چی شد که بلاکچین به قهقرا رفت؟

ساتوشی ناکاماو غمگین(الکی)
ساتوشی ناکاماو غمگین(الکی)

سلام عرض شد✋.

قبل از شروع باید بگم من نه متخصص حوزه‌‌ی رمز ارز هستم و نه تجربه ی کارهای مالی و سرمایه‌گذاری و... دارم. من فقط یه عشق کامپیوترم که اومده حرف دلشو بزنه. اومدم در مورد این صحبت کنم که واقعا بلاکچین برای چی اومده بود و الان از هدف اصلیش چقدر فاصله گرفته و اینکه کیا از این‌ اتفاق سود می‌برن و ما باید چی کار کنیم که این تکنولوژی جذاب رو به مسیری که احتمالا سازنده‌هاش دوست داشتن برگردونیم (البته اگه موافق بودید).

البته احتمالا خیلی از مطالب این پست رو می‌دونید ولی می‌خوایم یه بار دیگه با هم Zoom out کنیم ببینیم کجای کاریم.

Zoom out
Zoom out

هدف چی بود؟

خوب هممون می‌دونیم که ایده ی اولیه بلاکچین رو شخص ناشناسی به نام ساتوشی ناکاماتو مطرح کرده و اصل ماجرا هم این بوده که یه واحد پولی بسازه که وابستگی به هیچ ارگان و دولتی نداشته باشه و قدرت کنترلش دست همه(مردم) باشه و از طرفی شفافیت داشته باشه. البته قبل از ناکاماتو هم خیلیا برای طراحی سیستم‌های مشابه تلاش کردن چون نمی‌خواستن زیر سایه سیستم بانکداری فعلی باشن ولی راه حل عملی و خوبی از توشون در نیومد تا روزی که این دوستمون یه راهکار فنی خیلی نبوغ‌آمیز و عملی برای این‌کار ارائه داد که اسمش شد بلاکچین و اولین نمود بلاکچین هم در رمزارزی به نام بیتکوین بود.

بیتکوین با شعار اینکه قدرت پول دست مردم میاد و... خیلی زود بین مردم محبوب شد و همه به چشم یه پول جدید بهش نگاه می‌کردن شروع کردن به ماین کردن و خرید و فروش کردن و ازش حمایت کردن و معرفی کردن به بقیه. همه چی داشت خوب پیش می‌رفت تا اینکه...


تا اینکه:

یه عده بعد از رشد سریع ارزش بیتکوین شروع کردن به حساب‌کتاب کردن که مثلا اگر من سال 2015 فلان قدر بیتکوین خریده بودم الان فلان قدر شده بود و من الان توی لامبورگینیم توی فلان کشور بودم و این دیدگاه بود که همه چی رو خراب کرد. این دیدگاه که آدما شروع کردن به بیتکوین و ارزهای دیجیتال دیگه به چشم سرمایه‌گذاری نگاه‌کردن و ارز دیجیتال یه وسیله شد که آدم‌ها باهاش رویا پردازی کنن و خودشون رو به چیزی که همیشه می‌خواستن باشن نزدیک‌تر ببینن و نگاهشون به رمز‌ارزها دیگه مثل یه جایگزین برای پول فعلی نبود و بیشتر به چشم یه ابزار که قراره پولدارشون کنه بهش نگاه‌ می‌کردن. و این یعنی دیگه آدم‌ها بیتکوین نمی‌خریدن که نگهش دارن و باهاش خرید کنن و توی کسب و کاراشون از مشتریاشون بپذیرن.

کجاش بَده؟

بدی این دیدگاه اینه که آدم‌های زیادی وارد این حوزه شدن که هیچ وفاداری نسبت به ارزهای دیجیتال ندارن و فقط کافیه یه خبر خوب در مورد یک ارز دیجیتال بشنون و به امید بالا رفتن قیمتش حمله کنن برای خرید و یا برعکس با شنیدن یه خبر بد حمله کنن برای فروش و این افزایش و کاهش لحظه‌ای عرضه و تقاضا باعث افزایش و کاهش لحظه‌ای ارزش این ارزهای بیچاره ی دیجیتال میشه و این یعنی نوسان.

و این نوسانات باعث اتفاق بد بعدی میشه.


گرگ های وال استریت

توی بخش بعدی قصه تریدرهای عزیز وارد بازی میشن. این دوستان عاشق نوسان هستن و مثل پروانه‌ای که جذب لامپ میشه به نوسان چیزای مختلف جذب میشن. دلیلش هم واضحه دیگه, وقتی قیمت یه چیزی ثابت باشه دیگه چه سودی توی خرید و فروشش هست؟

جواب: هیچی.

پس توی مرحله‌ی بعد هم یه عده دیدن که با خریدن و نگه‌داشتن ارزهای دیجیتال اون لامبورگینی مورد علاقه‌شون رو نمیتونن بخرن و باید یه روش دیگه رو برای پولدار شدن انتخاب کنن و رفتن سراغ خرید و فروش ارزهای دیجیتال و این موضوع باعث نوسان خیلی بیشتر ارزش ارزهای دیجیتال شد و مشت محکم بعدی رو به دهن ماهایی زد که ارزهای دیجیتال رو به خاطر آرمان‌هاش دنبال می‌کردیم.

دوست عزیزی که داری اینو می‌خونی, بله شما حالا فاصله ی ایده‌ی اصلی بلاکچین و چیزی که الان هست رو حس می‌کنی؟

یه نکته سوسکی ولی بی‌ربط به ارز دیجیتال

سریال silicon valley
سریال silicon valley


البته این مشکل فقط مخصوص ارزهای دیجیتال نیست و قبل از این هم این رفقای وال‌استریتی توی بحث سهام شرکت‌ها هم تاثیر مشابهی گذاشتن که اونجا هم باعث شدن که هدف اصلی شرکت‌ها و کارخونه‌ها که تولید و رفع نیازهای مردم بود به سمت شوآف کردن و سروصدا‌های رسانه‌ای و... کشیده بشه که شرکت‌ها برای اینکه سرمایه جذب کنن مجبور شن توجه‌هارو به سمت خودشون جلب کنن و سهام شرکتشون رو بالا ببرن و اینطوری کسب درآمد کنن. اگه به این موضوع علاقه دارید دیدن سریال Silicon valley رو به شدت پیشنهاد می‌کنم که داستان چند تا مهندس نرم‌افزار بیچارس که می‌خوان یه محصول انقلابی تولیدکنن ولی این موضوعات اونارو به سمتی هل میده که خیلی با هدف اصلیشون فاصله داره.

و جدای از این سریال یه مثال واقعی که این روزها می‌بینیم متاورس هست.

متاورس یه مفهومه که خیلی وقته وجود داره. ما سال‌هاست که توی فضاهای آنلاین همدیگه رو می‌بینیم و با هم دیگه تعامل و داد و ستد داریم. درسته؟

بعد یهو فیسبوک میاد میگه بووواااهههه متاورسسس. و اسم کمپانی رو عوض می‌کنه تریلرهای قشنگ و رنگی رنگی درست می‌کنه و خودش رو به درو دیوار میزنه و همه ی اینا فقط به خاطر اینه که توجه مارو به سمت خودش جلب کنه و اینطوری با ایجاد کردن تصور اینکه متاورس آینده است و فیسبوک پیشتاز است ارزش سهام کمپانی خودش رو بالا ببره و اینطوری کسب درآمد کنه. که اگه یه نگاهی به اطرافتون بندازید میبینید موفق هم بوده و الان همه دارن در مورد متاورس صحبت میکنن. در صورتی که اتفاق عجیبی نیوفتاده.

در کل الان شرکت ها بیشتر دارن توی جلب توجه با هم مسابقه میدن یا تولید محصول بهتر.

توی یکی از پست‌های قبلیم در مورد "اقتصاد توجه" صحبت کرده‌بودم که اگه دوست داشتید می‌تونید اینجا در موردش بخونید.

برگردیم به بحث اصلی.

حالا چی کار کنیم؟

خوب حالا که حسابی ترسوندمتون بیاید در مورد این حرف بزنیم که چی کار باید بکنیم. راستش من خیلی نمیدونم توی این بخش پست باید چی بنویسم چون اصلا من کی باشم که بخوام به بقیه بگم چی کار کنن و چی کار نکنن ولی به نظرم نباید بازیچه دست سرمایه‌دار‌ها بشیم چون اونا با توجه به سرمایه زیادشون و کنترل رسانه‌ها و... کنترل زیادی روی بازار دارن و بازار رو به هر سمتی که می‌خوان می‌برن. و ما نباید تا یه چیزی می‌شنویم جذبش بشیم و پیگیریش کنیم و کل سرمایه و زمانمون رو بدیم پاش. مخصوصا توی بازاری که سود یکی ضرر بقیه اس و اگه ارزهای دیجیتال رو دوست داریم به خاطر هدف‌هاشون دوست داشته باشیم و بخریم و استفاده کنیم و بیش‌تر بشناسیمشون و توی توسعه ی اون‌ها کمک کنیم و نه اینکه با هر خبر بدی سریع ناامید شیم و بفروشیم و با هر خبر خوبی به امید پول دار شدن حمله کنیم و بخریم.

خبر بد اصلی اینه که ما قرار نیست بدون زحمت کشیدن لامبورگینی سوار شیم.

و خبر خوب هم اینه که ما برای خوشحال زندگی کردن نیازی به لامبورگینی نداریم.

مرسی از کمپانی فراری که اسپانسر این پست بود? و حرف‌های من همیجا به پایان می‌رسه و شمارو به تفکر عمیق‌تر در مورد چیزایی که اطرافتون می‌بینید دعوت می‌کنم.

پایدار باشید✋.

پویش رمزنویس
دروازه‌ای برای یاد گرفتن اصول و قواعد دنیای رمزارز‌ها. اوکی اکسچنج
معرفی پویش
اوکی اکسچنج