انجمن نویسندگی رمانیک همراه تمام نویسندگان! https://romanik.ir/forums/
رمان خرده علاقه | هانیه.پ کاربر انجمن رمانیک
نام اثر: خرده علاقه
نوع: رمان
نویسنده: هانیه.پ
ژانر: عاشقانه، تراژدی
خلاصه: فراموشی! نعمتی که خداوند برای تسکین دردها، از بین بردن کینهها و ساختن لبخندهای جدید به ما هدیه کرده است. به راستی که اگر فراموشی نبود، چه زندگیها که از هم نمیپاشید؛ ولیکن هیچوقت فراموشی به تنهایی کارساز نیست. همیشه باید یک کاتالیزگر هم در کنار فراموشی قرار بگیرد. در ادامهی داستان تلخ زندگی هانیه، شهاب به افسردگی دچار میشود و این بین ورود شخصیت جدیدی که نماد صبر است، باعث میشود برگ جدیدی از دفتر زندگی شهاب رو بشود. روزگار چه بازی را برای این دلداده رقم میزند؟ این مرتبه چه کسی قربانی آتش زیر خاکستر انتقام میشود؟!
مقدمه:
– حالا چی میشد مراسم رو سه هفته دیگه میگرفتین؟
درحالی که با گرهی کراواتم ور میرفتم، خونسرد گفتم:
– به جای اینکه اینقدر غر بزنی پاشو برو لباسهات رو عوض کن، دیر شد!
دستش رو به کمرش زد و روی مبل نشست. شکم برآمدش نوید وجود نوزادی رو میداد که قرار بود خواهر زادهام باشه. شیرین کمی نگاهم کرد و گفت:
– خب شهاب جان! منم دوست دارم پسرم توی مراسم باشه دیگه!
لبخند محوی زدم و در همون حال گفتم:
– من مخلص اون جوجه هم هستم! منتها…
ادامهی حرفم رو خوردم. شیرین با شیطنت گفت:
– منتها چی؟
پارت اول:
– حالا چی میشد مراسم رو سه هفته دیگه میگرفتین؟
درحالی که با گرهی کراواتم ور میرفتم، خونسرد گفتم:
– به جای اینکه اینقدر غر بزنی پاشو برو لباسهات رو عوض کن، دیر شد!
دستش رو به کمرش زد و روی مبل نشست. شکم برآمدش نوید وجود نوزادی رو میداد که قرار بود خواهر زادهام باشه. شیرین کمی نگاهم کرد و گفت:
– خب شهاب جان! منم دوست دارم پسرم توی مراسم باشه دیگه!
لبخند محوی زدم و در همون حال گفتم:
– من مخلص اون جوجه هم هستم! منتها…
ادامهی حرفم رو خوردم. شیرین با شیطنت گفت:
– منتها چی؟
نفسم رو سنگین بیرون فرستادم و جوابش رو ندادم. شیرین بیخیال نشد و با ذوق پرسید:
- دوستش داری شهاب؟
- برو حاضر شو.
مطلبی دیگر از این انتشارات
رمان انهدام | ترلان محمدی
مطلبی دیگر از این انتشارات
یک تکه زندگی | تکه متنهای منتخب کتابها (بخش اول)
مطلبی دیگر از این انتشارات
شرح فعالیت انجمن رمان نویسی در راستای پیشرفت سطح قلم نویسنده