چرا ما قاتل سریالی نمی‌شیم؟

نوارهای تد باندی
نوارهای تد باندی

در یک جایی از نوارهای تد باندی، خود تد می‌گوید که من هر قتلی که می‌کردم، گمان داشتم به آرامش می‌رسم اما هرگز این نبود. باز هم تشنه‌ بودم برای کشتن. تا جایی که در یک شب چهارنفر در یک خوابگاه دخترانه می‌کشد بعدش کمی پایین‌تر دوباره فرد دیگری می‌کشد. اما در مصاحبه‌ها با اطمینان می‌گوید قاتل نیست و کسی را نکشته. چیزی از این پیچیده‌تر؟

شخصیتی که ظاهراً مثل همه ماست. دانشگاه می‌رفته، اهل فعالیت اجتماعی بوده، معشوق داشته و بنظر همه‌چیز آماده یک زندگی‌ست. حتی قاضی در پایان دادگاه به او می‌گوید دوست داشتم به عنوان وکیل با تو همکاری می‌کردم و البته این انتخاب خودت بوده.

از طرفی در فیلم روانی هم قاتل انسان غیرعادی نیست اما وجه درام قضیه بسیار بیشتر است. قاتل از یک دوگانگی شخصیتی رنج می‌برد و خروجی‌اش می‌شود کشته شدن افراد.

روانی هیچکاک
روانی هیچکاک

در نمونه داخلی هم وضعیت به مراتب پیچیده‌تر است، یک شغل عادی، یک زندگی خوب معمولی و همه چیز در عادی‌ترین حالت ممکن. انگیزه کاملا مشخص و قابل فهم اما باز هم ابعاد فردی این اتفاقات مبهم است. یعنی در ذهن انسان چه‌چیزی رخ می‌دهد که به این کار وادار می‌شود و نمی‌تواند دست بکشد.

سعید حنایی عنکبوت
سعید حنایی عنکبوت

شاید از بین هر سه این آثار، «نوارهای تد باندی» ما را به ابعاد فکری و منطق کشتن قاتل نزدیک‌تر کند و هیچ‌کدام هم مثل «روانی» قاتل را در ذهن ما باورپذیرتر نمی‌کند. اما از بین این‌ها شاید انگیزه نسخه ایرانی از همه قابل قبول‌تر باشد که خود زخم خورده است و تلاش می‌کند برای مرهم. اما همه این‌ها در کنار ابعاد فردی معنی پیدا می‌کند. جایی که تد باندی شخصیت دیگری دارد، قاتل روانی نیز یک قاتل درونی دارد و این در نسخه ایرانی دیده نمی‌شود اگر چه منطقی‌ست اختلالی وجود داشته باشد.