چیزی نیست، این روزا ما همه عصبانی هستیم

معمولا وقتایی میشه که به مدت طولانی‌ای نمی‌خوابم یا گشنگی می‌کشم، یه قسمتی از مغزم فعال میشه که بهش میگم «قسمت تولیدکننده هجو». البته اینطوری هم بهش نمیگما الان یه جورایی به صورت مودبانه گفتم. توی این تایم که این قسمت از مغزم فعال میشه تمام جملات غیر قابل و قابل پیش بینی با سرعت عجیبی، بدون فکر از دهنم خارج میشه. حالا اصلا چی شد که اینو گفتم؟ به خاطر اینکه الان یه همچین حالیم. حال کثافتیه واقعا. توامان در حال رنج بردن و لذت کشیدنم.

خلاصه، همونطور که برادر نورشرق تو یکی از آهنگاش میگه، من غرق گناهم، تو عذر گناهی، من همچین حسی رو به صبح‌هایی دارم که روز قبلش تعطیلی بوده و فرداش رو تو در و دیوار هستم. بگذریم از اینکه همکارام هم کرونا گرفتن و یکی دیگشون الان داره به سمت بام ایران حرکت می‌کنه که احتمالا تا فردا باید بر فراز بام ایران باشه. از یکیشونم که نسبتا جدیده و اونقدرم همکارم نیست بدم میاد، به نظرم خیلی ارزش پرداختن بهش رو نداره و به سادگی از کنارش بگذریم. من چی؟ من هیچی. من اصولا بیشتر می‌خوابم و استراحت می‌کنم تا یه شنبه‌ای از راه برسه و ورزش رو شروع کنم. هیچوقت این شنبه از راه نمی‌رسه و در نهایت از اعتیاد به فست‌فود به اغما خواهم رفت. بگذریم، من همونطور که قبلا گفتم یا حداقل فکر میکنم گفته باشم، خیلی راحت حسم به آدما بد هست. مثلا از هر 3 آدمی که برای اولین بار میبینم یه نفرشون حس خوبی برام ایجاد نمیکنه که به نظرم این درصد بالاییه. خب سوالی که برای این درصد بالا مطرح میشه اینه که آیا اصلا این حس درستیه؟ بله درسته.

یه موضوعی هست که باعث شده من خیلی و به شدت عصبانی باشم. یه آدمی که قبلا هم اسمش رو اینجا اوردم و دیگه نمی‌خوام بیارم، به شدت باعث عصبانیتم شده و یه جوری که میخوام خودمو از عصبانیت دار بزنم. من تا قبل از این فکر می‌کردم که تیره و تار بودن رابطه من با این آدم خاص به دلیل من بوده. رفتارای گذشته و خب اشتباهاتی در حق این آدم کردم اما الان مطمئنم که مشکلی از طرف من نبوده و تمام اختلافات گذشته هم بر همین اساس پیش اومده و از اونجایی که احتمالا مشتری دائم اینجا نیستید میگم که تو یکی از پست‌ها گفته بودم به نظرم بعضی وقتا حق با "مل" بود، دقیقا منظورم همین بود. من واقعا نمیدونستم یه آدم میتونه به حد بالایی حسود و مریض باشه. این حسادت و مراضتش باعث بشه کنترل کردن دیگران بشه. می‌دونید، این حجم خیلی غریبه. فکر نمیکردم با این حجم از کینه و حسادت بتونه ادا دربیاره و تمام مدت یه نقابی به صورتش داشته باشه. بعضی اوقات به این فکر می‌کنم که مگه میشه به یه سری چیزا هم حسادت کنه؟ بله میشه یعنی شده که میگم. حالا این سوال پیش میاد که این چه ربطی به من داره؟

اول از اینکه فرصت شد یه بار دیگه از کلمه "دومینو" استفاده کنم تشکر می‌کنم از خودم و دوم، رفتارای بیمارگونه این آدم به شکل دویمنوواری به سمت آدمای اطرافش میاد و باعث میشه آدمایی که اطراف زندگی این آدم هستن حتی با فاصله با یه سری مشکلاتی روبه‌رو بشن که فقط و فقط ناشی از حسادت و بیماری این آدم هستش. در برابر این آدما باید چیکار کرد؟ باید از زندگیتون بندازیدش بیرون اما حقیقت اینه که تو زندگی من نیستش، تو زندگی کس دیگه هستش که اون شخص توی زندگی من هستش. با توجه به اصل تعدی، اون آدم مریض تو زندگی منم هست.من نه دلم می‌خواد و نه توانایی اینو دارم که این آدم میانجی رو از زندگیم بندازم بیرون چون بیش از حد از برام عزیزه اما خب چه میشه کرد؟ البته که کلا تصمیم گرفتم که یه فاصله‌ای از این فضاها بگیرم حتی اگه هم شده به قیمت تنها شدن و طرد شدنم بشه اما می‌ارزه که بیخیال این فضای مسموم بشم. بله به نظرم تا اینجا کافیه که بخشی از عصبانیتم رو باهاتون در میون بذارم، باتشکر.