی به روش‌های شرقی و غربی و حتی پدیده‌های جذاب و تازه‌ای مثل اروین‌یالومیسم و آلن‌ دو باتنیسم، همگی بر نظام معنایی قدرتمندی سوار شده‌اند که ریشه در همان دستگاه‌های اصلی دارند. همگی برای پرکردن خلأ هولناک ناشناختگی اسرار جهان برای ذهن تنهای آدمی برآمده‌اند.

به‌تعبیری شاید بتوان گفت معنا افیون ذهن آدمی است. حیات مادی ما بر دایره استعاره و معنا می‌چرخد و دستگاه ادراکی ما بر محور زبان و معنا شکل گرفته. پس حقیقت معناهای تولیدشده را با چه محکی می‌توان سنجید، حال آنکه درکی خارج از این نظام پیوسته معنا-زبانی نداریم؟

درست که معناجویی و حس تعالی در رأس هرم مازلو قرار داد، اما هنر مارکتینگ در دنیای امروز کاری کرده تا گاهی نیاز به معناهای اقناع‌کننده از نیازهای اولیه و فیزیولوژیک و به‌زبان خودمان از نان شب واجب‌تر شود.

به بیان ساده، هر معنایی به هر زبان خوش‌الحان و اقناع‌کننده می‌تواند برای ذهن انسان باورپذیر و جذاب باشد و برایش پول پرداخت کند!

۲. اکسیرهای تکثیرشده؛ فرقه‌های پرانشعاب واگرا

هر دستگاه معنایی دارای اکسیری و عصاره‌ای است، هسته گفتمانی دارد که مجموعه دال‌ها و مدلول‌هایش بر محور آن هسته می‌چرخند. حالا همین عصاره را در هر موضوع یا بستری از جنبه‌های زندگی و دغدغه‌های درونی و بیرونی انسانی پیاده کنید، به‌ شکلی متناسب با ظرف درمی‌آید و تکثیر می‌شود.

بی‌دلیل نیست که بنگاه‌های تولید معنا برای انواع مشکلات و جنبه‌های زندگی نسخه‌هایی آماده در آستین خود دارند. بنابراین از خودشناسی و مدیریت روابط عاطفی، خانوادگی و اجتماعی تا روش‌های مدیریت مالی و میان‌برهای رسیدن به ثروت و برکت، موفقیت‌های شغلی، مدیریت زندگی‌های نزیسته، غلبه بر رنج و یافتن گنج درون و خلاصه هر نیاز یا خواسته بشری می‌شود موضوع دوره‌های آموزشی متعدد و سرفصل‌هایی برای ارائه همان عصاره و اکسیر با ابزار پرورش زبان و به‌کاربردن عنوان‌های توجه‌برانگیز و شاخ‌غول‌شکن برای جذب افراد.

همان‌طور که زبان قابلیت گسترده‌ای برای دگرگونی و تنوع دارد، نظام‌های معنایی هم استعداد شگرفی در ایجاد فرقه‌ و انشعاب در آن دارند. از فرقه‌های بی‌شمار مذهبی در ادیان توحیدی و غیرتوحیدی تا فرقه‌های معنوی، مؤسسات و دوره‌های آموزشی و ترویجی کوچینگ و توسعه فردی و سازمانی و حتی جریان‌های عرفانی و کوآنتوم‌محور (!) همگی از یک نقطه شروع می‌شوند و با پیشرفت اختلاف‌نظرها بر تعداد انشعاب‌ها و زیرمجموعه‌ها افزوده می‌شود. و البته هر کدام مدعی استقلال رأی و روش است.

شما بگو مشکل الانت چیست تا ما دوره‌ای استثنایی ارائه کنیم که در آن کامیاب شوی. درضمن «ما» شعبه دیگری ندارد!

۳. فضاهای معنوی قابل شارژ

باور کنید ما همگی فضانوردان قابلی هستیم فقط لباس و آموزش و ابزار پرتاب‌شدن به فضا را نداریم که دوستان عزیزمان در بنگاه‌های معاملات معنا همین‌ها را هم در اختیارمان می‌گذارند. وقتی از فضا حرف می‌زنم دقیقا از فضای روحانی، معنوی و پاکی حرف می‌زنم که در کلاس‌ها، جلسات گروهی گفت‌وگو، مراقبه و به‌طور کلی محتوای آموزشی یا ترویجی تجربه می‌کنیم. همان فضای خالصانه سرشار از انسانیت و همدلی و جریان قوی هورمون دوست‌داشتنی اُکسی‌توسین، که اصلا دلمان نمی‌خواهد تمام شود. هیچ‌کس منکر واقعی‌ بودن تجربه‌های احساس سبکی، عشق، رهایی و خلسه، غرقگی یا به‌قولی «جزینگ» در این جلسات نیست. آدمیزادِ تشنه معنا آن‌قدر روی زمین و هوا گشته تا از هر روزنی،‌ به استعمال هر علفی و یا به‌روش‌های طبیعی مثل گفت‌وگو، انواع هنر و برخی ارزش‌های انسانی مثل ایثار و بخشندگی و ... به چنین تجربه‌هایی دست یابد.

اما توجه کنید! هر بنگاهی روش منحصربه‌فرد خودش را دارد برای اینکه ثابت کند میزبان بهتری برای این فضاهای اغناکننده و انرژی‌بخش است و پهنای باند قوی‌تری ارائه می‌دهد و فرکانس‌های تقویت‌شده‌تری برای مواقعی ذخیره می‌کند که شما از فضای فیزیکی آن‌ها دور می‌شوید.

بسیار شنیده‌ام که افراد می‌گویند وقتی از فضای این جریانات دور می‌شوند دلشان تنگ می‌شود و گاه‌گاهی برمی‌گردند و با اشتیاق اعلام می‌کنند که در این مدت دوری حس می‌کرده‌اند چیزی کم داشته‌اند و از اینکه دوباره به زندگی پیش از تجربه این فضاها آلوده شده‌اند کلافه و سردرگم‌‌اند. آن‌ها می‌آیند تا دوباره در «فضا» قرار بگیرند و «خالص» شوند.

چنین پدیده‌ای آشنا نیست؟ شما را یاد سقاخانه‌ها نمی‌اندازد؟ بدیهی است که هیچ قصدی برای تخطئه یا تقلیل احساس نیاز به فضای معنوی آدم‌ها در هیچ بنیان دینی یا غیردینی ندارم. صرفا شباهت‌ها را بیان می‌کنم.

سقاخانه‌های معنوی یا کپسول‌های مسکن معنوی هرگز از بین نمی‌روند؛ تنها از شکلی به شکلی دیگر تبدیل می‌شوند.

۴. قهرمانان مثبت‌اندیش و متعالی

شکل رویارویی افراد در برابر احساسات، نیازها و روابط فردی و اجتماعی در جریان‌های معناساز همواره به‌سمت قهرمان‌پروری است. سفر قهرمانی اساطیری هرگز نمی‌میرد و به‌نظر می‌رسد انسان‌ها در طول زندگی خود مدام در چرخه‌های قهرمانی حرکت می‌کنند و گاه در برخی از مراحل آن درجا می‌زنند یا شاید هرگز چرخه را به‌طور کامل طی نکنند. اما انگاره مثبت‌اندیشی و توهمی به‌نام عینک خوش‌بینی و زیبابینی جهان به‌شکل ظریفی با تصویر آرمانی قهرمان در جریان‌های معناساز پیوند خورده است. پیروان یا ره‌جویان پیوسته در تلاشند تا آن تصویر بی‌عیب‌ونقص را در خود نهادینه کنند. مربیان و مرشدها، حتی اگر خودشان چنین ادعایی نداشته باشند یا حتی مدام تکرار کنند که هیچ کس کامل و بی‌نقص نیست، کلیشه بت‌سازی و تقدس‌گرایی که در اغلب ماها وجود دارد سبب می‌شود آن‌ها را واقعا مطابق با تصویر آرمانی بپنداریم. و راستش را بخواهید خود من تا وقتی فاصله نگرفتم، متوجه این نبودم که تلاش خاصی از سوی گردانندگان برای تغییر این انگاره پیروان انجام نمی‌شود.

یکی از ریشه‌‌های احتمالی این پدیده را در دوگانه‌پنداری امر متعالی در برابر امر مبتذل می‌دانم. در بطن هر جریان که معنای خاصی را نشر می‌دهد، ارزش‌های والا، احساسات سازنده و مثبت، بی‌نیازی، رشد، داشتن روابط صلح‌آمیز با خود و جهان، مدارا و ... در صدر هسته‌های گفتمانی جا دارند و در مقابل، درگیری با هرنوع هیجانات منفی یا کشمکش‌های عاطفی، نیازهای مادی و جسمانی، حس بیهودگی و تعارض‌های ارتباطی با دیگران «پاشنه‌آشیل»ِ زیست معنادار محسوب می‌شوند. به‌این‌ترتیب، فرد هر گونه فاصله‌گرفتن از ارزش‌های والای مرکزی را نوعی ضعف یا مبتذل‌بودن می‌پندارد و فشار فراخود (سوپر ایگو) او را مدام به‌سوی مرکز سوق می‌دهد.

حال می‌توان تصور کرد فرد وقتی در فضای گروهی القایی و تشدیدیافته از همان عناصر معنا قرار می‌گیرد، به‌ناگزیر به‌سوی نمایش قهرمانی کشیده می‌شود. با اینکه تأکید بر «خود بودن»‌ و «پذیرش خود همان‌گونه که هست» بخش مهمی از آموزه‌های بسیاری از جریان‌های معنایی امروزی است، فشار درون‌گروهی و پدیده‌ای به نام تفکر گروهی یا گروه‌اندیشی نمی‌گذارد فرد خودش بماند، احساسات واقعی‌اش را تجربه کند و در تعادل بین جنبه‌های ضعف و قوت خود باشد؛ بلکه هر لحظه، به‌دنبال یک‌رنگ‌شدن با تفکر غالب، وجوه قهرمانی و مثبت‌اندیشی را در خود برجسته می‌کند و به دیگران هم همان وجوه را می‌نمایاند.

ریشه همه چیز در نگرش والای توست. نگاهت را تعالی ببخش تا جهان را از آن خود سازی!

۵. سازمان نیروهای وفادار

هر گفتمان معنایی برای پایداری و حفظ جریان تولید معنا نیازمند نیروی انسانی است. جذب نیروها، تربیت آن‌ها، نگهداشت و تکثیرشان بخش جدایی‌ناپذیر از حیات هر بنگاه معاملات معنایی است. جذب افراد و تبدیل آن‌ها به پیروان وفادار در بیشتر این بنگاه‌ها براساس قوانینی است که با همان نظام معنایی اصلی و با کمک چشمگیر «فضای کاریزماتیک و القایی» شکل می‌گیرد. در چنین بستری، افراد با ورود به سازمان به‌تدریج گرایش می‌یابند تا از یک عضو عادی به راهبران میانی و بالاتر ارتقا یابند. طی مراحلی که همواره از سوی مدیران و راهبران رده‌بالا گزینش و کنترل می‌شود، افراد تحت آموزش‌ها و آزمون‌هایی قرار می‌گیرند و با قوانین و خط‌قرمزها آشنا می‌شوند.

سازمان‌های داوطلبی در این میان یکی از بسترهای کارآمد برای پرورش پیروان وفادار و البته صرفه‌جویی در هزینه‌ها و سلب مسئولیت از گردانندگان اصلی است. افراد ظاهرا با طیب‌خاطر و انتخاب خود (و معمولا بیشتر برای آنکه پله‌های ارتقاء عضویت را طی کنند و روزی به جایگاه مطلوب خود برسند) و گاه با اهداف بیان‌شده‌ای مثل خلوص نیت و تمرین ارزش‌های اخلاقی یا انسانی وارد سازمان‌های داوطلبی می‌شوند و ذره‌ذره جزء بدنه‌ قوانین و پروتکل‌های قراردادی می‌شوند و به‌آرامی هرگونه روحیه پرسشگری و نقد در آن‌ها ازبین می‌رود چون ریشه هرگونه ناکارآمدی یا اشکالی را که در سیستم به آن اعتراض می‌کنند به خودشان و مسئولیت فردی‌شان بازگردانده می‌شود، به ایمان و خلوص ازدست‌رفته‌شان که بقای آن‌ها را در پلکان ترقی عضویت به‌خطر می‌اندازد.

اما سرانجام روزی می‌رسد که پچ‌پچه‌ها به فریاد تبدیل می‌شوند...

محصول چنین فرایندی افرادی هستند که هرگز اجازه ابراز احساسات و به‌رسمیت‌شناختن آن را به خود نمی‌دهند، از نقد گریزانند چون ایمان دارند راهی را که پیدا کرده‌اند راه نجات بشریت است. در هر محفلی می‌خواهند دیگران را قانع کنند که خیرشان را می‌خواهند و دلشان می‌سوزد متاع گران‌بهایی را که یافته‌اند با آن‌ها سهیم نشوند.

راستش را بخواهید حکومت‌ها هم کاری به این بنگاه‌ها ندارند چون هیچ خطری از این انسان‌های اتمیزه‌شده احساس نمی‌کنند. انسان‌هایی که هر کدام در حباب‌هایی پر از مثبت‌اندیشی و آرمان‌های معنوی و گوگولی‌مگولی شناورند.

سرباز هرگز نه نمی‌گوید؛ قهرمان هرگز از پا نمی‌ایستد؛ هرجا شک کردی، به جَیب[vi] خود بنگر!


۶. رفتار تناقض‌آمیز؛ دم خروسی که قسم‌ها را بر باد می‌دهد

«عمر بن خطاب در سفر همراه مردی روزه‌دار بود. موقع افطار، مرد از مشک عمر كه در آن شراب بود و شتر آن را تكان داده بود نوشید و مست شد. عمر او را حد زد. آن مرد گفت: من از مشک تو نوشیدم! عمر در پاسخ گفت: من تو را به خاطر مست‌شدن حد زدم.»

نقل‌شده از ابن ابی شیبة، دانشمند اهل سنت

هر پنج ویژگی برشمرده تا کنون یک بخش ایجابی دارند که ستون‌های معنا و محتوای آن را می‌سازند. معنا یا تولید معنا در ذات خود منافاتی با ساخت بشر ندارد که مؤید و متمم آن است. هیچ تردیدی نداریم بر اینکه انسان نیازمند معناست، هر دستگاه معنایی دارای ارزش‌های هسته‌ای و مرکزی است،‌ انرژی‌بخش است، میل به تعالی دارد و برای نگهداشت خود نیاز به عضوگیری و پیروان وفادار دارد. تا اینجا هیچ نقدی بر هیچ معنا یا نظام معناساز وارد نیست. نقد نمی‌گوید چرا تولید معنا می‌کنی. بلکه با کیفیت اجرا و عرضه معنا آن هم با ملاک‌ها و معیارهای پذیرفته‌شده در همان نظام معنایی کار دارد.

بسیاری از بنگاه‌های معاملات معنا در عصر ما از جزم‌گرایی اسلاف خود فاصله گرفته‌اند و ادعا می‌کنند که افراد خودشان باید انتخاب کنند و مسئولیت هر انتخابی از آن خودشان است. هیچ اجباری و تحمیلی در کار نیست و اتفاقا نقطه قوت‌شان در این است که افراد را تشویق می‌کنند تا در هر موقعیتی مسئولیت فردی خویش را دریابد و بر مبنای آن انتخاب و عمل کند. اما همان‌طور که بسیاری از ادیان به‌دست مجریان و واسطه‌ها به تحریف کشیده شدند، معناسازهای معاصر هم از این خطا در امان نمانده‌اند.

مسئله اصلی این نیست که چرا اجرا بی‌نقص است. اتفاقا این همان نقطه ورود نقد است. نقد سازنده‌ای که هشداردهنده و چالش‌برانگیز است؛ کندراهه‌ها را در مسیر می‌یابد و چراغی بر آن می‌تاباند تا راه بازگشت و اصلاح را نشان دهد؛ شتاب بی‌امان و زیان‌آور را نگه می‌دارد و به آهستگی و درنگ برای اصلاح و بهبود حرکت دعوت می‌کند.

اما بسیار دیده‌ام و شنیده‌ام که بنگاه‌ها در برابر طرح پرسش‌های منتقدانه مقاومت می‌کنند و بسته به میزان مشروعیت و کاریزمایشان در جامعه طرفداران و پیروان و نیز قوت رتوریک خود، پیکان نقدها را هنرمندانه به سمت منتقد می‌گردانند تا آنجا که پرسشگر دو سرانجام احتمالی می‌یابد:

یا مقهور می‌شود و می‌پذیرد که هیچ خطایی در سیستم وجود نداشته، بلکه اشکال از گیرنده خودش بوده و مشعوف از این کشف، واله‌تر از گذشته به پیروی مکتب معنایی ادامه می‌دهد؛

و یا از بحث بی‌فایده ناامید می‌شود و خود را طردشده از گفتمان بنگاه می‌یابد و در مدت کوتاهی از دایره پیروی بیرون می‌رود.

و جالب‌تر آنکه جایگاه پرسشگر در میان بقیه پیروان و اعضای بنگاه در هاله‌ای از ابهام می‌ماند؛ شیفتگان با نگاه بالا به پایین و طردکننده به آن‌ها می‌نگرند و اغلب موافقان احتمالی در دسته تردیدکنندگانِ هم‌چنان مجذوب به سکوت خود ادامه می‌دهند.

آیا به‌راستی همه لیاقت دیدن پیراهن پادشاه دیوانه را دارند؟


سخن پایانی

همان‌طور که جزم‌گرایی و تعصب بر عقیده یا هرگونه تقدس‌گرایی و الوهیت‌بخشی به باوری مشخص از دایره نقد می‌گریزد، تناقض رفتاری با ایده و معنای ترویجی هم مثل ماهی از کنار هر گونه پرسش لیز می‌خورد. بدیهی است که هر نظام معنایی یا گفتمانی دارای ایدئولوژی مرکزی است و ادبیات و ساخت زبانی مشخصی هم برای خود دارد. بر همین مبنا، الگوهای رفتاری و نحوه به‌فعل‌درآمدن ایده‌ها هم بافت منجسمی را کامل می‌کنند. اما همان‌طور که هیچ انسان کاملی وجود ندارد، هیچ نظام معنایی بی‌نقصی هم نمی‌توان یافت. تناقض در اجرای ایده‌ها بخش جدایی‌ناپذیر از تمام ایدئولوژی‌های بشر است. بنابراین نقدپذیری، بازنگری و خوداصلاحی نیازی است که معطوف به تک‌تک‌ انسان‌ها و نظام‌های آبشخور معنایی است.

در این متن چند جا اشاره و تأکید کرده‌ام که تکیه به معنا و دستاویزی برای جهت‌دادن همه جنبه‌های زندگی در مسیری که برای ما رضایت تولید کند بخشی از ساخت وجودی‌مان است. هیچ انسانی بدون معنا نمی‌تواند از پس زیستن در جهانی پر از ناشناخته‌ها برآید. زیستن رنجی است که وجود معنا تا‌اندازه‌ای می‌تواند از آن بکاهد.

هر دین و معنایی که به آن باور و اعتقاد دارید محترم است اما شاید چیزی را ازدست ندهید اگر توجه داشته باشید که همین نیاز عالی و مهم به تقاضایی در بازار کسب‌وکار تبدیل شده است. بنابراین مراقب باشیم عقلانیت و تفکر انتقادی را با پذیرش معناهای محبوب و مطلوب خود تعطیل نکنیم. همچنانکه به دیندارها هم ملازمه عقل و شرع توصیه شده است.

کپسول‌های رنگ‌به‌رنگ معنا در بازار فراوانند، با اثرگذاری‌های متنوع و اثرات جانبی گزیرناپذیر. همیشه نمی‌توان با خواندن اطلاعات روی جعبه یا اعتبار ویترینی کپسول‌ها انتخاب درستی کرد اما هر کدام را که خریدید، بد نیست همواره التفاتی هم به اثرهای جانبی آن داشته باشید.

[i] انسان در جست‌وجوی معنا، ویکتور فرانکل

[ii] درباره معنی زندگی، ویل دورانت

[iii] یونگ، خدایان و انسان مدرن، آنتونیو مورنو

[iv] شکوه زندگی در لحظه حال، اکهارت تول

[v] اروین یالوم و مجموعه رمان‌های روان‌شناختی‌اش با شیوه روان‌کاوی اگزیستانسیال

[vi] جیب با جیم مفتوح به‌معنی گریبان و یقه است. اگر آن را جیب به‌معنای پاکتی الحاقی به لباس هم بخوانید راه دوری نرفته‌اید!