[ما به غیب ایمان داریم] زمین زندان است.، اما رهایی ؛ با عبور از ماتریکس مادیت ممکن است. [2۲ کلید توست] ✨️در میزگرد نور، با زبان نشانههای خالق، قدرت آگاهی از آنِ تو خواهد شد ..!✨️
✨️چرخه✨️

چرخه : اتفاق ==> حس-->فکر-->عمل--> اتفاق ==> حس-->فکر-->عمل--> اتفاق ==> ...
✨️چرخه✨️
هیچی تو دنیا نیس اتفاقی از
تعریف صفاته اشتباهی
مثله خوب ، بد ، زشت تا ،
صرف فعلی که هست انتزاعی ،
این یعنی روند ذهنی ، بجا اگاهی از
نگاهی درگیر به فهم صحنه تا ،
تصمیم مغزی با نتیجه تایید ..
ثانیه رقصید ، تو کمین تقدیر
ما تو تله ایم ، تله ای تو ، تله ی بعدی ..!
تهه پرتگاه ،
به لبه ی اصرار ،
چشما شد خیره ، تر به اجبار
طعم تکرار ، تو همه ی پرت ها تا ، عمل اصلی..؛
اختیاری که باشه ، معرض به قصد
یه نقشی بی نقصه ، به قلم تاثیر ..،
مثله فتح قدرت ، با خواستی قلبی تا حس عدم تسلیم..!
احتمالی محض ، به فرض بودن ..
هدف خلق تقدیر ، یا سر سپردن ..؟
ترویج جهلی تا ، انحراف یا..
تقلید جمعی تا وقت مردن..؟
تصویبه مکتوب ، سبک بازی ..
حکم قاضی به صحنه سازی ؛ حتی انتقادی
به رسم عادت که ،
غرق تو واقعست ، تا سطح باور..
وصف خالق توی قاب تصویر..
تلاشی که تهش شد ، بینهایت..!؛
این یه ، حتک حرمت تا ، حده غایته
یه قصر که کلام بشه ، حضم به آیت..؛
انزجاری از جعل اصوات تا
بی انتهایی تو غعر عالم ..
حسه ملزم ؛ حصری به ضعف ادم..!
سِر استتار اسرار ..، انعکاس ، اضطرابه خاطر ..
امری عهده دار به معیار .. با قید ، اقتدار قادر
یا عقد اعتقاد تا مقدار ..؟
حاصل درک جو و القاست ..،
احساس ، برگ بعد رو انداخت...
جلوی گرده عالم ، که دوره گرده..
گفت بزار این دست بچرخه ولی
افکار دستشو بسته انگار ، روی برگ لحظه ..
چرخش چرخی به ، چرخ چرخه ..،
مطلق حالی که توشیم ، دوّار ....!
تبدیل به حسی ، واهی ، سرکش
کرد رها بی هوا تا ، خلق ارزش
رخ نشون ، با افق خوش ، تا رخداد ..
گرگو میشه کل گله هوشیار بیگدار که زد تو ارتش
دستور رزم آخر ، برا جنگ تا خم
تو ابرو تهش شاید باشه شرم اور
فریاد ، داد ندا ، سر با آوا
شوالیه سوار اسب ، سواران
سمت افکار ، تا ابر باران
کرد اغوااا.... بی پرواااا...
میز گرد نور
آدم ها
✨️حقیقت✨️ ۲ ( زمان.. )