چرا نباید زندگی را در کار خلاصه کرد؟

work and Life
work and Life

حدود یک سوم زندگی ما به کار کردن اختصاص دارد و مدت زمان زیادی هم برای ورود به دنیای کار آماده می شویم. به لحاظ تاریخی، کسی کار را برای معنا بخشیدن و هدفمند کردن زندگی در نظر نمی‌گرفت. انسان‌ها صرفاً کار می‌کردند تا گرسنه نمانند. معنا و هدف در زندگی از منابع دیگری مثل هنر، دین یا علم تأمین می‌شد. حتی صد سال قبل هم به ندرت می دیدیم کسی از سر کار به خانه برگردد و به همسرش شکایت کند که بی‌هدف کار می‌کند.

دنیای مدرن اما مفهوم جدیدی به کار بخشید و افراد را وادار کرد که معنای زندگی خود را در کار جستجو کنند.

این روزها به همه توصیه می شود که در محیط کار، خودشان باشند، یعنی همان چیزی که در واقعیت هستند. آیا همه باید در کار خود غرق شوند؟ آیا همه باید خود واقعیشان را سر کار بیاورند و تمام هویت و شخصیت خود را به همکاران و رئیس نشان دهند؟ پاسخ، قطعاً منفی است

به عقیده دکتر توماس کامورو پرموزیک، استاد کالج لندن و دانشگاه کلمبیا، بهتر است زندگی خود را در کار خلاصه نکنید. با این کار، می توانید شرایط منفی کار را بهتر مدیریت نمایید.

خلاصه کردن زندگی در کار، احتمال ناامیدی را افزایش می‌دهد

اگر شغل شما ابعاد واقعی و اصلی شخصیت‌تان را در بر می‌گیرد، شاید بهتر باشد در این زمینه تجدیدنظر کنید. در این حالت اگر ارتقاء شغلی شامل حال شما نشود، پاداش نگیرید، یا بازخورد مثبتی از همکاران دریافت نکنید، احساس بسیار بدتری خواهید داشت.

واضح است که تمام افراد به کارهای هدفمند و معنادار مشغول نیستند. اگر افراد انتظارات کمتری در این زمینه داشته باشند، رضایت آنها بالاتر می‌رود، کمتر شکایت می‌کنند و کمتر به دنبال تغییر شغل می‌گردند.

از آنجا که مدیران نقش محوری را در افزایش مشارکت کارکنان ایفا می کنند و می‌خواهند محیط کار را به فضایی معنادار و هدفمند تبدیل نمایند، باید این موضوع را در نظر بگیرند که شاید تمام کارمندان چنین احساسی نسبت به کار خود نداشته باشند. حتی اگر فرهنگ سازمانی کامل و درگیر کننده‌ای در شرکت ایجاد شود، باز هم برای بعضی‌ها، شغل فقط شغل است.

این دسته از کارکنان، کار را به عنوان بخش محوری زندگی خود نمی‌دانند ولی با این حال، از هیچ تلاشی برای انجام وظایف خود دریغ نمی کنند.


منبع :Fast Company