قسمت دهم– به نام زهرا


[ این قسمت با صدای چند مهمان شروع می‌شود. ]

صدای مهمان اول:

من یک زنم. با همه‌ی نقش‌هایی که برای من متصور هست. سی‌وهشت ساله که دختر خانواده‌ام. هجده‌ ساله که همسرم. پونزده ساله که مادرم. سیزده ساله که شاغلم و خوشحالم که همواره دانشجوام و الان در مقطع دکترا هستم.

من یک زنم و تک تک پله‌ها رو با سختی و مبارزه با نابرابری جلو رفتم. در خانواده فرصت‌های موجود بین خواهر و برادر، در محیط‌ کار نابرابری نفوذ کلام و عمل بین همکار زن و مرد و البته مراتب بسیار کمتر در دانشگاه بین همکلاسی‌های خانم و آقا.

من یک زنم با روحیاتی مادرانه که همواره دارم سعی می‌کنم محیطم رو تعدیل کنم. در عین این که آرامش اولویت زندگی منه اما برای فراهم کردن اون برای خانواده و جامعه‌م، گاهی آرامش از خود من سلب میشه و حتی گاهی با خشونت.

من یک زن هستم که آرزوهای بزرگی داره.

صدای مهمان دوم:

من مرضیه هستم و سعی می‌کنم مقابل خشونت ساکت نباشم.

صدای مهمان سوم:

من یاسی هستم و سعی دارم آینده‌ای رو بسازم که تکنولوژی‌ها جوابگوی نیازهای همه باشه.

صدای مهمان دوم:

من مرضیه هستم و می‌خوام تجربه‌ای رو که یکی از مخاطبان روزن برامون نوشته رو براتون بخونم.

صدای مهمان سوم:

من سهیلا هستم، ۳۸ ساله، مستاجر یک اتاق و یه مادری که هیچوقت بچه‌ش رو‌ ندید.

صدای مهمان چهارم:

من شبنم هستم، میزبان پادکست آجیل و ۸ سال پیش از ایران مهاجرت کردم.

صدای مهمان پنجم:

من شادی هستم و پادکست کارما رو می‌سازم. دانشجو هستم و ۳ ساله که دور از خونواده و مستقل زندگی می‌کنم.

صدای راوی پادکست:

من هدیه میری‌مقدم هستم و پادکست روزن رو می‌سازم. در این قسمت می‌خوام داستان زندگی خودم رو براتون تعریف بکنم.

دوران کودکی و نوجوانی من توی یکی از محله‌های نسبتا خوب شهر سپری شد و مثل خیلی از دخترای اون زمان، زندگیم بین خونه و مدرسه و کلاس‌های آموزشی می‌گذشت اما این باعث نشد که از خشونت در امان بمونم.

کلاس پنجم دبستان بودم. با خواهرم و دوستم از مدرسه برمی‌گشتیم و داشتیم به خونه می‌رسیدیم که آقایی که اون سمت خیابون توی ماشین نشسته بود، صدامون کرد.‌ ناخودآگاه هرسه‌تاییمون سرمون رو برگردوندیم و من مرد نسبتا میانسالی رو دیدم که هنوز که هنوزه چهره‌اش از مقابل چشمم دور نمیشه.

پشت فرمون نشسته بود. در رو باز و یک پاهاش رو بیرون گذاشته بود. ما هرسه‌تایی خشکمون زده بود. اون مرد شلوارش رو پایین کشیده و کاری رو انجام می‌داد که بعدها فهمیدم اسمش خودارضاییه.

ما انقدر بچه بودیم که نمی‌فهمیدم که این کار چه پیامی داره اما یه جورایی خطر رو احساس کرده بودیم. وقتی موضوع رو با خانواده‌ها مطرح کردیم و اونا تا یه مدت نوبتی ما رو می‌بردند و می‌آوردن، تازه فهمیدیم موضوع جدی‌تر از این حرفاست.

توی همین مسیر مدرسه بارها و بارها از جانب پسرای هم‌محله‌ای متلک می‌شنیدیم. به نظر هدیه‌ی اون زمان اصلا نمی‌شد از این اتفاق فرار کرد یعنی انگار طبیعی بود که توی خیابون راه بری و بهت متلک بندازن و اگر که متلک نمی‌نداختن، عجیب بود.

تا این که من دانشگاه قبول شدم، دانشگاه شهید بهشتی. اون زمان یه ایستگاه قبل از پمپ بنزین ولنجک ایستگاه نمایشگاه بود. باید از روبروی نمایشگاه از یه دالانی بالا میومدی و بعد از یه نیمچه پارک رد می‌شدی تا برسی به میدون دانشگاه.

زمستون بود و هوا خیلی سرد بود. حوالی ساعت پنج‌ و نیم، شش عصر بود و من داشتم از اون مسیر برمی‌گشتم تا برم سمت ایستگاه نمایشگاه. یهو یکی محکم از پشت کمر من رو گرفت. تا به خودم اومدم یکی دیگه هم پیداش شد.

کل اتفاق شاید ده ثانیه هم طول نکشید، حتی در حدی نبود که من بخوام فریاد بزنم یا عکس العمل نشون بدم. هنوز خیلی خلوت نشده بود و احتمالا اون دو نفر هم این رو می‌دونستن چون خیلی زود فرار کردن. اما این زمان در حدی بود که بخوان بدن من رو لمس کنن و اون حس منزجر کننده رو تو وجود من شعله‌ور کنن.

یادم میاد توی راه برگشت همه‌ش خدا رو شکر می‌کردم که هوا سرد بود و من هزار لایه لباس پوشیده بودم و رد انگشتاشون روی تنم نمونده اما این اتفاق تنها اتفاق اون روزها نبود. زندگی من و خیلی از دختران هم سن و سالم پر بود از آزارهای خیابونی یا مزاحمت‌های بی‌شمار راننده‌های ماشین شخصی.

زمان گذشت و من کارشناسی ارشد قبول شدم. تو یکی از قسمت‌های روزن درمورد یکی از استادام صحبت کردم که مدام زن‌ها رو به ناتوانی و بی‌عرضگی متهم‌ می‌کرد یا یه استاد دیگه داشتیم که از شوخی‌های جنسیتی برای جذابیت کلاسش استفاده می‌کرد‌.

صحبتمون راجع به هر استادی نیست. من توی یکی از بهترین دانشگاه‌های ایران داشتم درس می‌خوندم و اون افراد جزو نخبه‌های مملکت حساب می‌شدن.

با گذشت زمان من قوی‌تر شدم. دیگه نمی‌ذاشتم که کسی توی تاکسی لمسم کنه و به متلک‌ها، اهمیت نمی‌دادم و با خودم فکر می‌کردم که می‌تونم از خودم دفاع بکنم اما خشونت‌های محیط کاری فرق می‌کرد. دنیایی که توش آدم‌ها لمست نمی‌کنند اما اعتماد به نفس و وجودت رو خط‌خطی می‌کنن.

از نوزده سالگی و پی استقلال مالی، شروع کردم به صورت پاره وقت کار کردن. توی ساعات غیر اداری از جانب مدیرم که حدودا ۶۰ ساله بود، تماس‌های پی‌درپی و زیادی داشتم.

سن و سالم خیلی کم بود و انقدر این تجربه برام عجیب و ترسناک بود که اولین تماس رو که ازش می‌دیدم، گوشیم رو خاموش می‌کردم و هربار که ازم می‌پرسید چی شد؟ می‌گفتم باتری گوشیم خرابه و زود خاموش میشه.

یادمه یه ماه بعد تولدم بود. همون روز وقتی داشتم محل کار رو ترک می‌کردم، صدام کرد و یه جعبه‌ی کوچیک بهم داد. بازش که کردم دیدم یه باتری موبایل توشه.

یکی دو هفته بعد و با دعوا از اونجا اومدم بیرون اما چیزی که خیلی زود یاد گرفتم این بود که این اتفاق قراره خیلی تکرار بشه و اگر که بخوام به همین منوال ادامه بدم، هی باید از این کار به کار دیگه‌ای برم.

رانندگی رو که شروع کردم، انگار یه دریچه‌ای جدید از نگاه جنسیتی به زن‌ها برام باز شد. بدترین بخشش رانندگی توی جاده‌ها بود که بارها و بارها راننده‌ی بغلی بهم فرمون می‌داد و یادم نمیره که یه بار نزدیک بود بین دو تا ماشین سمت راست و سمت چپ پرس بشم‌. دیگه بماند که توی ترافیک و از توی آینه چه حرکاتی ندیدم و چه چیزهایی نشنیدم.

در همه‌ی این سال‌ها خیلی تلاش کردم و خودم رو به یکی از بالاترین جایگاه‌های سازمانی که توش کار می‌کردم، رسوندم اما همیشه یک زن بین چندین مرد بودم.

باید چندبرابر بیشتر تلاش می‌کردم تا بتونم با وجود روابط غیر رسمی‌ای که بین آقایون وجود داره و من توش حضوری ندارم، خودم رو بالا بکشم. حضور من به عنوان یک خانم هرگز پذیرفته نشده و این موضوع بارها و بارها، مستقیم و غیرمستقیم به من منتقل می‌شد.

تجربه‌های زیادی از عدم صداقت دارم. از این که دیگران با من همکاری نکنن و مانع من بشن. پیوسته حرف‌های زیادی به گوشم می‌رسید که من به واسطه‌ی ارتباط صمیمانه و غیر متعارف با فرد یا افرادی توی شرکت به همچین موقعیتی رسیدم.

البته باید بگم که این حرف‌ها فقط از جانب مردان نبود، زنان هم من رو متهم می‌کردند، طردم می‌کردن و حتی این تصورات بیمارشون رو به خود من هم می‌گفتن.

تازه من تو شرکتی کار می‌کردم که از نظر استانداردهای محیط کاری، خیلی بهتر از جاهای دیگه بود. می‌شد در ارتباط با این موضوعات صحبت کرد و دنبال راه حل گشت.

اما بیشتر اوقات ساختار غیر رسمی بر ارزش‌های رسمی غلبه می‌کرد و اینطوری شد که مطرح کردن این موضوعات با بقیه و تلاش برای حلشون به بن‌بست خورد و من هم متاسفانه بهای زیادی بابت این قضایا دادم.

تصمیم دارم که یک قسمت مجزا در مورد خشونت‌هایی که در محیط کار اتفاق میفته بسازم و اونجا حتما مثال‌های بیشتری می‌زنم، اما چیزی که اینجا می‌خوام بگم اینه که من در بیشتر مواقع سکوت کردم چون فکر می‌کردم مگه ممکنه که یکی به خاطر جنس من، چنین رفتارهایی ازش سر بزنه.

باور نمی‌کردم. بعد ناخودآگاه مسئله رو به خودم برمی‌گردوندم می‌گفتم لابد مشکل از منه و باید بیشتر تلاش بکنم و واقعیتش رو بخواید خیلی از اوقات می‌ترسیدم که حرفم رو بیان بکنم.

راستش همزمان در تمام این سال‌ها به واسطه‌ی فمینیست و جاه‌طلب بودنم توی رابطه‌ی شخصیم هم خشونت‌های بسیاری دیدم. چیزهایی که اون موقع اصلا نمی‌دونستم که طبیعی نیست و در دسته‌بندی خشونت‌هایی قرار می‌گیره که بهش خشونت روانی میگن. کارهایی که سلامت روح و روان فرد رو خدشه‌دار می‌کنه و التیامشون سال‌ها طول می‌کشه.

راستش این حرفا رو براتون نزدم که درد و دل کرده باشم یا شکایت دنیای بیرون رو بکنم. می‌خواستم بگم خشونت برای همه اتفاق میفته. ربطی نداره که کجا زندگی کنی، سطح درآمدی یا تحصیلاتت چقدر باشه و کجا کار کنی.

وقتی که داشتم این اپیزود رو آماده می‌کرد از آدم‌های دور و برم خواستم که تجربیاتشون از خشونت رو با من به اشتراک بذارن. تقریبا همه گفتن که هیچ تجربه‌ای ندارن که البته من احتمالش رو نزدیک به صفر می‌دونم. بعد توی اینستاگرام استوری کردم که هرکسی که می‌خواد بیاد و تجربه‌ش از خشونت رو با من مطرح بکنه اما فقط یک نفر بهم جواب داد.

اولش یکم تعصب خوردم اما یه دفعه از خودم پرسیدم که خودت چی؟ آیا حاضری از تریبونی که کاملا در اختیار خودته در مورد تجربیات شخصیت حرف بزنی. این شد که دست به کار شدم و باید بگم که اصلا کار راحتی نبود.

این روزها پادکست روزن داره یک‌ ساله میشه. اگر ازم پرسید که چرا فکر ساخت همچین پادکستی افتادم، براتون داستان یک مصاحبه از جیم کری رو تعریف می‌کنم.

ازش پرسیدن که چرا بازیگری می‌کنی؟ پاسخ داد بازیگری می‌کنم چون به تکه‌های زیادی شکسته شدم و بازیگری این فرصت رو به من میده تا این تیکه‌ها رو به هزار شکل دیگه‌ای کنار هم بذارم.

اگر از من بپرسید که چرا روزن رو ساختم، بهتون میگم که چون به عنوان یک زن بارها شکستم و روزن به من این فرصت رو میده که تکه‌های خودم رو کنار هم بگذارم و طرحی نو بسازم و امیدوار باشم که با شنیدن این پادکست مردمان سرزمین من آگاه‌تر و قوی‌تر باشن و زن‌ها طعم تلخ تجربه‌هایی که من داشتم رو هرگز نچشن.

این قسمت رو با عشق و احترام بسیار تقدیم می‌کنم به زهرا امیرابراهیمی. کسی که روزی همه‌ی ما دست به دست هم دادیم و کتاب زندگیش رو پر از سیاهی و تباهی کردیم اما او از این اتفاق گذر کرد، ما رو بخشید، زندگیش رو از نو ساخت و دست آخر هم با شهامت و جسارتش در بازگویی این اتفاق، دوباره به همه‌مون درس داد. به نام زهرا به قسمت دهم روزن خوش‌ اومدید.

[موزیک متن]

قسمت قبلی در مورد انواع خشونت‌هایی صحبت کردم که از زمان کودکی تا نوجوانی برای دختران اتفاق میفته. توصیه می‌کنم حتما حتما قبل از این که این قسمت رو گوش بدید، برید سراغ قسمت نهم روزن با عنوان کفش‌های نیلوفری تا اول با انواع خشونت و تعریفش آشنا بشید و بعد بیاد سراغ این قسمت.

چند وقت پیش در یکی از صفحات زرد اینستاگرام پستی رو دیدم که می‌گفت عشق واقعیت اینه که وقتی می‌خوای بری بیرون دستمال میده دستت و ازت می‌خواد آرایشت رو کمرنگ بکنی یا میگه شب نشده برگرد خونه. کسی که روی تو غیرت داره و نمی‌ذاره هر جایی بری.

شبیه این باور نه تنها در فضای مجازی بلکه در زندگی عادی هم خیلی رواج داره. چند لحظه فکر کنید و این حرفا رو با تعاریفی که در قسمت قبل از خشونت ارائه دادم مقایسه بکنید.

این پست و در معنای کلی‌تر این باور، داره میگه که عشق واقعی تو کسی که تو رو مورد خشونت قرار بده. چیزی مثل غیرت که در فرهنگ ما امری پسندیده‌ست، در واقع نوعی خشونت روانیه که باعث ایجاد محدودیت و سلب اختیار از زن میشه.

زن‌ها رو از مشارکت اجتماعی دور می‌کنه و بهشون احساس اضطراب میده. متاسفانه غیرتمندی همسر، پدر یا برادر مصداق خشونت علیه زنانه و چیزی نیست که بشه بهش افتخار کرد.

اون احساس سرخوردگی، ناراحتی یا غمی که بعد از غیرتی شدن مردان اتفاق میفته، حسی که به دلیل مورد خشونت قرار گرفتن در ما ایجاد میشه. برای درست فهمیدن مفهوم غیرت لازمه که چیزی به اسم ناموس رو هم تعریف بکنم.

برای ناموس معانی مختلفی پیدا کردن. چیزهایی مثل آبرو، حیا، عصمت یا شرف، اما اون چیزی که در جامعه‌ی ما مصطلح شده بستگان زنی هستند که اطراف یک مرد وجود دارن، یعنی مادر، خواهر، همسر یا دختر یک جنس مذکر.

فقط زنان هستند که ناموس مردان قرار می‌گیرن و برعکسش صادق نیست، یعنی هیچ مردی ناموس یک زن نیست. تو این مفهوم به مردها جایگاه فرادست یا بالاتر و به زن‌ها جایگاه فرودست یا پایین‌تر رو اختصاص میدن.

بدن یا وجود زن در حد دارایی مردان خانواده تقلیل پیدا می‌کنه. در این تفکر زن‌ها توانایی ذهنی و فیزیکی این رو ندارن که از جسم یا وجودشون مراقبت بکنن و به همین علته که مردها این وظیفه رو بر عهده می‌گیرن.

این نوع از خشونت روانی اما همین جا متوقف نمیشه و مردها به خاطر این داراییشون قتل هم می‌کنن. قتل ناموسی، قتلیه که در اون یکی از اعضای خانواده رو به خاطر این که باعث بی‌آبرویی یا سرافکندگی خانواده شده به قتل می‌رسونن.

این فرد می‌تونه قوانین جامعه یا مذهب رو زیر پا گذاشته باشه. از همسرش طلاق گرفته یا این که با ازدواج در سن کودکی یا ازدواج اجباری مخالفت کرده باشه.

در مواردی که قربانی سن بالاتری داره، قتل رو همسر انجام میده اما در ۴۴ درصد از همین موارد، یکی از اعضای خانواده‌ی دختر یا همسر، تو این کار مشارکت دارن، یعنی پدر، برادر یا یکی از اعضای خانواده کمک می‌کنه که دختر بینوا رو بکشن. اوضاع از این بدتر هم میشه.

وقتی که قربانیان دختران جوان هستند در ۸۱ درصد از موارد یکی از اعضای خانواده‌ی خودشون هم تو این کار مشارکت داره و در ۵۳ درصد از موارد قربانی قبل از مرگ شکنجه هم میشه. یعنی تصور کنید که از هر صد نفر، ۸۱ نفر با مشارکت یکی از اعضای خانواده مثل پدر یا برادر، اول شکنجه و بعد کشته میشن.

سالانه پنج‌هزار زن قربانی ناموس‌کشی میشن. این یعنی به طور متوسط هر دو ساعت یک‌بار، یک‌ زن قربانی ناموس‌کشی میشه. در خیلی از موارد عمل قتل رو در ملا عام انجام میدن تا درس عبرتی برای بقیه باشه.

سال ۲۰۰۸، یک زن عربستانی که توی فیسبوک داشت با یه مرد چت می‌کرد، توسط پدرش کشته شد. سال ۲۰۱۰ یک دختر ۱۶ ساله در ترکیه به خاطر این که دوست پسر داشت زنده‌زنده دفن شد. قتل‌های ناموسی در کشورهایی مثل افغانستان، مصر، عراق، لبنان، عربستان و متاسفانه در ایران رواج داره.

طبق آمارها در سال ۱۳۹۲، ۱۸/۸ درصد از قتل‌ها با انگیزه‌های ناموسی انجام شده و استان‌های خوزستان، فارس و آذربایجان شرقی از جمله استان‌هایی هستن که بالاترین آمار این قتل‌ها رو داشتند.

اما موضع قانون در مورد این قتل ها چیه؟ برای بخش‌های حقوقی این قسمت دعوت کردم از ضرغام نره‌ئی. کسی که صداش رو از پادکست دفیله می‌شناسید.

[مصاحبه‌ با ضرغام نره‌ئی]

هدیه:

اول از همه می‌خوام که یکم پادکست خودت رو معرفی کنی و بگی که توی دفیله در ارتباط با چه موضوعاتی صحبت می‌کنی.

ضرغام:

منم سلام عرض می‌کنم خدمت خودت و شنوندگان عزیزت. دفیله یه پادکست حقوقیه که کلا ایده‌ش اینه که درمورد مسائل حقوقی به زبان خیلی ساده صحبت کنه.

متاسفانه اون دیدی که عرف جامعه نسبت به مسائل حقوقی دارن و کلا نسبت به قانون دارن، اینه که مباحثش خیلی سخت و دشواره و یه سری کلمات قلمبه سلمبه استفاده میشه که فقط خود حقوقی‌ها متوجه میشن.

در صورتی که از نظر شخص خودم مسائل حقوقی روزانه همه‌ی آدم‌ها با اون‌ها درگیرن و به خاطر این که همه‌ی آدم‌ها درگیر این مسائل هستن به نظرم که باید این‌ها رو به شکل خیلی ساده‌تری برای همه‌ی مردم توضیح داد که متوجه بشن که چه حق و حقوقی دارند و قانون چه حق و حقوقی براشون به رسمیت شناخته.

ما تاحالا شش تا اپیزود منتشر کردیم که حالا سعی کردیم مسائلی که متداولن و همه‌ی آدما بیشتر درگیرشون هستن مثل مثلا حقوق کار، دفاع مشروع یا مثلا جرایم سایبری و این‌ها رو در موردش صحبت کنیم و تو اپیزودهای خاصی هم به یه سری قشر خاصی پرداختیم، مثلا در مورد تراجنسی‌ها و یا درمورد بحث اسیدپاشی که یه قشر خاصی درگیرش هستن.

هدیه: ببین اولین موضوعی که من می‌خوام راجع بهش صحبت بکنیم و برای خودم سواله، بحث قتل‌های ناموسی و فرزندکشیه. چیزی که برام سواله اینه که سرانجام کسی که مرتکب همچین قتلی میشه چیه‌.

ضرغام: ببین خب ما دوتا بحث داریم. یکی بحث فرزندکشی و یکی قتل ناموسی. اساسا این دوتا با هم تفاوت‌هایی دارن. فرقی نمی‌کنه ببینید، قتل ناموسی، غیر ناموسی. هرنوعیش باشه این قتل به حساب میاد و اگر قتل به شکل عمد باشه، طبق قوانین ایران مجازات قصاص رو به همراه داره برای قاتل، مگر این که قاتل و مقتول توافق کنند و تبدیل به دیه بشه.

این درمورد هرقتلی فرقی نمی‌کنه و در واقع تفاوتی نمی‌کنه این قتل ناموسی رو برادر انجام بده، مادر انجام بده یا هر کس دیگه‌ای، اما یک استثنایی وجود داره و اون هم حالتیه که پدری بیاد مرتکب قتل فرزندش بشه که حالا اینجا تو محل بحث ما با توجه به موضوع پادکستت قتل دختره دیگه.

این موضوع در مورد قتل پسر هم وجود داره اما اگر پدری بیاد و دخترش رو به هر علتی، حالا مثلا معتقده که مثلا با یه پسری رابطه داشته یا به هردلیل دیگه‌ای بیاد و دخترش رو به قتل برسونه، اینجا مجازات قصاص نداره و فقط باید دیه پرداخت کنه. مضاف بر این که مطابق قانون می‌تونه به مجازات حبس هم محکوم بشه، اما این استثنا فقط و فقط درمورد پدر وجود داره.

هدیه: علت این قضیه چیه که پدر این برائت رو داره؟

ضرغام: علت این قضیه برمی‌گرده به یک ریشه‌ی فقهی ماجرا. توی مباحث فقهی ما یک چیزی داریم به عنوان ولایت که فقط مختص پدر و جد پدریه. دقت کنید جد پدری هم اگر بکشه، جد پدری هم مشمول این معافیت هست، یعنی قصاص نمیشه‌

میگن که چون پدر و جد پدری ولایت داره بر فرزند، می‌تونه اون‌ها رو بکشه و با همین ولایت هم به قصاص محکوم نمیشه. این ولایت یه نتیجه دیگه هم داره که نتیجه‌ش توی اجازه‌ی ازدواجه برای دختر.

یعنی دختری که حالا بالغ شده و باکره‌ست، لزوما باید اجازه‌ی پدر یا جد پدری رو داشته باشه و مادر این چنین ولایتی رو نداره و این بحث ولایت حالا با بحث حضانت یه تفاوت‌هایی داره دیگه.

ولایت فقط مختص پدر و جد پدریه اما حضانت می‌تونه به مادر هم تعلق بگیره. حضانت همون بحث‌ همون تر و خشک کردن بچه‌ست، بزرگ کردن بچه‌‌ست.

[موزیک متن]

یکی از انواع متداول خشونت، خشونت خانگیه یعنی خشونتی که از جانب شریک زندگی، حالا چه مرد و چه زن اتفاق میفته و می‌تونه فیزیکی، روانی، جنسی یا اقتصادی باشه.

ستاره نام دختری افغانستانیه که برای سال‌ها با مردی معتاد زندگی می‌کرده. یک شب همسرش تحت تاثیر مواد مخدر کنترلش رو از دست میده و زمانی که ستاره خواب بوده با سنگ بهش حمله و بیهوشش می‌کنه. ستاره دیگه هیچی نمی‌فهمه.

وقتی از درد بیدار می‌شه متوجه میشه که بینیش رو بریدن. زمانی که داشته تقلا می‌کرده تا از دست مرد رهایی پیدا بکنه، شوهرش با چاقو توی سینه‌ش میزنه، لب‌هاش رو می‌بره و انقدر کتکش میزنه تا دوباره از هوش میره. ستاره زنده می‌مونه اما با وجود تمام این اتفاقات نمی‌تونه که از همسرش جدا بشه.

در افغانستان زن‌ها نه تنها حق طلاق ندارند بلکه در مناطق روستایی، تذکره یا چیزی مشابه شناسنامه‌ی خودمون رو هم ندارند و برای گرفتن تذکره باید اجازه‌ی پدر یا همسرشون رو داشته باشن خب توی چنین مواردی گرفتن اجازه‌ی همسر تقریبا غیر ممکنه.

حتی در حالت عادی هم مردان اجازه‌ی گرفتن تذکره رو به زنان نمیدن. اون‌ها اعتقاد دارند که کار درستی نیست که زن‌ها به دفاتر دولتی برند و اونجا ازشون عکس گرفته بشه و اون عکس رو روی یه تیکه کاغذ بچسبونن. مردا اعتقاد دارن که این کار شرم‌آوره.

در همین زندگی مشترک اتفاقاتی مثل خیانت هم رخ میده که البته مربوط به جنس خاصی نیست و هم مردان و هم زنان می‌تونن فاعلش باشن.

صدای مهمان برنامه:

هفته‌ی پیش تولد ۴۰ سالگیم بود. به تولدم که نزدیک می‌شدم همینطوری احساس ترس و وحشتم بیشتر میشد. یه نگاه کردم دیدم این ترس و وحشته از تجربه‌ی مجدد چیزیه که تو دوره‌ی بیست سالگیم داشتم. همه‌ش نگران بودم که نکنه این دهه هم مثل دهه‌ی بیست خراب بشه و از بین بره و به نظر برسه که اصلا هیچ‌وقت زندگی نشده.

برجسته‌ترین خاطره‌ای که توی دوره‌ی بیست سالگی تجربه کردم ازدواجم بود. با کسی که ازدواج کردم اصولا آدم خب، تنوع طلبی بود و به خاطر خامی یا شاید ندیدن حقیقت یا درست ندیدن واقعیت، باعث شد مدت طولانی‌ای من کنار این آدم باشم. چیزی نزدیک هشت سال.

شاید خشونت اینجا، خشونت علیه خودم بود. خودم علیه خودم بودم که تو این مدت طولانی کنار کسی موندم که داشتم اذیت می‌شدم. چیزی که من تجربه کردم اصلا چیز غریبی شاید برای هیچ آدمی نباشه‌.

همه شنیدن، دیدن، تو سریالا دیدن، تو فیلما دیدن ولی نمی‌دونم. عجیبه که تجربه‌ی هر آدمی درمورد بگیم خیانت یا بی‌وفایی، متفاوته و واقعا شنیدن کی بود مانند دیدن.

یعنی اون چیزی که آدم باهاش روبرو میشه. اون صحنه و اون فضایی که آدم توش قرار می‌گیره، اون توهینی که میشه، تجربه کردن شخصیش واقعا چیز متفاوتیه تا اون چیزی که آدم تو فیلم می‌بینه یا از کسی می‌شنوه.

من وقتی که ازدواج کردم، یکی از دلایل مهمم خلاص شدن از این هورمون‌های شلاق‌زننده‌ی جنسی بود ولی ازدواج من خیلی پاسخگوی خوبی برای این مشکل من نبود. شاید یک ماه هم طول نکشید، واقعا کمتر از یک ماه که سردی وارد رابطه شد.

نه از لحاظ رابطه، از هر لحاظی که میشد تصور کرد به من رسیدگی می‌شد. از لحاظ مالی، خرج حتی خیلی جاها محبت، منتها نه محبتی که به یک زن میشه، محبتی که به یک بچه میشه، مراقبتی که از یه بچه می‌کنن و واقعیت بود.

من بچه بودم، وقتی با سردی جنسی روبرو می‌شدم یک سوپرایز بزرگ بود واقعا برای من و دیدم که خواستنی نیستم، مورد دلخواه این همسر عزیز نیستم و واقعا نمی‌تونم این رو توصیف کنم که چه جور درد و رنجی می‌تونه همراه داشته باشه. چه اتفاقی واسه‌ی بخش زنانه‌ی آدم میفته.

تمام چیزی که ساخته شده، تمام چیزی که پرداخته شده و شکل گرفته، کاملا می‌ریزه. نه فقط به زنانگی و مهارت‌های زنانه آدم شک میکنه، اصلا کل وجود آدم زیر سوال میره.

به خاطرش رفتم دکتر. رفتم یه روانشناس یا سکسولوژیست بگم و این آقا به جای این که به من کمک کنه در واقع سعی کرد که به من نزدیک بشه از لحاظ جنسی، فکر کرد که شاید بتونه جبران کنه.

چهار سال به این منوال گذشت تا این که یه روز یه آقایی به من زنگ زد و گفت که ببین تو واقعا سرت رو کردی تو برف و نمی‌فهمی اطرافت چی می‌گذره. چیزی که داره اطرافت می‌گذره اینه که همسرت داره دائم و دائم و دائم بهت خیانت می‌کنه. من گفتم ببخشید، شما از کجا می‌دونی.

اون گفت که به خاطر این که یکی از مواردی که بوده همسر من بوده و شروع کرد از خونه‌ی من، این که نشون به اون نشون که تو خونه‌ی شما این عکس رو روی دیوارت داری، این رو روی تختت داری، این تو خونه‌ت هست، اون تو خونه‌ت هست. این تمام نشانه‌ها بابت این که همسر من در خونه‌ی شما بوده‌

من برام خب سوال برانگیز بود که چرا الان همسرش اومده به این گفته همه‌ی اینا رو. این رو هیچ وقت نفهمیدم ولی بعد از اون که خب ذهنم هوشیارتر شد، چون من قبل از اون فکر می‌کردم این همسر من دچار مسئله‌ی جنسیه و من باید تحمل کنم.

فرض کن فلجه، فرض کن که چه می‌دونم، فلج مغزیه. قرارمون این بود که در ناراحتی‌ها، خوشحالی‌ها، مریضی‌ها و پایین و بالا رفتن زندگی همیشه همراه هم باشیم و اگر این آدم ضعفی داره من باید کنارش بمونم.

و در اون لحظه تقریبا یه چیزایی داشتم می‌فهمیدم که پس این آدم ناتوان جنسی نیست فقط در مورد من اینطوریه. با من این میل رو نداره و با کس‌های دیگه داره.

[پایان صحبت‌های مهمان]

اما این روزها موضوعی باب شده که مرزهای خیانت رو به‌طور کل جابه‌جا کرده. همین چند ماه پیش بود که پوستری توی فضای مجازی جنجال به پا کرد. تصویری که مردی رو کنار چند زن که همسرش بودن نمایش می‌داد.

بعد از اون ویدیویی منتشر شد که در اون خانواده‌ی چند‌همسری، رضایت خودشون از این اتفاق رو بیان می‌کردند. با توجه به توضیحاتی که تا الان دادم به نظر شما چند‌همسری رو میشه مصداق خشونت دونست؟

پلیگامی (Polygamy) یا چند‌همسری، همون‌طور که از اسمش پیداست، حالتیه که فرد در اون چند همسر داره. اگر که یک مرد چند زن داشته باشه، بهش می‌گن پلی‌جنی (Polygyny) و اگر یک زن همزمان با چند مرد ازدواج بکنه بهش میگن پلی‌اندری (Polyandry)‌.

اگر هم که ازدواج شامل چندین مرد و چندین زن باشه، بهش میگن ازدواج گروهی. اون ازدواجی هم که ما می‌شناسیمش و عرف جامعه‌ی ماست، به اسم مونوگامی (monogamy) معروفه.

پلی‌جنی یا ازدواجی که در اون یک مرد با چند زن ازدواج می‌کنه، رایج‌ترین نوع چند‌همسریه و در جوامع اسلامی، هم به لحاظ فرهنگی و هم به لحاظ قانونی مجازه.

چند‌همسری در آفریقا بیش از هر قاره‌ی دیگه‌ای شیوع داره. در این قاره به خصوص در جاهایی که کشاورزی رواج داره، مردها برای این که نیروی کار بیشتری داشته باشن به چند‌همسری رو میارن‌

زن‌ها علاوه بر این که در کارهای کشاورزی کمک می‌کنن، می‌تونن فرزندان بیشتری رو به دنیا بیارن که کمک دست مردا باشن. در این خانواده‌ها، زنان ارشد نسبت به زنان تازه وارد کارهای سبک‌تری انجام میدن‌

اگر که زن ارشد یک ‌خانواده باشی، هرچقدر که تعداد زن‌های همسرت زیادتر باشه، ارج و قرب و جایگاه اجتماعی تو بالاتر میره. به همین خاطر خیلی از اوقات زنان ارشد سخت کار می‌کنند تا بتونن به لحاظ مالی شوهرانشون رو ساپورت بکنن که با زن‌های بیشتری ازدواج کنن.

یه دلیل دیگه‌ی چند‌همسری در این جوامع به ارث رسیدن زنانه، یعنی اگر زنی همسرش رو از دست بده وظیفه‌ی برادر اون مرده که با زن بیوه ازدواج بکنه و از فرزندان برادرش مراقبت بکنه.

اما چیزی که در ایران داستان ساز شده ترویج این امره، یعنی تبلیغ اون حتی توسط مقامات دولتی و نمایندگان مجلس. برخی از این افراد اعتقاد دارند که مردانی که با چند زن ازدواج می‌کنند، تعهدات سنگینی رو قبول می‌کنند و نباید اون رو معادل با هوسرانی دونست.

مدافعان چند‌همسری عنوان می‌کنند که در حال حاضر تعداد زنان مجرد بیشتر از مردانه و حق این زن‌هاست که بتونن ازدواج کنند و در چنین شرایطی یک مرد، مجبور میشه که با چند زن ازدواج بکنه.

به علاوه اون‌ها چند‌همسری رو راه حلی برای زنان مذهبی و طبقات آسیب‌پذیر جامعه می‌دونن و اعتقاد دارند که این کار باعث میشه اون‌ها از فشار اقتصادی رهایی پیدا بکنن.

اما مخالفان چند‌همسری معتقدند که این امر خشونت علیه زنان و نادیده گرفتن حقوق اساسی اون‌هاست. این کار شرافت و اعتماد به نفس زن رو خدشه‌دار می‌کنه. اون‌ها میگن که ما حدود ۱۱ میلیون مجرد در کشور داریم و آیا بهتر نیست به جای ترویج چندهمسری، امکاناتی فراهم کنیم که مجردها راحت‌تر ازدواج بکنن؟

به علاوه فقط در تهران و برخی دیگه از شهرهاست که تعداد مردان بیشتر از زنانه و در سایر جاها این قضیه برعکسه. اما درمورد تعدد زوجات چه قوانینی وجود داره.

از ضرغام درباره‌ی این موضوع پرسیدم.

ضرغام:

قانون مدنی ایران، ازدواج رو هم به شکل دائم پذیرفته و هم به شکل موقت. درواقع نکاح دائم داریم و نکاح موقت که نکاح موقت توی عرف جامعه معروف شده به صیغه.

در مورد چند‌همسری و برای ازدواج دائم، قانون میگه که تا چهار زن رو مرد می‌تونه باهاش ازدواج بکنه. بله ازدواج دائم ولی درمورد ازدواج موقت هیچ محدودیتی وجود نداره. می‌تونه میل کنه به بی‌نهایت و هیچ محدودیتی، چهارتا و پنج‌تا و این داستان‌ها وجود نداره.

اما در مورد اجازه‌ی همسر، بله. نکته‌ای که شما فرمودید کاملا درسته. اگر نگاه کنید، توی این سندهای ازدواج یا عقدنامه‌ها که همون اول ازدواج، زن و شوهر اصلا نمی‌خونن و همین‌جوری یه بیست سی تا امضا میزنن، توی اون‌جا یکی از مواردی که زن اجازه‌ی طلاق پیدا می‌کنه، موردیه که زن به مرد اجازه‌ی ازدواج دوم رو نداره.

یا این‌طور بگم که مرد بدون اجازه و موافقت همسر اولش رفته یه زن دیگه‌ای رو گرفته. توی این مورد برای زن حق طلاق ایجاد می‌شه. حق طلاق بدون شرط. زن می‌تونه بره دادگاه و درخواست طلاق بده.

دادگاه رسیدگی می‌کنه و اگر احراز کنه که ازدواجی صورت گرفته، طلاق زن رو میده. بنابراین توی این مورد بله کاملا درسته و اجازه نگرفتن از زن باعث میشه که برای زن یه حق طلاقی ایجاد بشه.

به علاوه طبق قانون، توی یه سری از موارد، زن اگر مثلا وظایف زناشویی رو انجام نده یا این که مثلا تمکین نکنه، در این صورت مرد می‌تونه بره در واقع تمکین زن رو بخواد. بگه که مثلا برگرده سر خونه زندگیش یا مثلا وظایف زناشوییش رو انجام بده و اگر باز هم استنکاف کرد زن، مرد می‌تونه بره و از دادگاه اجازه‌ی ازدواج دوم رو بگیره.

یعنی حتی توی فردی هم که این اجازه رو قانون به مرد میده که آقا مثلا زنت انجام نمی‌ده وظایف زناشوییش رو یا مثلا زنه یه مشکلی داره، بیماری داره، اعتیادی داره و هرچیز دیگه‌ای و مرد می‌تونه ازدواج دوم انجام بده، مرد قبل از این که بره ازدواج دوم رو انجام بده، باید از طریق دادگاه این اجازه رو بگیره.

ریشه‌ی کلام رو اگر گم نکنیم، راحت می‌تونیم علتش رو ببینیم. فلسفه‌ش چی بوده؟ مثلا توی حالا توی متون اسلامی هم، تاکید می‌شه که مردی که می‌خواد ازدواج بیش از یکی انجام بده، باید بتونه عدالت و مساوات رو رعایت بکنه.

این عدالت و مساوات، پیش‌زمینه‌ش اینه که حداقل همسر یا همسران قبلی هم رضایت داشته باشن به این ماجرا دیگه و قانون به خاطر همین بوده که بحث رضایت و اجازه رو گذاشته.

که در واقع زن بعدی که می‌خواد بیاد که اسمش رو می‌ذاریم هوو، اینا بتونن با همدیگه زیر یک سقف زندگی کنند، بتونن با همدیگه زندگی مسالمت‌آمیز و راحتی رو داشته باشن به قول شما مثل همون پوستری که گفتید ترند شد.

من حالا اپیزود بعدیم هم درمورد همین ازدواج و طلاقه. کسانی که دارن پادکست روزن رو گوش میدن، اگر دغدغه‌شون این بود توصیه می‌کنم که گوش بدن اون اپیزود رو. فقط یه نکته‌ای رو می‌خوام اضافه کنم.

من بحثم اینه که متاسفانه در قانون مدنی ما یه برابری و مساواتی بین حق‌هایی که برای زن وجود داره و حق‌هایی که برای مرد وجود داره، این برابری رعایت نشده متاسفانه.

من همیشه میگم که نظام خانواده‌ی ما یه نظام الاکلنگیه. یعنی یه طرف حق طلاق رو میده به مرد، مرد میره بالا و از اون طرف زن هم یه اهرم فشاری به اسم مهریه داره و با این اهرم فشار، فشار میاره بر روی مرد.

به نظر من درست‌ترین حالت اینه که زن و مرد قبل از این که بخوان با هم ازدواج کنن، بیان در مورد این حق‌ها با هم دیگه توافق کنند.

مثلا حق خروج از کشور، حق حضانت، حق اشتغال، حق نصف شدن دارایی و هر حق دیگه‌ای که زن و شوهر به عنوان یک انسان معقول و منطقی و متعارف می‌خوان با همدیگه زندگی کنند، این حق‌ها رو بین خودشون تقسیم کنند.

و از اون طرف زن هم بیاد مهریه رو مثلا یه چیز ناچیزی قرار بده که بتونن با همدیگه زندگی کنند. بنابراین اگر زن و شوهر بخوان بیفتن تو وادی حق‌هایی که قانونی بهشون داده و با این حق‌ها بخوان همدیگه رو آزار بدن، بله متاسفانه راهش وجود داره.

ولی انسان عاقل و خردمند هیچ وقت به این سمت و سو نمیره و سعی می‌کنه که وقتی که قصد ازدواج داره، این‌ها رو تو یه کفه‌ی ترازویی بذاره که اون شاهین ترازو مساوی باشه برای هر دو طرف.

[پایان این بخش از صحبت‌های ضرغام]

خب برگردیم به زندگی مشترک. فرض کنید که زن بعد از مدتی همسرش رو از دست بده و در اصطلاح بیوه بشه. تا همین ده سال پیش جایی تو دنیا وجود داشت که در اون وقتی شوهر فوت می‌کرد، زن‌ها در مراسم سوگواری بالای سر جسد خودشون رو آتش می‌زدن. اسم این رسم که بین هندوها رواج داشت، ساتیه که در لغت به معنای زن خوب یا فداکاره.

در بخش‌هایی از آفریقا مثل کنیا، بیوه‌ها رو ناپاک می‌دونن و اعتقاد دارن که باید پاکیزه بشن و این کار میسر نمیشه جز با داشتن رابطه‌ی جنسی با یک مرد دیگه.

در این جوامع به زنانی که از پاکیزه شدن امتناع می‌کنند، حمله کرده و کتکشون می‌زنن. این کار از این‌جا میاد که اونا اعتقاد دارن این زن بوده که مرد رو سحر و جادو کرده و باعث مرگش شده.

همون‌طور که یه کم قبل‌تر هم گفتم، رسم دیگه به ارث رسیدن زن بیوه‌ست که در اون زنان وقتی که همسرشون فوت میکنه، باید با یکی از اعضای خانواده‌ی شوهر که معمولا برادر شوهره ازدواج بکنم.

از مواردی که تعریف کردم احتمالا بعضیاشون براتون مانوس و بعضیاشون هم دور از واقعیت به نظر میان ولی متاسفانه همه‌شون واقعی هستن. اتفاق افتاده و اتفاق می‌افتن اما این وسط یه سوال دیگه هم مطرح میشه.

هدیه: وقتی که حرف از خشونت میشه در مقابلش یه چیزی به اسم دفاع کردن مطرح میشه. سوالی که من دارم اینه که اگر زنی مورد خشونت فیزیکی یا جنسی قرار بگیره و از خودش دفاع بکنه، چه اتفاقی براش میوفته. آیا قانون ازش حمایت می‌کنه یا این که نه، یه تبعاتی داره این رفتاری که اون زن انجام داده.

ضرغام: ببین تو بحث دفاع مشروع، حالا من اپیزود دوم دفیله درمورد دفاع مشروع بود. اونجا خیلی توضیحات کامل‌تری دادم. حالا اگر که دغدغه‌شون بود می‌تونن اون رو بشنون چون دفاع مشروع خیلی جزییات و مصداق داره و خیلی می‌شه در موردش بحث کرد، بنابراین من فقط اینجا می‌تونم یه سری کلیاتی رو بگم.

ببینید در مورد خشونت، اولا این که خشونت در مورد زن و شوهر، معمولا خشونت خانگیه و در اغلب موارد هم صرفا زن و شوهر در اون صحنه‌ی نزاع و خشونت حاضرن. این رو از چه حیث میگم؟

از این حیث که خب شاهدی وجود نداره، مدرکی وجود نداره و این که چه مرد علیه زن مرتکب خشونت بشه و چه زن علیه مرد مرتکب خشونت بشه، در هر دو فرض به این صورته که بحث اثباتش خیلی سخت میشه.

در اغلب موارد هم خب متاسفانه زن‌ها مورد خشونت خانگی قرار می‌گیرن. بنابراین یکی از توصیه‌هایی که میشه اینه که حالا منصرف از این که زن در آینده قصد این رو داشته باشه که به شکایت بکنه یا نکنه، توصیه می‌کنم که حتما بره پزشک قانونی و گواهی پزشکی قانونی رو بگیره. این می‌تونه در آینده چه برای بحث طلاق و چه برای بحث شکایت کیفری به کارش بیاد.

این در مورد این قسمت داستان. حالا از این‌جا به بعد رو می‌خوام توضیح بدم هیچ ارتباطی به این نداره که کسی که علیه ما مرتکب خشونت میشه پدر ماست، مادر ماست، برادر ماست، دوست ماست، همسر ماست و یا یک شخص غریبه‌ایه. فرقی نمی‌کنه.

ما می‌تونیم در مقابل هرحمله‌ای از خودمون دفاع کنیم و دفاع کردن یه امر غریزیه. یعنی این که مثلا کسی دستش رو میاره روبروی چشم ما و ما ناخودآگاه چشممون رو می‌بندیم این هم این دفاع کردنه.

این دفاع کردن یه چیز غریزیه و توی تمام نظام‌های حقوقی دنیا که ایران هم جزو اون‌هاست، دفاع مشروع رو پذیرفته و اگر شرایط حمله به شکلی باشه که در واقع یک انسان متعارف بتونه از خودش دفاع کنه، بله. می‌تونه دفاع بکنه.

اما باید دقت داشته باشیم که دفاع مشروع جزئیات بسیار داره. یعنی اول این که باید حمله محقق شده باشه. این که مثلا من حدس می‌زنم که طرف مقابل احتمال داره پنج دقیقه‌ی دیگه به من حمله کنه و مثلا ااان برم از خودم دفاع کنم نه پذیرفته نیست.

یا یه موقعی هست که من می‌تونم زنگ بزنم مثلا پلیس ۱۱۰ یا به نیروی انتظامی و این امکان برام وجود داره ولی وایمیسم دفاع می‌کنم، می‌زنم یارو رو لت و پار می‌کنم. تو این موارد ما نمی‌تونیم به دفاع مشروع استناد کنیم بلکه اون شرایط قانونی باید وجود داشته باشه‌.

اگر اون شرایط قانونی وجود داشته باشه و من در مقابل حمله‌ی یک نفر دیگه از خودم دفاع بکنم و مثلا بزنم اون طرف رو ناکارش کنم یا بزنم شکمش رو سفره بکنم، در این صورت هیچ مجازاتی برای من بار نمیشه. البته می‌گم باز این توی هر کیس می‌تونه متفاوت باشه و بحث‌های بسیار زیادی رو داشته باشه.

مثلا پرونده‌ی ریحانه جباری یکی از معروف‌ترین پرونده‌هایی بود که بحث دفاع مشروع بسیار درموردش بحث شد. به خاطر این که خیلی شرایط خاص و ویژه‌ای داره که باید ببینیم آیا اون‌ها محقق شده یا نشده.

ولی بخوام به صورت خیلی اجمالی و مختصر پاسخ بدم، بله. زن هم می‌تونه در قبال حمله‌ی شوهر از خودش دفاع بکنه و اگر دفاع کرد و اون شرایطش وجود داشت به مجازات محکوم نمی‌شه.

حالا یه نکته‌ای در مورد درواقع خشونت وجود داره، اونم قتل در فراشه. قتل در فراش رو قانون به رسمیت شناخته. یعنی چی؟ یعنی اگر مردی ببینه که زنش با یک نفر دیگه داره رابطه‌ی جنسی برقرار می‌کنه، می‌تونه هم زنش و هم اون آقای متجاوز رو به قتل برسونه و اگر به قتل رسوند، نه قصاص داره نه دیه داره‌.

اما من طی سال‌های تحصیلم و بعد در حرفه‌ی وکالت، هیچ پرونده‌ای ندیدم که به استناد قتل در فراش، مرد رو کلا محکومش نکنن. چون که اساسا این اتفاق افتادن قتل در فراش انقدر شرایط داره و اونقدر ویژگی‌های خاصی داره که عملا اتفاق افتادن اون خیلی سخت و دشواره.

خیلی‌ها گمان می‌کنند این ماده‌ی قانونی از فقه گرفته شده. درصورتی که این‌طور نیست. این ماده از حقوق فرانسه گرفته شده و البته بعدها در کشور فرانسه قتل در فراش کلا فسخ شد از قانون و دیگه کلا برداشته شد. مورد فسخ قانونی قرار گرفت.

حالا چه شرایطی داره قتل در فراش؟ اولا این که مرد باید با چشم‌های خودش ببینه، نه این که مثلا یه نفر صداش بزنه. نه این‌ که مثلا با دوربین مدار بسته ببینه. نه این که مثلا اون‌ها رو لخت در بغل هم ببینه. باید اون‌ها با همدیگه رابطه‌ی جنسی برقرار کنن، رابطه جنسی هم بحث زناست با تمام تعاریفی که زنا داره.

و این که مرد نمی‌تونه بیاد و مثلا صحنه‌ی زنای زن و مرد رو ببینه، بعد بره بیرون یه پک سیگار بکشه که مثلا اعصابش جا بیاد، بعد که اعصابش جا اومد بیاد بزنه، بلکه این رو قانون برای این گذاشته که مرد توی اون شرایط وقتی این صحنه رو میبینه چنان از خودش، بیخود می‌شه که دیگه اختیار خودش رو از دست میده.

بنابراین این که مرد تحت هرشرایطی دوباره این اختیارش رو بدست بیاره، باید که کلا کنار بکشه. نمی‌تونه در این شرایط مرتکب قتل بشه. مضاف بر این که مرد باید ثابت کنه که عمل اون‌ها زنا بوده. زنا هم جز با شهادت شهود که چهار تا شاهد باید دیده باشن این صحنه رد و جز با اقرار خود زانی یا زانیه ثابت نمی‌شه.

و این استثنا فقط و فقط درمورد مرد وجود داره و در مورد زن نیست. یعنی مثلا اگر زنی ببینه شوهرش با یه زن دیگه‌ای دارن رابطه جنسی برقرار می‌کنن حتی اگر اون شرایطی که گفتیم هم وجود داشته باشه و مرتکب قتل بشه، به مجازات قصاص در هر صورت محکوم خواهد شد.

[پایان این بخش از گفتگو با ضرغام]

در نهایت می‌خوام یک مورد از خشونت رو مطرح بکنم که یقین دارم هر کدوم از ما تجربه‌ش کردیم یا حداقل دور و اطرافمون خیلی دیدیمش. یه موضوعی که زنانه و مردانه، بچه و بزرگسال نداره و برامون خیلی ملموس و نزدیکه.

حتما تا به حال شده که عکسی از خودتون رو در فضای مجازی منتشر بکنید و عباراتی شبیه این بشنوید. چقدر چاق شدی. با این هیکلت چه اعتماد به نفسی دارید. یا این که در توییتر نظر خودتون رو منتشر کردید و بعد یه عده‌ای اومدن و با الفاظ ناشایست شما رو نقد کردن.

این‌ها فرم‌هایی از خشونت هستند که بهش خشونت در فضای مجازی میگن. اما خشونت فضای مجازی چیه؟ این نوع از خشونت رفتاریه که به سلامت فیزیکی، روانی یا احساسی افراد یا گروه‌های خاص لطمه میزنه.

تفاوت این مدل با بقیه‌ی انواع خشونت اینه که بیشترین قسمتش آنلاین صورت می‌گیره. اگر چه ممکنه بعدا به فضای آفلاین هم برسه. خشونت فضای مجازی بیشتر به روح و روان آدم آسیب می‌زنه و می‌تونه علیه فرد یا گروهی از افراد اتفاق بیفته‌. این نوع از خشونت متاسفانه در جامعه‌ی ما هم بسیار رایجه.

اجازه بدید چندتا مثال بزنم. مثلا این که ایمیل یا پیامکی دریافت بکنید که اهانت‌آمیز یا تهدیدکننده‌ست، یا موقعیتی رو ببینید که در اون در شبکه‌های اجتماعی برای یک فرد یا افراد مشخصی کامنت‌های توهین کننده گذاشته بشه‌، یا این که عکس‌ها یا ویدیوهای خصوصی افراد بدون رضایتشون در فضای مجازی دست به دست بشه.

گاهی اوقات هم خشونت فراتر میره و به آزار جنسی در فضای مجازی می‌رسه. مثالش مال وقتیه که یک فردی پیام یا ایمیل ناخواسته‌ی جنسی برای دیگری بفرسته و توی همون پیام‌ها تهدید بکنه که به اون فرد آسیب فیزیکی یا جنسی میزنه.

مورد رایج دیگه وقتیه که از الفاظ یا عباراتی استفاده بکنن که فرد رو به خاطر جنسیتش یا نه، به خاطر تمایلات جنسیش مورد اهانت قرار بدن. همه‌ی ماها چه زن یا چه مرد تجربه‌ی خشونت در فضای مجازی رو داریم. چه اتفاقی میفته که آدم‌ها حاضر میشن کسی که هرگز ندیدن رو این‌طور آزار بدن؟

قدیما یه زمانی بود که پخش شدن عکس بی‌حجاب و حتی با حجاب یک دختر مایه‌ی ننگ و بی آبرویی خانواده بود. اون موقع‌ها اینستاگرام و فیسبوک وجود نداشتن و اگر که عکس یک دختر دست یه غریبه می‌افتاد، می‌تونست تهدید به انتشارش بکنه و با این کار دختر رو تحت فشار قرار بده.

چرا راه دور بریم و از غریبه‌ها حرف بزنیم. خیلی از اوقات آدم‌ها از جانب شریک سابقشون تهدید میشن، یا اصلا نه. یه سری‌ها کارشون اینه که کامپیوترهای شخصی و موبایل آدم‌های دیگه رو هک بکنن تا نه تنها به عکس‌ها بلکه به سایر محتوای داخل اون دستگاه هم دست پیدا بکنن و از این طریق طرف مقابل رو تحت فشار قرار بدن.

هیچ می‌دونستید که وب‌سایت‌هایی وجود دارند که هدفشون انتشار محتوای انتقام‌جویانه‌ست. که در اون آدم‌ها می‌تونن نه تنها تصاویر یا ویدیوهای خصوصی دیگران رو منتشر کنند، بلکه اسم، آدرس و حتی لینک پروفایل‌های اجتماعی اون افراد رو هم به اشتراک بذارن.

این‌ها خشونت‌هایی هستند که نه فقط برای زنان، بلکه برای مردان هم اتفاق میفته. من فکر می‌کنم که یه دلیل مهمش اینه که خشونت در فضای مجازی هزینه‌ی چندانی نداره. نمیان کسی رو به خاطر گذاشتن یک کامنت اهانت‌آمیز یا فرستادن یک پیام ناجور مواخذه بکنن‌. اکانت‌های فیک تا دلتون بخواد زیاده و آدم‌ها در کسری از ثانیه می‌تونن پیامشون رو پاک بکنن.

می‌دونستید از قربانیان اصلی خشونت فضای مجازی، نوجوانان زیر ۱۵ سال هستند. کسانی که هنوز به بلوغ فکری نرسیدند و خیلی از کاراشون رو هم نمی‌تونن به تنهایی انجام بدن اما در مقابل بیشتر زمانشون رو در فضای مجازی و اینترنت می‌گذرونن‌

می‌خوام داستان آماندا تاد رو براتون تعریف کنم. ماجرایی که سر و صدای زیادی بین فعالان حقوق زنان به پا کرد. آماندا تاد یه دختر ۱۳ ساله مثل خیلی از دخترهای نوجوان بود تا این که یک روز تو یه چت‌روم با یه آقایی آشنا شد.

دوستی این‌ها ادامه پیدا کرد تا این که اون آقا با اصرار آماندا رو راضی کرد که برای چند لحظه هم که شده سینه‌هاش رو برهنه بکنه و در مقابل وب‌کم نشونش بده. آماندا این کار رو انجام میده و مرد داستان ما از اون لحظه اسکرین شات می‌گیره.

بعد اون عکس رو توی یه سایت پورن می‌ذاره و لینکش رو به همه‌ی دوستان آماندا می‌فرسته، اما این پایان داستان نیست. مرد شروع می‌کنه به اخاذی کردن و آماندا رو مجبور می‌کنه بازم مقابل دوربین بیاد و به خواسته‌های جنسی مرد تن بده و این‌طوری عکس‌ها و ویدیوهای بیشتری در اختیار اون بذاره.

این اتفاق زندگی آماندا رو نابود می‌کنه و باعث افسردگی و اضطراب شدیدش میشه. خانواده‌ش برای فرار از این وضعیت خونه‌شون رو عوض می‌کنند اما یک سال بعد دوباره سرو کله‌ی اون مرد پیدا میشه.

اون یک پروفایل فیسبوک با عکس‌های برهنه‌ی آماندا می‌سازه و بعد شروع می‌کنه تمام همکلاسی‌هاش رو اد کردن. آماندا این بار حالش بدتر از قبل می‌شه و مجبور میشه دوباره مدرسه‌ش رو عوض بکنه‌.

همون روزها برای اولین بار خودکشی می‌کنه. وایتکس می‌خوره اما نهایتا نجات پیدا می‌کنه. بعد از اون اتفاق خانواده‌ش شهرشون رو عوض می‌کنن تا بتونن شروع دوباره‌ای داشته باشن اما آماندا نمی‌تونه گذشته رو فراموش بکنه.

مادرش میگه هر بار که مدرسه‌ش رو عوض می‌کردیم، بعد از یه مدت اون مرد دوباره سر و کله‌ش پیدا میشد و با یک اکانت جدید دنبال بچه‌های اون مدرسه می‌گشت و اون‌ها رو به لیست فرندهاش اضافه می‌کرد. بعد هم عکس‌ها و ویدیوهای آماندا رو برای تمام معلم‌ها، دوستان و حتی خانواده‌هاشون می‌فرستاد.

وضعیت روحی آماندای پونزده ساله روز به روز بدتر می‌شد تا این که در اکتبر سال ۲۰۱۰، ساعت شش، پیکرش رو درحالی پیدا می‌کنند که توی خونه خودش رو حلق آویز کرده.

داستان آماندا تاد فقط یک برگ از دفتر خشونت‌های بسیاریه که در فضای مجازی علیه زنان رخ داد و رخ میده. از ضرغام درمورد چند و چون قانونی این اتفاق پرسیدم.

ضرغام: دهه‌ی هشتاد بود که این بحث انتشار فیلم خصوصی خیلی داغ شد و گمان می‌کنم سال ۸۵ بود که یکی از بازیگرهای معروف که حالا همه هم می‌شناسیم، یک فیلمی از فضای خصوصیش منتشر شد که خیلی بحث و این‌ها به پا کرد‌.

من چون تو این موضوع تحقیق کردم، خیلی از این اخبار و این‌ها رو با جزئیات می‌دونم، که نهایتا منجر به این شد که سال ۸۶، قانون مجازات اشخاصی که در امور سمعی و بصری فعالیت غیرمجاز می‌کنند، تشدید بشه.

اونم به خاطر انتشار این فیلم‌ها بود که خیلی سر و صدا به پا کرد. واقعا تازه اینترنت مثل الان نبود دیگه ولی مثلا انتشار و رایت کردن یه سی‌دی اصلا غوغایی به پا کرده بود.

و منجر به این شد که این قانون تشدید بشه و مجازات‌های بسیار سفت و سختی رو ترتیب بده قانون‌گذار برای کسانی که حالا مثلا چه آثار سمعی و چه آثار بصری رو به صورت غیر مجاز منتشر می‌کنن و تو بعضی از موارد مجازات افساد فی الارض و اعدام رو در نظر گرفت.

یکی از موادی که این قانون بهش اشاره کرده، بحث اینه که میگه که اگه مردی بیاد و از رابطه‌ی خصوصی یک زن فیلمی رو در دست داشته باشه یا عکسی رو در دست داشته باشه و این رو به عنوان یک حربه‌ای برای تهدید کردن زن قرار بده که زن باهاش رابطه‌ی جنسی برقرار کنه یا رابطه‌ی زنا باهاش برقرار بکنه و نهایتا هم منجر به زنا بشه، مرد به مجازات زنای به عنف محکوم میشه.

مجازات زنای به عنف هم مجازات کمی نیست. مجازاتش اعدامه. دقت کنید که مجازات زنا اگر زن و مرد غیر محسنه باشن یعنی ازدواج نکرده باشند، صد ضربه شلاقه‌ اما تو این مورد فرض کنید مردی که مثلا مجرده و زن نداره، بیاد به این ترتیب با یک زنی مرتکب رابطه‌ی زنا بشه، مجازاتش مجازات اعدامه. این تا این بعد ماجرا‌.

اما صرف این که حالا احتمال داره مرتکب زنا هم نشه اما بیاد اخاذی انجام بده، مثلا بیاد بگه خب ببین من این فیلم رو از تو دارم، این عکس رو از تو دارم، اگه نیای مثلا به من انقدر پول بدی یا فلان کار رو برای من انجام ندی، من منتشرش می‌کنم.

اینجا باعث میشه که جرم تهدید اتفاق بیفته و تهدید هم برای خودش مجازات حبس داره و اگر بیاد این رو از طریق فضای مجازی انجام بده، سال ۸۸ یه قانونی تصویب شد به اسم قانون جرایم رایانه‌ای‌.

قانون جرایم رایانه‌ای هم میاد درمورد این صحبت می‌کنه که کسی بیاد مثلا تهدید بکنه یا مثلا اسرار خانوادگی یه کسی رو بخواد افشا بکنه یا دیگران رو حتی تهدید و ترغیب به این بکنه که مرتکب یه عمل نامتعارفی بشن، حتی مثلا اون بحث نهنگ آبی که چند سال پیش مطرح بود آدم‌ها رو ترغیب به خودکشی می‌کرد.

اینجا مثلا بیاد آدم‌ها رو ترغیب به رابطه‌ی نامشروع بکنه یا مثلا تهدید به انجام عمل منافی عفت بکنه یا مثلا بهشون بگه شما جلوی وب‌کم برهنه بشو، همه‌ی این‌ها مشمول حمایت‌های قانونی میشه و در صورتی که شخص به شکایت بکنه قطعا برخورد سفت و سختی خواهد شد با کسی که مرتکب عمل تهدید شده یا حتی منجر به رابطه‌ی زنا شده.

و توصیه هم خب اینجا مخاطب من بیشتر خانوم‌ها هستن. توصیه‌م اینه که نترسن از این ماجرا و برند شکایت کنند. قطعا شکایت کردن و مجازات کردن این فرد، گزینه‌ی بهتریه تا این آدم خودش رو در یک موضع قدرتی ببینه و بخواد با این موضع قدرت به هرترتیبی که هست، اون تهدیدشونده رو یا اون زن رو مورد اذیت و آزار و اخاذی قرار بده و تا جایی هم که ممکنه اسناد و مدارک محکمه‌پسندی رو ترتیب بدن تا موقع شکایت بتونن خیلی راحت‌تر پرونده‌شون رو به پیش ببرن.

هدیه: من فکر می‌کنم یه دلیلی که زن‌ها خشونت یا مواردی مثل تجاوز رو گزارش نمی‌کنند، ترس از برخورد قانون با اون‌هاست، مثلا این که تو یه رابطه‌ی غیر رسمی با یک مرد بودن ممکنه براشون دردسر ایجاد بکنه و باعث محکومیتشون بشه. میشه در مورد این موضوع هم یکم توضیح بدی‌.

ضرغام: ببینید، اصلا توی بحث جرایم جنسی، نگاه قانون به این ترتیبه که اصلا نباید وارد حریم خصوصی آدم‌ها بشه تا زمانی که یک نفر شاکی وجود نداشته.

این که مثلا من که یک دختر هستم، یک مدتی با یک پسری در قالب و چهارچوبی جز ازدواج در ارتباط بودم و بعد حالا این پسر میاد و عکس‌ها و فیلم‌های خصوصی من رو منتشر می‌کنه، قانون دیگه وارد این قضیه نمی‌شه که آقا اصلا چجوری این‌ها رو با این آدم در ارتباط بودی، چجوری به دست آورده.

اصلا وظیفه و تکلیفی هم نداره بخواد وارد این حوزه بشه. مضاف بر این که توی جرایم جنسی اصلا دیگه پرونده به کلانتری و دادسرا نمیره و مستقیم میره دادگاه و خود دادگاه با حفظ آبرو و صیانت آدم‌ها، شروع به بازجویی و تحقیق می‌کنه.

بنابراین این هم نباید یک استرسی باشه برای این که من احتمال داره برم طرح دعوا بکنم و دادگاه بیاد یقه‌ی خودم رو بگیره. نه این‌طور نیست چون من شاکی هستم و باید به شکایت من رسیدگی بشه.

و از اون طرف هم اگر ترس این رو داریم که وقتی بریم شکایت بکنیم احتمال داره ماجرا پیچ و تاب بیشتری بخوره به نظر من خیلی بهتر از اینه که در استرس این آدم زندگی بکنه که هرلحظه طرفی که می‌خواد تهدید بکنه بیاد و تهدیدش رو عملی بکنه.

هدیه: موضوع دیگه‌ای که من می‌خوام فراجنسی مطرحش بکنم اینه که خب ممکنه من یه فردی باشم که توی توییتر یا اینستاگرام یک پستی رو منتشر می‌کنم و بلافاصله بعد از اون یه عده و افرادی شروع می‌کنن من رو مورد توهین لفظی یا توهین جنسی قرار دادن.

فکر می‌کنم تجربه‌ایه که ماها خیلی باهاش بیگانه نیستیم. می‌خواستم بدونم که موضع گیری قانون چطوریه. آیا من می‌تونم نسبت به این اقدام اعتراضی نشون بدم، شکایتی بکنم و آیا قانون از من حمایت می‌کنه.

ضرغام: بله قطعا میشه. قانون جرایم رایانه‌ای که سال ۸۸ تصویب شده و یه جایی هم بهش اشاره کردیم، توی این قانون اصلا در مورد همین قضایا صحبت می‌کنه.

و به علاوه اگر حتی قانون جرایم رایانه‌ای هم ما نداشتیم فرقی نمی‌کنه. یعنی این که چه یه نفر بیاد تو خیابون به من توهین و فحاشی و بددهنی بکنه، چه این که توی فضای مجازی باشه، در هر صورت عمل این‌ها جرمه.

اتفاقا کسی که میاد توی فضای مجازی فحاشی می‌کنه اثباتش خیلی راحت‌تره تا این که مثلا یه نفری تو یه کوچه، پس‌کوچه‌ای به من بد و بیراه بگه چون در واقع مستنداتش وجود داره و من می‌تونم از طریق پلیس فتا این‌ها رو پیگیری کنم.

ببینید مثلا تو شبکه‌های اجتماعی‌ای مثل توییتر، اینستاگرام اینا که هاستشون (host) یه جای دیگه‌ست، یکم شرایط اثبات سخت‌تر میشه ولی به خاطر این که بتونید شکایت کنید اول این که باید برید دفاتر خدمات الکترونیکی قوه‌ی قضاییه و اون‌جا شکایتتون رو ثبت بکنید.

بعد پرونده ارجاع میشه به دادسرا. بعد دادسرا پرونده رو میده به پلیس فتا. پلیس فتا میاد آی‌دی اون شخص رو شناسایی می‌کنه و بعد از این که موقعیت مکانی و زمانی اون آدم رو شناسایی کرد…

این‌ها همه‌ش در فرضیه که اون آدم، آدم ناشناسی دیگه وگرنه آدمی که با اکانت حقیقی بیاد و فحاشی کنه، خب پیدا کردنش خیلی راحت‌تره ولی اگر کسی اکانتش فیک باشه به این ترتیب حالا پلیس میاد و از لحاظ فنی بررسی می‌کنه و موقعیت اون شخص رو شناسایی می‌کنه و بعد احضار میشه و ادامه‌ی ماجرا.

ولی اگر کسی قطعا طرح دعوا داره، تو این‌جور موارد توصیه‌م اینه که همزمان با شکایتش، درخواست تامین دلیل هم بکنه. چون اسکرین‌شات، خود اسکرین‌شات صرفا دلیل محکمه پسندی به حساب نمیاد.

فقط یه قرینه و اماره‌ایه برای ارتکاب به جرم چون اسکرین‌شات رو آدم‌ها خیلی راحت می‌تونن با فتوشاپ هم بسازن. بنابراین خیلی‌ها فکر می‌کنن مثلا الان اسکرین‌شات گرفتن تمومه، نه این‌طور نیستش.

همزمان با شکایت خودشون یه تامین دلیل هم بخوان که مثلا ارجاع بشه به پلیس فتا که پلیس فتا تایید بکنه که بله، این صفحه همچین حرفی رو زده یا این شخص با این اکانت همچین رو حرفی زده. این رو که تایید بکنه بعد خیلی بیشتر به کار منی که می‌خوام از اون طرف شکایت کنم می‌خوره.

می‌دونی تامین دلیل مثل چیه؟ مثل این می‌مونه که ماشین من تصادف کرده. بعد یه پلیس راهور یا کسی که کارشناس تصادفاته میاد تایید می‌کنه که آقا مثلا این ماشین درش تو رفته، اینجاش یه خشی برداشته، آینه‌ش شکسته. این رو یه مقام رسمی تایید می‌کنه.

توی بحث فضای مجازی هم همینه. پلیس فتا میان تایید می‌کنه که بله، مثلا این وبسایت با این مشخصات، من رویت کردم که همچین چیزی توش نوشته شده. بنابراین به خاطر این که بعد با ریسک این که طرف بیاد این پست رو حذف کنه یا مواردی از این دست مواجه نشیم، توصیه‌م اینه که همزمان یه تامین دلیل هم با شکایتمون بگیریم.

هدیه: خیلی ممنونم ضرغام‌جان که شرکت کردی تو این قسمت از روزن. برای من که خیلی مفید بود و خیلی به اطلاعات عمومیم اضافه شد. حتم دارم که برای تمام شنونده‌ها هم همین‌طور بوده.

ضرغام: خواهش می‌کنم‌. امیدوارم که این اطلاعات به کار همه‌مون بیاد و بتونیم ازش استفاده کنیم و این استرس و ترس رو هم کلا نسبت به قانون و مراجع قضایی یه‌کمی بریزیم دور و بتونیم از حق و حقوق خودمون دفاع بکنیم و حرفمون رو بزنیم.

و اگرهم سوالی بود، باز حتما مخاطبانت پرسیدن من در خدمتت هستم تا جایی که بتونم جواب می‌دم و کمک می‌کنم چون معتقدم که ما هر چقدر شهروندهایی باشیم که از قانون بیشتر آگاه باشیم، شهروند مفیدتری برای جامعه‌مون خواهیم بود‌.

[پایان مصاحبه با ضرغام]

یه لحظه دست نگه داریم. ما همون آدم‌هایی هستیم که فیلم بازیگر معروف رو دست به دست و بلوتوث می‌کردیم و در خلوت یا جمع به تماشاش می‌نشستیم. فکر می‌کنید کسانی که چنین فیلمی رو می‌دیدن و در انتشار و پخش همچین محتوایی مشارکت می‌کردند، کم از مرد اون داستان دارن؟

فیلم عروسی این و اون رو توی اینستاگرام می‌بینیم و به مدل صحبت کردن عروس و رقصیدن داماد می‌خندیم. بعد هم برای خنده و شوخی، این پست رو برای دوستامون فوروارد می‌کنیم‌.

برای گرفتن چند تا لایک بیشتر توی اینستاگرام یا توییتر، عکس عروسی دختر بچه‌ی دوازده، سیزده ساله رو پست می‌کنیم و به این فکر نمی‌کنیم که این بچه چطور می‌تونه به زندگیش در جامعه ادامه بده یا همین اواخر عکس‌ها و ویدیوهای خصوصی قربانیان پرواز ۷۵۲ اوکراین رو علی‌رغم درخواست خانواده‌هاشون منتشر و داغ دل اون‌ها رو تازه می‌کنیم.

تلگرام ما پره از پیام‌هایی با مضمون عکس‌های خصوصی بازیگر معروف، عروسی دختر سلبریتی معروف، تصویر فلان بازیگر بدون حجاب. خیلی اگه با انصاف باشیم این عکس رو برای گروه‌های دوستیمون فوروارد و از این کشف جدیدمون ذوق می‌کنیم.

اما در بیشتر اوقات یک قدم فراتر میریم و به اون فرد انواع القاب زشت رو نسبت می‌دیم و اسم خودمون رو منتقد یا فعال اجتماعی می‌ذاریم. حرفم اینه که ما هر بار که یکی از این کارها رو انجام می‌دیم، داریم به این پدیده‌ی زشت اجتماعی دامنه می‌زنیم‌. داریم هیزم می‌ریزیم توی آتشی که قراره زندگی اون آدم رو بسوزونه.

خشونت همیشه کار راحتی نیست. ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که تعریفش از زن خوب، کسیه که مطیع و سازگار باشه. حجب و حیا رو تعریف و زن‌ها رو تشویق می‌کنیم تا نسبت به انواع خشونت سکوت بکنن.

چیز‌هایی هم که گفتم مثل ناموس، غیرت و حیا جزو ارزش‌های جامعه‌ی امروز ما هستن. پس اگر مردی بگه دوست نداره زن یا پارتنرش سر کار بره، موهاش بیرون باشه یا با دوست‌های دخترش بگرده، زن‌ها اطاعت از این خواسته‌ها رو بخشی از وظایف زناشویی می‌دونن و اصلا متوجه این خشونت نمی‌شن.

اگر که توی تاکسی نشستید و مسافر کناریتون بیشتر فضا رو به خودش اختصاص داده و سعی داره با شما تماس فیزیکی برقرار بکنه، ممکنه براتون سخت باشه که اعتراض بکنید یا اگر که کسی براتون مزاحمت خیابونی ایجاد کرد، احتمالا فریادتون رو توی گلو خفه می‌کنید و ترجیح می‌دید سکوت کنید یا جایی قایم بشید.

نمیشه برای همه‌ی موقعیت‌ها یک نسخه پیچید اما قدم اول اینه که بفهمید مورد خشونت قرار گرفتید، که این اتفاق نه به خاطر ظاهر شما، طرز لباس پوشیدن یا سایر انتخاب‌هاتونه. نباید خودتون رو به خاطر این مسئله سرزنش کنید و نگذارید که بقیه هم چنین کاری بکنن.

ممکنه اصلا موضوع رو مطرح بکنید و اطرافیانتون شما رو حمایت کنن. هیچ وقت نپذیرید که این حق دیگرانه که شما رو مورد خشونت قرار بدن. در مقابل اگر که می‌بینید کسی تجربه‌ش از خشونت رو برای شما تعریف می‌کنه بهش برچسب نزنید. انگشت اتهام رو به سوی قربانی نگیرید وقضاوتش نکنید. بهش گوش بدید. باهاش همدردی بکنید. خیلی مهمه که در مورد خشونت صحبت بکنیم.

در اپیزودهای قبلی در مورد جنبش می‌تو (me too) صحبت کردم‌. از بیان خشونتی که به شما روا شده، احساستون بعد از اون اتفاق و حتی خشمتون نترسید. شما حق دارید ناراحت بشید. طبیعیه که به غرورتون بر بخوره و احساس سرافکندگی کنید‌.

اگه براتون سخته اول شروع کنید و با دوستان نزدیکتون صحبت کنید. به سراغ مشاور برید و مسئله رو باهاش مطرح بکنید. در واقع اجازه ندید که خاطرات تلخ اون اتفاق یا ترس از تکرارش، زندگی شما رو مختل بکنه و مسیر سلامت و پیشرفتتون رو بگیره.

سعی کنید که نسبت به عواقب این اتفاق آگاه باشید، راحت از کنارش نگذارید و درمانش بکنید. تنها در چنین حالتیه که شما می‌تونید از خودتون محافظت بکنید و نذارید که این اتفاق تلخ دوباره براتون تکرار بشه.




[موزیک متن]

این قسمت دهم روزن بود. ممنونم از شما که این قسمت رو گوش دادین و امیدوارم که بهتون کمک کرده باشه. ممنونم از مسلم رسولی عزیز که موزیک ابتدا و انتهای روزن رو برای من درست کرد.

روزن رو می‌تونید از تمامی اپ‌های پادگیر دریافت بکنید. اپلیکیشن‌هایی مثل اپل‌پادکست، گوگل‌پادکست، پادبین، اورکست و کلی اپلیکیشن دیگه.

یادتون نره که روزن رو در شبکه‌های اجتماعی مثل اینستاگرام و توییتر هم دنبال بکنید. من روزانه کلی خبر و مطالب مرتبط و تکمیلی رو توی این شبکه‌ها به اشتراک می‌ذارم.

اگر که روزن رو دوست داشتید و بهتون کمک کرد، دمتون گرم. به بقیه هم معرفیش بکنید.

تا قسمت بعدی، هدیه. بهمن‌ماه ۱۳۹۸.

[موزیک پایانی]



بقیه قسمت‌های پادکست روزن را می‌تونید از طریق CastBox هم گوش بدید.

https://castbox.fm/episode/قسمت-۱۰-–-به-نام-زهرا-id2043852-id236631470?utm_source=website&utm_medium=dlink&utm_campaign=web_share&utm_content=%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA%20%DB%B1%DB%B0%20%E2%80%93%20%D8%A8%D9%87%20%D9%86%D8%A7%D9%85%20%D8%B2%D9%87%D8%B1%D8%A7-CastBox_FM