خلاصه‌ی کتاب دوباره فکر کن

در دنیایی با ثبات، داشتن ثبات عقیده و افتخار به دانش و تخصص‌مان عقلانی است؛ اما در دنیایی که روزبه‌روز درحال تغییر و پیشرفت است چنین طرز تفکری می‌تواند به ضرر ما تمام شود. اگر شخصی به شما بگوید که همچنان از Windows XP استفاده می‌کند و تمایلی به به‌روزرسانی سیستم خود ندارد به او خواهید خندید، اما زمانی که پای عقاید و دانش‌مان در میان باشد داشتن نسخه‌ی بیست ساله‌ی آن مشکلی فراهم نمی‌کند!

در این نوشته قصد دارم به معرفی و ارائه‌ی خلاصه‌ای از موضوعات برگزیده‌ی کتاب دوباره فکر کن، اثر آدام گرانت، بپردازم. هدف از این کتاب توسعه‌ی مهارتی مهم‌تر از مهارت یادگیری است: مهارت دوباره یاد گرفتن. دور ریختن تمام آنچه که پیش از این می‌دانستیم و آمادگی برای قبول کردن مطالب جدید. این کتاب از سه بخش اصلی تشکیل شده که در هر بخش نویسنده به تجدیدنظر در سطوح فردی، میان‌فردی و اجتماعی پرداخته و برای هر بخش مهم‌ترین راه‌کارها مطرح شده.

دوباره فکر کن
دوباره فکر کن


دادستان، سیاست‌مدار، واعظ و دانشمند

در حین اندیشه و تکلم معمولا ذهنیت سه گروه از افراد را پیش می‌گیریم: واعظ‌ها، دادستان‌ها و سیاست‌مداران. در هر ذهنیت هویت به‌خصوصی را می‌پذیریم و مانند آن‌ها رفتار می‌کنیم. اگر مقدسات‌مان در معرض خطر باشند طرز فکر یک واعظ را پیش می‌گیریم. سعی می‌کنیم تا جای ممکن مروج باورهای‌مان باشیم و از آن‌ها دفاع کنیم. به‌هنگام بحث مانند یک دادستان تا جای ممکن سعی می‌کنیم دلایلی گردآوری کنیم تا اشتباه طرف مقابل را ثابت کنیم؛ حمله می‌کنیم تا بحث را پیروز شویم. در نهایت هنگامی که به‌دنبال جلب نظر مثبت دیگران هستیم در قالب یک سیاست‌مدار ظاهر می‌شویم. کمپین تشکیل می‌دهیم و لابی می‌کنیم تا برنده شویم. اما کم‌تر کسی وجود دارد که طرز فکر یک دانشمند را پیش بگیرد. یک دانشمند با فروتنی توأم با اعتمادبه‌تفس به دانسته‌های خود تردید دارد و وظیفه دارد پس از فرضیه‌سازی با انجام آزمایش‌های مکرر به دانشی جدید دست یابد. اگر یک سیاست‌مدار مصمم نباشد به گمان ما سیاست‌مدار خوبی نخواهد بود. همچنین اگر دادستانی در بحث به طرف مقابل حمله‌ور نشود شکست خورده و واعظی که در باورهایش تردید داشته باشد مروج خوبی نخواهد بود. اما اگر دانشمند باشید تجدید نظر یکی از مبانی اصلی شغل‌تان خواهد بود. نیاز نیست حتما یکی از این چهار شغل را برگزینیم تا رویکرد آن‌ها را داشته باشیم. با انتخاب چگونگی طرز اندیشیدن و تکلم می‌توان مانند دانشمند رفتار کرد.


هویت: عقاید؟

احتمالا شما هم یکی از کسانی هستید که از دوران کودکی تا‌به‌حال چندین بار اهداف خود را تغییر داده‌اید. به شخصه (تجربه‌ی من، نه نویسنده) از آن زمان تا الان از شغل‌هایی مانند پلیس تا باستان‌شناس، گرافیست و آموزگاری درس فیزیک تغییر نظر داده‌ام و نظر اطرافیان در این باره «بی‌هدفی و سرگردانی» من است. اما بیایید بدون در نظر گرفتن این موضوع که من در کودکی حداکثر پنج شغل را می‌دانستم، به دنیایی فکر کنیم که در آن من همان کسی بودم که از دوران کودکستان تا الان یک هدف واحد داشت: پلیس شدن. من از آن زمان تا به‌حال بارها و بارها در عقاید و طرز تفکرم تجدید نظر کرده‌ام، به انسان برون‌گراتری تبدیل شده‌ام و مشخصا علایق دیگری دارم. ولی همچنان یک هدف دارم و آن این است که یک پلیس شوم. این موضوع مانند این است که به شخصی هدفش را تحمیل کنید. آیا من پس از تبدیل شدن به یک پلیس از آن لذت خواهم برد؟ من دیگر آن من کودک کودکستانی نیستم پس منطقی است که با وجود علایق متفاوت، هدف دیگری را برای خودم برگزینم. این تغییر هدف نشان از سردرگمی من نیست، بلکه نشانه‌ای از آمادگی من برای پذیرفتن تغییر و تجدید نظر است. با گذشت زمان به احتمال بسیار زیاد عقاید و علایق ما تغییر خواهند کرد پس چه بهتر که به باورهای خود وابسته نشویم و خود را با استفاده از آن‌ها تعریف نکنیم.


تعارض داشتن

در رسانه‌های خبری، لفظ اتاق پژواک تمثیلی از اتاق پژواک صوتی است، که در آن صدا در فضایی بسته منعکس می‌شود. اتاق پژواک توصیفی کنایی از وضعیتی است که در آن اطلاعات، ایده‌ها، یا باورها با ارتباطات و تکرار درون یک سامانه تعریف شده تقویت می‌شوند. درون یک اتاق پژواک تمثیلی، منابع رسمی غالباً زیر سؤال نمی‌روند و دیدگاه‌های متفاوت یا رقیب سانسور، ممنوع، یا کمتر از حد پوشش داده می‌شوند (اطلاعات بیشتر: ویکی‌پدیا). گیر کردن در یک اتاق پژواک توصیف مناسبی است برای افرادی که خود را تنها با نظرهای موافق خود محاصره کرده‌اند و اجازه‌ی اظهار نظرات مخالف را نمی‌دهند. این پدیده‌ی خطرناکی است چرا که با به دام افتادن در موج اخبار یا فکت‌های غلط، این اتاق توسعه می‌یابد و دیدن حقیقت در میان تمام آن فکت‌های غلط سخت‌تر هم می‌شود. یک راه رهایی از این پدیده به‌کارگیری مداوم ایده‌هایی است که مفروضات‌تان را به چالش می‌کشد. یک نقطه‌ی شروع خوب می‌تواند تعامل با افرادی باشد که شما را به تأمل وا می‌دارند حتی اگر غالبا با آن‌ها مخالف باشید. نبود تعارض به معنای سازگاری نیست، نبود آن منجر به رکود و ایستایی می‌شود و این چیزی است که شما را دچار پدیده‌هایی همچون سوگیری تأیید، اتاق پژواک و حباب فیلتر می‌کند. هر از گاهی دانسته‌های خود را زیر سوال ببرید و با افراد، راجع‌به آن‌ها بحث کنید.


قله‌ی حماقت را بشناسید.

هنگامی که دانش صفر یا بسیار کمی در حوضه‌ای داشته باشیم به این موضوع که مهارت کمی در حرفه‌ی مورد نظر داریم آگاهیم و به آن اعتراف می‌کنیم. همچنین متوجه این موضوع که در حرفه‌ای دانش یا مهارت بسیار زیادی داریم هستیم. مسئله هنگامی پیچیده می‌شود که دانش متوسط یا متوسط رو به پایینی در موضوعی داشته باشیم. در این حالت ما عموما دچار سندروم دانینگ-کروگر می‌شویم. این سندروم نوعی سوگیری شناختی است که به فرد دارای دانش محدود، توهم برتری می‌دهد. به عبارتی دیگر هنگامی که شایستگی فرد بیشتر از اعتمادبه‌نفس او است، فرد را دچار این سوگیری می‌کند. در نقطه‌ی مخالف هنگامی که شایستگی فرد بیشتر از اعتمادبه‌نفس او است، فرد دچار سندروم ایمپاستر می‌شود. به این صورت که با وجود مهارت کافی گمان می‌کند شایسته نیست و با شانس و کلک به این مقام رسیده. نقطه‌ی مورد نظر ما نقطه‌ای است که شایستگی و اعتمادبه‌نفس در آن برابری کنند. به این حالت تواضع توأم با اعتمادبه‌‌نفس می‌گویند که حکم نقطه‌ی بالانس الاکلنگ شایستگی و اعتمادبه‌نفس را ایفا می‌کند. تواضع توأم با اعتمادبه‌‌نفس به این معنا است که به خود و توانایی‌های‌مان اعتماد داشته باشیم اما کماکان نسبت به ابزارهای مورد نیاز برای تحقق اهداف خود تردید داشته باشیم.

نمودار اثر دانینگ-کروگر
نمودار اثر دانینگ-کروگر

جمع‌بندی

کتاب پر از نکاتی راجع‌به سوگیری‌ها و اشتباهات رایج ما است که در روزمره با آن سروکار داریم اما در خیلی مواقع متوجه حضور آن‌ها نمی‌شویم. نکته‌ی قابل توجه راجع‌به این کتاب اطلاعاتی است که تا پیش از خواندن کتاب خلاف آن را تصور می‌کردید. امیدوارم با خواندن مطلب فوق که تنها معرفی از کتاب «دوباره فکر کن» بود تشویق به خواندن این کتاب شوید و به قدرت چیزهایی که نمی‌دانید پی ببرید.