کم گوی و گزیده گوی چون دُرّ

تولّد قلم من در روزگاری رخ داد که در آن از این " جایی برای نوشتن " ها و " امکانی برای انتشار" ها خبری نبود ،

‏هفت هشت سالی پس از انتشار اولین قصّه کوتاهم ، در یک نشریه معتبر ، اینترنت ، تازه به ایران آمد، آن هم نه با این سرعت و وسعت ، وبلاگ هایی کند ، بی روح و کم مخاطب ، در کافی نت های شلوغ و گرم و کثیف که اکثرا در زیرزمین ها قرار داشتند .

‏در آن سالها هنوز نشریات فرهنگی و ادبی مجوّز دار ِ رو زمینی ، سردمدار فرهنگ مکتوب بودند و با توجه به تعداد زیاد شاعران و نویسندگان ایرانی و تعداد انگشت شمار " جایی برای انتشار" ها ، طبیعی بود که در طول یک سال نویسنده گان اکثرا شهرستانی نمی توانستند حداکثر بیشتر از دو الی سه قصه یا شعر کوتاه منتشر کنند ، یعنی بیشتر از این سهمی به هر نفر نمی رسید ، که البته برخی از این امکان هم استفاده نمی کردند و ترجیح می دادند نوشته هایشان را جمع بکنند و منتظر باشند تا روزی آنها را به شکل یک کتاب منتشر نمایند .

‏( البته کاملن روشن است که سخنم از روزنامه های جناحی پرتیراژ اما کم خواننده و هفته نامه های زرد ِ پر شمارگانی نیست که پیش از دوران ما بودند و در آن سالها هم بودند و بعد از این هم خواهند بود ، گیرم که لباس شان را عوض کرده اند و اکنون به هیات سایت و کانال در آمده اند ، مگر مبتذل و فاقد محتوا بودن با تعویض لباس برطرف می شود ؟

در زمانه حاضر هم بی محتوایان پرمخاطب بسیاری هستند که سرگرم اهانت به شعور مردمان و تاراج وقت و کاستن از سطح دانایی و فهم مخاطبان خویشند )

‏بگذریم ، در آن‌ روزگار انتشار یک کتاب از یک شاعر مطرح ، یا حتی چاپ خبری کوتاه در باب مثلن آماده نشر بودن فلان مجموعه داستان یا بهمان رمان فلان نویسنده مطرح ، رخدادی چنان گرامی ، دیریاب و هیجان انگیز بود که به تنهایی قادر بود تیراژ کم رمق نشریه را تکانی بدهد و بر آمار تک فروشی مجله گاه تا چندین برابر بیفزاید .

‏آری ما تربیت شده چنان عصری هستیم که زیادنوشتن و کم منتشر کردن رسم پسندیده اش بود و عادت مآلوفش . آموختیم که زیاد بنویس ولی کم منتشر کن چون درّ !

ما هنوز هم بر همان عهد و راهیم و به آن گفته ی منسوب به گابریل گارسیامارکز باور داریم که : قدرت اصلی یک نویسنده لابلای صفحاتی است که دور می ریزد نه آنچه منتشر می کند .