میز بازی را بهم بریز!


حتما باید به قواعد سرمایه‌داری تن داد؟ راه فراری نیست؟
حتما باید به قواعد سرمایه‌داری تن داد؟ راه فراری نیست؟


شرکت‌های بزرگ و فناورانه غالبا ساختاری سرمایه‌داری دارند؛ عده‌ای صاحب سرمایه و سهام‌دار که پول‌شان را به مجموعه تزریق می‌کنند، سیاست‌های سازمان را می‌گذارند، استراتژی و نقشه راه مشخص می‌کنند و البته سود کسب‌وکار هم به جیب‌شان می‌رود. عده‌ای هم هستند که این سیاست‌ها را برای رسیدن به هدف مشخص‌شده از سوی صاحبان سرمایه اجرا می‌کنند و حقوق‌شان را می‌گیرند و در تصمیم‌گیری‌ها، بهره‌مندی از سود کار و داشتن حق مالکیت نسبت به دارایی مجموعه و آینده آن محلی از اعراب ندارند.


شاید به نظرتان عکس کمی اغراق‌آمیز باشد ولی واقعیت باطنی خیلی جاها همین است.
شاید به نظرتان عکس کمی اغراق‌آمیز باشد ولی واقعیت باطنی خیلی جاها همین است.


در جست‌وجوی طرحی نو برای کسب‌وکار

راحت که بگوییم، ایده‌هایی مثل بازار آزاد و لیبرالیسم اقتصادی و سرمایه‌داری با وجود بازدهی زیاد و پیشرفت‌های چشمگیر اختلاف طبقاتی و شکاف درآمدی را در شرکت‌های اقتصادی به شکل وحشتناکی زیاد کرده. اگر نخواهیم از آن طرف بام بیفتیم، باید گفت ایده‌های سوسیالیسم اقتصادی هم بازدهی مطلوب را نداشته و قافیه را در این زمینه به سرمایه‌داری بدجور باخته است. واقعا راه سومی وجود ندارد که نخ سیخ را بسوزاند نه کباب را؟ ما به دنبالش هستیم و به کمک شما برای پیدا کردنش نیازمند.


اهداف و ددلاین‌ها را یک عده مشخص می‌کنند ولی عده‌ای دیگر برای رسیدن به آن باید تلاش کنند.
اهداف و ددلاین‌ها را یک عده مشخص می‌کنند ولی عده‌ای دیگر برای رسیدن به آن باید تلاش کنند.


داستان ما چطور شروع شد؟

از اول که دور هم جمع شدیم، کمی بیش از اندازه سرمان درد می‌کرد. خیلی راحت نه، ولی نسبتا راحت می‌توانستیم یک‌جایی را پیدا کنیم که هم کارش باب میل‌مان باشد و علاقه‌مان را ارضا کند و هم دخلی باشد برای خرج‌های نه چندان زیاد و عجیب و غریب‌مان. اما چیزی که باعث شد دست از بقیه جاها شسته دور هم جمع شویم، شوریدن و اعتراض علیه ساختار موجود و البته ارائه یک ساختار بدیل بود که هم مثل قبلی نباشد و به ارزش‌ها و اصول‌مان احترام بگذارد و هم روی پای خودش بتواند بایستد و کار کند.


دردمون چیه؟

خیلی ساده و شفاف اگر بخواهیم بگوییم، دو مسئله در ساختارهای فعلی اذیت‌مان می‌کرد:

  • یکی بحث اصل بودن سرمایه که بازاری‌اش می‌شود پول پول می‌آورد، یعنی یک عده در یک سازمان مشغول کار هستند و کار سازمان را جلو می‌برند ولی یک عده دیگر که پول خوبی داشته‌اند و سهام‌دار سازمان هستند، سود کار آن عده دیگر را صاحب می‌شوند (البته شکی نیست که آنها روی پول خودشان ریسک کرده‌اند ولی ریسک کارمندان سازمان هم روی عمر و جان خودشان بوده است).
  • یکی هم رابطه کارمندی و کارفرمایی بین اعضای سازمان، یعنی در یک مجموعه همه افراد در یک سطح نیستند و یک‌سری افراد دستور می‌دهند و کار می‌خواهند و ددلاین و KPIو ... را مشخص می‌کنند و بقیه هم باید کار کنند و به آنها برسند تا آخر ماه حقوق‌شان واریز شود و به زندگی‌شان برسند.


با خودمان چند چندیم؟

ممکن است بگویید داریم سیاه‌نمایی می‌کنیم و اینطوری هم که می‌گوییم نیست ولی به نظر ما اگر کمی دقیق‌تر به هر سازمان شیک و باکلاس و دارای HRقوی هم که نگاه کنیم، می‌فهمیم تهِ ته‌اش همین است و فقط لباسی زیبا به آن پوشانده شده. البته عده‌ای هم اعتقاد دارند که در همه‌جای دنیا در روی همین پاشنه می‌چرخد و این همه آدم در تمام تاریخ آن را پذیرفته‌اند و باهاش کار کرده‌اند، پس لزوما چیز اخ و بدی نیست ولی خب ما خواستیم اراده و تلاش و امیدمان برای زدن زیر میز بازی و عوض کردن این قواعد را امتحان کنیم.

چندماه اول کسب‌وکار ما به جای پرداختن به ایده و ترسیم مسیر توسعه فنی و بازاریابی به این گذشت که بنشینیم و توی سروکله هم بزنیم و ببینیم واقعا از کار و سازمان کاری‌مان چه می‌خواهیم. بعضی چیزها را هم همان موقع بهش رسیدیم ولی چون بی‌مایه فطیر بود و باید پول هم درمی‌آوردیم، به سراغ ایده‌هایمان رفتیم و کار را شروع کردیم و قرار گذاشتیم بقیه مسائل را هم حین کار بهشان فکر کنیم و برایشان راه‌حل پیدا کنیم.

داشتن سهام می‌تواند به اعضای یک سازمان حق بدهد.
داشتن سهام می‌تواند به اعضای یک سازمان حق بدهد.


سهام حق می‌آورد

یک‌چیزهایی را فهمیده‌ایم؛ مثلا اینکه اعضای سازمان اگر قرار است کارمندان یک‌سری آدم کارفرما نباشند و سود زحمت‌شان را سرمایه‌دار نبرد، باید سهام داشته باشند. داشتن سهام باعث می‌شد

  • اولا در سود مجموعه شریک باشند،
  • دوما در تصمیم‌گیری‌های مجموعه مشارکت داشته باشند
  • و سوما نسبت به دارایی مادی و معنوی مجموعه حق مالکیت داشته باشند.

البته درمورد تصمیم‌گیری‌هایی مثل انتخاب اعضای هیئت مدیره، انتخاب مدیرعامل، تعیین استراتژی سازمان و ... می‌توان بدون سهام‌دار کردن افراد هم به آنها حق رأی داد و به این صورت همه افراد سازمان را در تصمیم‌گیری‌ها وارد بازی کرد.

راه احتمالا طولانی و پرپیچ‌وخمی پیش‌رو داریم؛ بررسی مسائل و جنبه‌های حقوقی گرفته تا جذب سرمایه‌گذاری که قانع شود پولش را وارد این سیستم کند.

داستان‌مان و ایده‌هایی را که در راه بهشان می‌رسیم، همانجا می‌نویسیم و دوست داریم شما هم به ما کمک کنید:

  • نظرات‌تان را بگویید،
  • اشکالات‌مان را نشان‌مان دهید،
  • تجربیات خودتان را برایمان تعریف کنید
  • و ایده‌ها و راه‌حل‌هایتان را به ما معرفی نمایید.


تیم روبه‌راه