از کار با دادهها مینویسم و از تجربهها و چالشهایم در زندگی کاری و غیر کاری
کار با داده از نزدیک چه شکلیه؟
حدود یک سال و نیم پیش بود که فکر کردم عاشق داده ها شدم. تصمیم گرفتم برم سمتش، برم توش ببینم چه شکلیه، فقط از دور قشنگه یا وقتی باهاش دوست میشی هم همونقدر جذابه.
نزدیکش شدم، باهاش دوست شدم. حالا می خوام بگم از نزدیک چه شکلیه. من تجربه کاری بلند مدتی ندارم و حتما خیلی چیزا وجود داره که ندیدم و از نزدیک لمس نکردم، ولی شاید همین تجربه اندک برای کسانی که مثل سال گذشته من هستن بدرد بخور باشه.
اول از همه اینکه همه چیز به اندازه ی آموزش هایی که توی کلاس ها و دوره ها و ویدیوها دیدید انقدر تمیز و شسته رفته نیست. مدرس برای درس دادن باید در زمان صرفه جویی کنه و از دیتاست هایی استفاده می کنه که بارها روش کار شده و کامل و بی عیب و نقصه. اما واقعیت این نیست. داده ها نه تمیزن، نه اونجوری که شما دوست دارید باشن. گاهی اعصابتون رو خورد می کنن. گاهی هرکاری می کنید نمی تونید اونجوری که می خواید باهاش کار کنید. باید کلی وقت بذارید روش تا تمیزش کنید و مشکلاتش رو برطرف کنید که حس ربات بودن بهتون دست میده و هی با خودتون میگید کاش میشد یه کدی بزنم که بیاد اینارو تر و تمیز کنه_که ممکنه خلاق و باهوش باشید و بتونید چنین کاری کنید_اما من نبودم و نتونستم.
دو اینکه در ارتباط با سفارش دهنده پروژه ممکنه خسته بشید. به هزار دلیل، شاید دیر به دیر جوابتونو بدن، چون هوشمند سازی کسب و کار و داده محور کردن اولویتشون نیست. شاید اصلا ندونن که چی میخوان(که البته این بد نیست، من از این مورد استقبال می کنم چون می تونم هرکاری دوست دارم انجام بدم?)
سه اینکه یسری ریزه کاری در کار با نرم افزار وجود داره که در هیچ کلاسی کسی بهتون نمیگه و شما حین انجام پروژه باهاش مواجه میشید و اذیتتون می کنه، بدی این مورد اینه که ممکنه به ددلاینی که پیش بینی کرده بودید نرسید و بد قول بشید. اما تجربه نشون داده دست و پا زدن ها برای نجات خودتون و حفظ آبرو بعدها خیلی به کارتون میاد. چون پروژه ای که نکشتتون، قوی ترتون میکنه.
تا اینجا اینطور بوده که من گاهی ترسیدم، چون می دونستم علم بعضی چیزا رو ندارم و ممکنه بد کار کنم. گاهی پر از شوق بودم، چون خیلی خوشحال بودم بعد از انجام یک پروژه. گاهی هم حوصلهم سر رفته از یکنواخت بودن کارم در طول یک هفته.
اما آیا هنوز هم عاشق دادههام؟ بله... زیاد. من از به حرف آمدن اعداد و رقم ها کیف می کنم. از اینکه دارن قصه کارِت رو بهت میگن، جوری که شاید تا الان بهش نگاه نکرده بودی ذوق می کنم. چون من عاشق اعدادم، و حالا تونستم یک زبان پیدا کنم برای ترجمه اون اعداد به روایت ها.
پی نوشت: این داستان ادامه دارد، وقتی چیزهای بیشتری یاد گرفتم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
روش های ترک اهمال کاری | چطور تنبلی را کنار بگذاریم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
چطور با برنامه نویسی یه شبه میلیاردر شدم !
مطلبی دیگر از این انتشارات
تجربه کاری من با ریداکس و context