آکادمی رشدمون ، آموزش مهارت های رشد و توسعه فردی
راز داوینچی ؟
او از نظر حکومت حرامزاده بود . حق درس خواندن آکادمیک را نداشت . حق داشتن خیلی از شغل ها را نداشت . با اینکه پدر ثروتمند و با نفوذی داشت حق استفاده از آن نفوذ هم نداشت . آره تمام اینها خصوصیات یکی از بزرگ ترین هنرمندانی است که تا به امروز بدنیا آمده است یعنی داوینچی . در آن زمان یکی از ارزشمند ترین و کمیاب ترین کالاها که در خانه آنها به وفور یافت می شد کاغذ بود . لئوناردو هر روز کاغذی بر میداشت و در دل طبیعت شروع به نقاشی می کرد . توجه لئوناردو به جزئیات باعث می شد نقاشی اش روز به روز زیبا تر شود تا به کارگاه فلورتین که متعلق به هنرمندی به نام آندره آ دل وه روکیو (andrea del verrocchio ) بود برود و در آنجا مهارت های مهندسی ، مکانیکی ، شیمی ، فلزکاری را یاد بگیرد . در نهایت لئوناردو داوینچی در اواخر آوریل 1519 در حالیکه پادشاه او را تجسم عینی رنسانس یاد می کند و از جاه وثروت سیراب بود از دنیا رفت .
پایه و اساس سلامت روان احساس ارزشمندی ( عزت نفس ) است .
چه شد که ما اینگونه شدیم ؟
هر روز بیشتر از دیروز از خودمان بدمان می آید و تمام توان خود را گذاشته ایم که حتی صورت خود را بکوبیم و از نو بسازیم !
کی وقت کردیم انقدر از خودمان بدمان بیاید ؟
در علم روان شناسی از سه دلیل به عنوان نابود کنندگان احساس ارزشمندی یاد می شود : 1. نحوه تربیت اشتباه 2. افکار بیهوده و منفی 3. واکنش ما به این افکار بیهوده و منفی
1 . تربیت اشتباه : تربیت اشتباه میتواند مثل اشتباهات والدین باشد که به کودک می گویند : اگر تدر درس هایت نمره بالایی بگیری دوستت داریم وگرنه دوست نخواهیم داشت . یا در مدارس معلمان اکثر توجهشان را به آن دانش آموزی میدهند که ریاضی قوی تری داشته باشند ، یا در محیطی زندگی کنیم که اگر بصورتی خاص لباس بپوشی یا افکار شبیه آنان داشته باشی قبولت می کنند و گرنه طرد می شوی . بلاخره فرقی نمی کند که این آموزش و پرورش اشتباه به دست والدین انجام شود یا مدرسه یا محیط زندگی این بلایی است که سرمان آمده است .
چه کنیم ؟ جواب این چه کنیم با یک سوال داده می شود . آنهم این است که واقعیت رخ داده و متاسفانه هر عاملی که داشته تحت اختیار ما نبوده اما حالا شما قصد انجام چه کاری را دارید؟ کدام گزینه را میخواهید انتخاب کنید : الف : همیشه خود را یک قربانی شرایط ببینید و حال و آینده خود را به خاطر گذشته ای که داشته اید خراب کنید ب : دست از این احساس قربانی بودن بردارید و بدانید بقول سلیگمن : ما بیشتر از آنکه متاثر از گذشته باشیم توسط آینده فرا خوانده می شویم .
دیگر از اینجای زندگی که می دانید رفتار و افکار شما دست خودتان است ، مسئولیتش را بپذیرید و این چرخه را برای خود و نسل بعدیتان تغییر دهید . ( شما بشوید آن والد یا مربی یا انسان موثری که در زندگی کمبودش را احساس می کردید ) شما بشوید آن داوینچی که با تمام خفقان محیط اطرافش با کمک توانمندی هایی که داشت سمت پیشرفت حرکت کرد .
2 . افکار بیهوده و منفی
افکار بیهوده دائما در سر ما میگردد ولی برای اینکه بتوانیم آنها را مدیریت کنیم اول باید آنها بشناسیم ، چون بهرحال قدم اول تغییر ، آگاهی است .
انواع دام های فکری و تکنیک مدیریت آن :
دسته اول : انتظارات زیاد و بیش از حد از خود است که شامل سه تا از افکار می شود :
الف : شخصی سازی مشکلات : شخصی سازی مشکلات به این معناست که مسئولیت و قصه چیزی را بخوریم که به ما مربوط نمی شود . بهترین تکنیک (حصاری بندی ) است . درست شبیه خانه هایمان که حصار می کشیم باید دور مسئولیت هایی که داریم ( تحت اختیار ماست ) حصار بکشیم و به باقی قضایا هر چند هم ناراحت کننده باشند ، بگوییم به ما ربطی ندارد یا اینکه دل بسوزانیم ولی بدونیم مسئولیت اینکه در کشور دیگری قحطی آماده گردن ما نیست اگر خواستیم و اگر نتوانستیم میتوانیم به آنان کمک برساینم . نه اینکه خود را قصه دار کنیم .
ب: داشتن معیار های دور از دسترس :
بهترین هموار کننده از دست دادن احساس ارزشمندی داشتن معیار های آنچنان دور از دسترس است که هر میزان هم تلاش کنیم به آن نمی رسیم . این افکار بوی جزمیت می دهند و شخص می گوید: ( من همیشه باید.... ) بهترین تکنیک ( تکنیک بچه سه ساله ) است . دیدین بچه ها چقدر سوال میپرسند که خوب چرا ؟ وقتی افکار باید دار به سراغتان آمد از خود بپرسید خوب چرا ؟ چرا؟ تا به بی منطق بودن آن باور یا بسیار مستحکم بودن آن فکر و باور برسید .
ج : افکار سیاه /سفید :
همچی باید عالی باشد وگرنه سیاه است . یعنی همه چیز یا عالی است یا خراب شده در حالیکه باید با تکنیک ( خوب/ کافی ) به سراغ این فکر بروید که لازم نیست همه چی عالی باشد فقط لازم است خوب یا کافی باشد .
دسته دوم : مقایسه خود با دیگران که شامل دو نوع فکر است :
الف : دست کم گرفتن خود :
وقتی دیگران را با خود مقایسه می کنیم توانمندی های آنها را بزرگ و نقاط ضعف آنها را کوچک میشماریم در حالی که برای خود دقیقا برعکسش را انجام می دهیم . برای مقابله با این فکر باید از تکنیک ( دوست صمیمی ) استفاده کنیم یعنی فکر کنید دوستتان پیش شما می آید و کلی از نقاط ضعفش برای شما بازگو می کند با او چه برخوردی دارید ؟ دلداری اش می دهید و به او می گویید افکارش واقعیت ندارند حال همین حرف ها را به خودمان به مثابه بهترین دوستی که تا امروز داشته اید بزنید .
ب : نتیجه گیری شتاب زده :
اینکه می گوییم فلانی را نگاه کنید چقدر موفق است ، چقدر خوشبخت است در حالیکه این مدعا بدون مدرک است چون ما از درون زندگی اشخاص دیگر خبر نداریم بهترین تکنیک ( دادگاه ذهنی ) است کمی افکارتان را به چالش بکشید که چه مدرکی داریم این شخص فوق العاده خوشبخت هستند و ناراحتی ندارند ؟
دسته سوم : قانون مورفی که شامل یک مجموعه پنج تایی افکار است :
الف : فاجعه بینی :
طبق قانون مورفی ( هرچیز که بخواهد اشتباه از کار در آید ، در نهایت اشتباه خواهد شد ) طبق این باور از کوچک ترین وقایع انتظار یک فاجعه به تمام معنا داریم . بهترین تکنیک ( احتمالش چقدر است ؟ ) احتمالات مختلف را در کار بسنجیم و حساب کنیم رخ دادن فاجعه چند درصد است .
ب : توجه انتخابی :
در واقع همان دیدن نیمه خالی لیوان است . کسی که احساس ارزشمندی پایینی دارد به صورتی فکر میکند که بدترین نتایج را داشته باشد . که باید از تکنیک (خوشبینی لحظه ای ) استفاده کنیم یک لحظه نیمه پر لیوان را ببینیم تا بتوانیم دید منطقی به واقعیت پیدا کنیم .
ج : بدگمانی :
گربه دستش به گوشت نمیرسه میگه بو میده !! دقیقا بعضی وقت ها وقتی به چیزی نمیرسیم سریع قسمت منفی اش را مد نظر قرار می دهیم . کسانی که احساس عزت نفس پایینی دارند از تعریف و تمجید دیگران بدشان می آید . بهترین تکنیک مقابله با این فکر ( خوردن داروی تلخ ) است یعنی با تمام احساس تلخی که به ما میدهند باید هم تعریف دیگران را بشنویم و هم انتقادهایشان را مد نظر قرار دهیم .
د : تعمیم مبالغه آمیز :
با یک اتفاق به خود می گوییم من همیشه بد شانس بوده ام . بهرتین تکنیک ( رک و پوست کنده با خودصحبت کردن ) است یعنی بگوییم نه همیشه اینگونه نبوده است .
ه : احساسات نادرست درباره واقعیت ها :
اینکه ما چه احساساتی داریم رابطه مستقیم دارد با شیوه نگرش ما مثل اینکه وقتی غمگینیم احتمال بیشتری دارد خود را بی ارزش بدانیم . بهترین تکنیک ( تفکر علمی ) است یعنی مثل یک دانشمند که همیشه سعی می کند با موضوعات برخورد عینی کند و اجازه ندهد احساسات در نگاه و قضاوتش دخالت کند و یا هم که دخالت کرد واقعی نداند به خود و مسائل نگاه کنیم .
3. واکنش ما به این افکار بیهوده و منفی
اینکه واکنش ما به این افکار اینطور باشد که افکار واقعیت غیر قابل انکار است ، هرگز راه به جایی نمیبریم .
راز داونیچی : داوینچی رازی داشت به نام پذیرفتن خود همانگونه که هست دیدن واقع بینانه واقعیت و استفاده کردن از هرچه که ته لیوان برایش باقی مانده بود .
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقاب من
مطلبی دیگر از این انتشارات
شکار میمون ؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا شروع کردن از موفقیت هم مهم تره ؟