قسمت سیزدهم؛ قتلهای ناموسی
یک روز شنبه سرد زمستونی، وقتی عقربههای ساعت هفت و نیم صبح رو نشون میداد، یه زوج کارمند مشهدی با همدیگه راهی محل کارشون بودن. وقتی داشتن با ماشین از پارکینگ منزل خارج میشدن مرد موتورسواری رو دیدن که صورتش رو پوشونده بود! مرد بهشون نزدیک شد و با یه اسلحه شکاری بهسمت زن چهل سالهی سرنشین خودرو شلیک کرد و بعد بلافاصله محل جنایت رو ترک کرد. زن مصدوم همون روز بهعلت شدت جراحات روی تخت بیمارستان فارابی مشهد، درگذشت. در تحقیقات پلیس، یک مرد پنجاه ساله اعتراف کرد که همسر برادرش رو بهخاطر بدحجابی با گلوله کشته… .
سلام، من هدیه میری مقدم هستم و این قسمت سیزدهم روزنه که در خرداد ماه ۱۳۹۹ منتشر میشه. روزن پادکستیه که در هر قسمت اون من در مورد چالشهای زنان در جامعه امروز و برابری جنسیتی صحبت میکنم. این اولین قسمت از فصل دوم روزنه.
قبل از شروع اپیزود میخوام در مورد دو تا موضوع صحبت بکنم. یکی اینکه من یه تغییراتی در ساختار روزن دادم؛ اینطوری که از این به بعد وقتی در مورد یکی از چالشها یا موانع پیش روی زنان صحبت میکنم، سعی میکنم که در قسمت بعدی سراغ زنی برم که تونسته با مشکل مشابه مبارزه بکنه و اون چالش رو از پیش رو برداره!
در واقع اگر که همچین زنی وجود داشته باشه و بشه به یه شکلی داستان زندگیش رو در قالب یک اپیزود تعریف کرد. دوم اینکه از این به بعد شما میتونید در صورت تمایل از روزن پشتیبانی مالی بکنید. این حمایت کاملا کاملا داوطلبانه است و برای کسانیه که دوست دارن در ساخت روزن، با من مشارکت بکنن. لینک پشتیبانی از روزن رو توی توضیحات پادکست براتون میگذارم. هم برای کسانی که داخل ایران هستند و هم برای کسانی که خارج از ایران زندگی میکنن.
اما در مورد این قسمت از روزن، راستش این قسمت اصلا قرار نبود ساخته بشه. من طبق همون ساختار جدیدی که برای فصل جدید روزن چیده بودم، یه قسمت روزنان آماده انتشار داشتم که موضوع قتل رومینا اشرفی مطرح شد و همهمون رو متاثر کرد. من قبلا در قسمت نهم، دهم و یازدهم در مورد خشونت علیه زنان صحبت کرده بودم. همونجا هم خیلی کوتاه در مورد قتلهای ناموسی حرف زده بودم، اما اتفاقات چند روز اخیر باعث شد بفهمم که چقدر بیشتر میشه در مورد این موضوع حرف زد.
اگر که داستان رو نمیدونید، باید بگم که اوایل خرداد ماه، دختر نوجوان ۱۴ سالهای به اسم رومینا، توسط پدرش به قتل رسید. این دختر که مورد آزار و اذیت پدرش بوده، بههمراه دوست پسرش از خونه فرار میکنه. اما چند روز بعد پیداش میکنن. اونها به دادگاه میرن. رومینا به قاضی اخطار میده که در خونه امنیت جانی نداره و ازش میخواد که اون رو به خونه برنگردونن. اما قاضی رومینا رو به دست پدرش میسپره و پدر هم اون رو به قتل میرسونه.
بعد از این اتفاق در شبکههای اجتماعی اعلامیهی ختمی منتشر شد که با افتخار نام قاتل رو بهعنوان پدر و صاحب مجلس عزا، معرفی میکرد. اعلامیهای که در اون نام تمام اقوام مرد دخترک وجود داشت، اما هیچ نشونهای از مادر داغدار نبود. بعد هم بهتدریج جزییات بیشتری از این قتل منتشر شد و همهمون رو متاثر کرد. این جنایت واکنشهای بسیاری در شبکههای مجازی داشت. اغلب آدمها باهاش همدردی کردن؛ ولی در کمال تعجب عدهای حق رو به پدر میدادن! بله در کمال ناباوری عدهای میگفتند که این دختر آبروی پدرش رو برده و پدر هم از سر غیرت و خشم، کنترلش رو از دست داده و دست به قتل زده! عدهای هم از آب گلآلود ماهی گرفتن و بحث تلخ کودک همسری رو دوباره باز کردن.
مجموعه این حرفها باعث شد که به خودم بگم نه! باید دوباره در مورد این موضوع صحبت بکنم و مثالهای بیشتری بزنم. یه دلیل دیگهی ساخت این اپیزود این بود که میدونستم گذر زمان این اتفاق رو کمرنگ میکنه و یه مدت بعد خیلیهامون فراموش میکنیم. شاید به بهانهی این قسمت از روزن، یادمون بمونه که قتلهای ناموسی مال گذشته نیست و میتونه در چند قدمی خودمون هم اتفاق بیفته. این قسمت بهواسطه روایتهایی که توش تعریف میکنم، مناسب کودکان نیست. پس اگه اطرافتون کودک یا نوجوانی دارید، لطفا از هندزفری استفاده کنید.
واژهی زنکشی یا Femicide سالهاست که به فرهنگ لغت سازمان ملل و فعالان حقوق زنان اضافه شده. زنکشی میتونه با انگیزههای متعددی صورت بگیره و لزوما همهی موارد زنکشی، با قتلهای ناموسی یکی نیست. درسته که محور تمام این قتلها جنس زنه، اما چیزی که قتلهای ناموسی رو از انواع زنکشی متمایز میکنه، هستهی مرکزی تفکریه که زن رو ناموس مرد و مرد رو موجودی غیرتمند بهحساب میاره.
دوباره بگم؟! تفکری که زن رو ناموس مرد و مرد رو موجودی غیرتمند بهحساب میاره! همین یک جملهی ساده ریشهی بسیاری از خشونتها، تبعیضها و قتلهایی که در جوامع امروز اتفاق میافته.
پخش صدای دیالوگ یک فیلم:
کاری به حکم نداریم. حکم رو کاغذ، مال محکمهست. اصلیت حکم مال خداست که مامنش ریخته و گلریزون میکنیم واسه کسی که آزاد میشه از این چهار دیواری که همهی دنیا چهار دیواریه. حرم مرتضی علی، یه مرد که واسهی شرف و ناموسش دوازده سال رو کشیده، وجدانش بالاتر از این لولههاست که کاغذه. سلامتی سه تن ناموس و رفیق و وطن. سلامتی سه کس زندونی و سرباز و بیکس. سلامتی باغبونی که زمستونش رو از بهار بیشتر دوست داره.
در فرهنگ لغت ایرانیان، ناموس مترادف شرف و مردانگیه! ناموس به زنان وابستهی یک مرد گفته میشه. پس فقط زنها هستند که ناموس مردان قرار میگیرن و مردها ناموس زنان نیستن. در ایران مردان باید مراقب نوامیس خودشون باشن و غیرت داشتن، یک امر پسندیدهست. خیلی هم توصیه میشه. عدهی زیادی غیرت داشتن رو معادل مرد بودن تلقی میکنن. مثلا میگن مرد نیستم اگه غیرت نداشته باشم و فلان کار و نکنم یا میگن تو مگه مرد نیستی چطور میتونی روی ناموس غیرت نداشته باشی! مثلا دیدید که توی یک خانواده برادر کوچکتر و نابالغ یک زن، این اجازه رو به خودش میده که در امور زندگی شخصی اون زن، مثل حجاب یا میزان آرایشش دخالت بکنه و ازش انتظار اطاعت محض داشته باشه!
همینجا بگذارید بین حمایت و غیرت یک مرز بذاریم. شما بهعنوان یک زن یا یک مرد میتونید، مراقب اعضای خانوادتون باشید و در صورت نیاز ازشون حمایت بکنید. حتی باهاشون اختلاف نظر داشته باشید و ساعتها روی اون اختلاف نظر بحث بکنید. اما غیرت از احساس تملک به وجود میاد. مسیر یه طرفهای که یه سمتش تحکم مردان، سمت دیگش اطاعت محض زنانه! در مقابل حمایت، یه خیابان دو طرفهست!
بذارید یه مثال دمدستی بزنم تا قضیه روشن بشه. ممکنه شما مرد باشید و خواهرتون یه روز به شما بگه که فردی از همسایهها مزاحمش شده. تفکری که زن رو ناموس میدونه، برای اون دختر محدودیت ایجاد میکنه. به دختر اعتراض میکنه که پوشش مناسبی نداشته یا متهمش میکنه که رفتار خلاف عرف انجام داده. این عکس العمل بهجای ایجاد حس امنیت در زن، باعث میشه که اون بترسه، احساس گناه بکنه و خودش رو مقصر بدونه.
در مقابل حمایت از همدلی میاد. دنبال پیدا کردن راهکار و حل مشکله و طبیعیه که همهی ما نیاز به حمایت عزیزان و نزدیکانمون داریم. پس از اینجا به بعد پادکست هر وقت که من حرف از غیرت میزنم، شما متوجه این تفاوتش با حمایت باشید.
سالانه پنج هزار زن در دنیا، قربانی ناموس کشی میشن، اما آمار غیررسمی خیلی بیشتر از ایناست! متاسفانه بسیاری از این دختران در تنهایی و گمنامی به قتل میرسن. علاوهبر اون موارد زیادی پیش میاد که این قتلها رو بهشکل خودکشی شبیهسازی میکنن؛ جلوتر به این موضوع میپردازم.
تا به حال توی اطرافتون با همچین موقعیتهایی برخورد کردین؟ اینکه زنی درخواست طلاق بده و پدرش بهش بگه طلاق باعث بدنامی خانواده میشه. یا اینکه دختری به پسر غریبهای ابراز علاقه بکنه و این کار باعث جریحهدار شدن غیرت برادر بشه. یا پدر خانواده به دخترانش بگه که پوشش شون رو تغییر بدن، چون دارن باعث بیآبرویی خانواده میشن.
پشت همهی این موقعیتها یه طرز تفکر مشترک هست. اول اینکه یه چیزی به اسم آبرو وجود داره که خیلی مهمه و مهمتر از خواست و اراده زنان خانوادست. دوم اینکه زنان در این مثالها هویت مستقل ندارن، مثلا بهعنوان یک انسان نمیتونن به کسی علاقمند بشن؛ چون توی تعاریف پدر یا برادر همچین کاری پسندیده نیست!
در این نگاه ارزش زن در تعاملات و مناسباتش با خانواده تعریف میشه، مثلا در مثال اولی که زدم، مهم نیستش که یک زن در زندگی خانوادگیش از جانب شوهرش مورد خشونت قرار میگیره و تحت فشاره. مهم اینه که آبروی خانواده نره. اینجا منظور از آبرو چیزیه که اطرافیان مثل فامیل و دوست در مورد اون زن و خانوادش میگن در واقع تو این نگاه چون زن موجودیت نداره، حق این رو هم نداره که بتونه مستقل تصمیم بگیره و مسیرش رو انتخاب بکنه.
در ایران توی چند تا استان، قتلهای ناموسی بیشتر از بقیه جاها اتفاق میفته. استانهایی مثل کردستان، خوزستان، ایلام، کرمانشاه، همدان و سیستان و بلوچستان. البته جنایت اخیر در استان گیلان، ثابت کرد که قتلهای ناموسی میتونن همه جا اتفاق بیفتن. اگه استانهای بالای لیست رو نگاه بکنیم، همشون چند تا ویژگی مشترک دارن. اول اینکه شاخصهای بالایی در فقر بیکاری و محرومیت دارن. دوم هم اینکه دارای ساختار قومی و قبیلهای اند. زنان و مردانی که در نظام قومی و طایفهای به دنیا میان، با فضای جمعگرایانه اخت میشن. انگار که دارن توی یک آکواریوم شیشهای بزرگ زندگی میکنن و همهی اقوام و همسایهها دارن لحظهبهلحظه زندگیشون رو نظارت میکنند. در این جوامع مرز حریم شخصی جابهجا میشه و افراد راحتتر در مورد مسائل زندگی سایرین نظر میدن. زندگی فردی معنایی نداره و روابط بین آدمها زیادتر از جوامع معمولیه. همین امر باعث میشه که اگر زنی رفتاری مغایر با عرف اون قم انجام بده، همهی اعضای اون طایفه خودشون میدونن که نسبتبه موضوع اعتراض بکنن. این مسئله قومیت گاهی اینقدر مهم میشه که ازدواج یک دختر و پسر از دو تا قوم متفاوت، ممکنه برای هر دوشون دردسرساز بشه.
همهمون عقد آسمانی دخترعمو و پسرعمو رو شنیدیم. رسم ناف بریدن رو هم میشناسیم که در اون از همون بدو تولد دختر به نامزدی پسری از فامیل درمیارن تا در بزرگسالی با اون ازدواج بکنه.
دیالوگهای بین یک زن و مرد از یک فیلم:
زن: من که عاشق تو نیستم، تو پسرعموی منی. من که نمیتونم تو رو بهعنوان یه شوهر دوست داشته باشم!
مرد: اوو اووو! صداتو بیار پایین. حالا کی گفته که اصلا مو تو رو دوست دارُم؟ هااا؟ کی گفته بهت؟ اصلا مو کدوم زنی رو دوست دارُم؟ دو دوو دوو دووست دارم یعنی چی؟ هاا؟ تو فکر کردی اینجا برای فرهان زن قحطیه یعنی، هااا؟! تو فکر کردی من اگه لبتر کنم همون شیخ ناصر دخترش با سلام و صلوات و هزار تا نقل و کلی خرده ریز نمیفرسته خونه مو؟! کی هستی تو ؟ها؟ چی فکر کردی تو؟ ها؟ کی هستی تو؟ مو کیوم؟ اینجا کجا؟ خو دارُم ازت سوال میکنم جواب بده! هی… چی… دوست دارم، دوست ندارم، چی!؟ انگار اینجا… .
ببین، خانم دکتر اهلان؛ اینجا کودکستان نیست! عشیران، خوب گوش کن، عشیره! حالا عشیره چیه؟ یه خونوادهن ولی بزرگ. قانون داره ولی همه اطاعت میکنن. یکی دعوا میکنه، همه جلو میرن. یکی خطا کنه، همه تاوان میدن. خوب حواست رو جمع کن. اگه یه عشیره قراره زنده بمونه، قانونش باید زنده بمونه. اگه خون عشیره تو رگمونه ما باید تابع قانونش باشیم. تو متعلق به این عشیرهای. خُب؟! ناراحتی، نباش. خواستی تشریف ببری یه جای دیگه به دنیا بیای!
زن: پرهام من شکایتم رو پیش تو آوردم. من که بهغیر از تو، فامیل دیگهای ندارم که ازم حمایت کنه! این گناه منه که اینجا به دنیا اومدم؟ پرهام، تو خوب میفهمی من چی دارم میگم. مگه من به میل خودم توی این عشیره به دنیا اومدم که حالا باید…
مرد: بهت گُفتُم این جا نه تو و نه مو، هیچ کدام حرف نمیزنیم! قانون عشیره حرف میزنه. این قانون خیلی قبل از ما بوده، جواب هم داده. در حد مو و تو هم نیست عوضش بکنیم؛ خلاص!
زن: فرهان چرا نمیخوای قبول کنی من که قرار نیست با عشیره ازدواج کنم! موضوع بین من و توه!
دیالوگهایی که شنیدید مربوط به فیلم «عروس آتشه». فیلم قدیمیه، اما تحقیقات میدانی نشون میدن که این آداب و رسوم همچنان برقراره. در برخی از نقاط خوزستان، هر طایفه برای خودش یک صندوق مالی با حق عضویت ماهیانه داره. این حق عضویت رو خانوادهها به تعداد پسرهاشون پرداخت میکنند، تا در زمان نیاز بتونن از این صندوق استفاده بکنن. یکی از استفادههای رایج از این صندوق، وقتیه که یکی از اعضای طایفه با یک آدم خارجی نزاع میکنه و اون رو به قتل میرسونه. صندوق دیه فرد مقتول رو تمام و کمال میپردازه. در قبال این کمکها افراد اون صندوق باید تمام قواعد و هنجارهای طایفهی خودشون رو دقیق و مو به مو رعایت بکنن.
در چنین گروه بستهای زنها تحت فشار بیشتری قرار میگیرند. در صورت زیر پا گذاشتن عرف، آبروی طایفه رو بردن باید در مقابل چندین نفر پاسخگو باشن. اگر که پدر یا برادر دختر خانواده رو مجازات نکنه، خودش از طرف قم و طایفه ترد میشه و مورد آزار قرار میگیره. ممکنه بگید که الان دیگه ساختار قومی و طایفهای از بین رفته. راستش ممکنه که اینطوری باشه، اما انتظار نداشته باشید که چیزهایی مثل فرهنگ، سنت و مدل فکری آدمها هم با همین سرعت تغییر بکنه.
ممکنه الان ما نگیم که عضو عشیره یا طایفهی فلان هستیم، ولی همچنان سایهی این فرهنگ حتی تو شهرهای بزرگ کشور هم دیده میشه. یعنی نظام طایفهای کمرنگ شده، اما ما هنوز وقتی میخوایم برای یه موضوعی تصمیم بگیریم به این فکر میکنیم که اقوام و همسایه و دوستامون چی میخوان در موردش بگن.
چند سال پیش داستان یک قتل ناموسی خبرساز شده بود. زعفران دختر مریوانی بود که از همسر اولش طلاق گرفته بود. مدتی بعد از جدایی بههمراه مرد جوانی از خونه فرار میکنه. پدرش پیام میده که اگه برگرده، مراسم ازدواج برگزار میکنند؛ اما وقتی که زعفران به خونه برمیگرده پدرش اون میکشه! بعد از قتل پیرمرد میره وسط میدان روستا و میگه این هم جنازهی زعفران. حالا راحت شدی! دست از سرم برمیداری؟
پیرمرد میگفت که بعد از فرار دخترش وقتایی که مسجد میرفته، هیچ کسی باهاش صحبت نمیکرده و همه طردش میکردن. همه بهصورت غیر مستقیم این پیام رو بهش میدادن که یا دخترت رو بکش یا اینکه دور زندگی اجتماعی و خط بکش! همون مرد تعریف میکنه که ماشینهای عبوری براش واینمیستادن که سوارش کنن و کسی هم با پسرهاش معامله نمیکرده. میگه که من دخترم را کشتم، تا بقیه اعضای خانواده راحت باشند و از سوی جامعه طرد نشن.
متاسفانه در بسیاری از موارد این قتلها، بهخاطر اتفاقی که نیفتاده انجام میشه. آمار غیررسمی میگن، بیش از ۵۰ درصد این قتلها براساس سوظنیه که اثبات نشده! یعنی قاتل حتی فرصت دفاع یا توجیه رو به مقتول یا قربانی نمیده و صرفا بر اساس یک شایعه قتل رو انجام میده.
خرداد ماه ۱۳۹۵ فیلمی منتشر شد از یک زن جوان در شهر خوی. این زن روبهروی دانشکده پرستاری افتاده بود و مردی با تفنگ شکاری بالای سرش در خیابون راه میرفت. در تحقیقات مشخص شد که اون مرد، پدر زن او بوده. اول بهش دو تا گلوله شلیک کرده و بعد هم مانع رسیدن نیروهای امدادی و نجات دختر شده. پدر بعدا اعلام کرد، علت قتل شایعاتی بوده که در مورد دخترش شنیده. یکی از انگیزههای رایج برای قتلهای ناموسی، مخالفت یا اعتراض به نوع پوشش و حجابه.
صدای دختری که داستانی رو روایت میکنه:
من یه خاله داشتم که واقعا زیبا بود و توی خونوادهای بزرگ شده بود که پدربزرگ مادربزرگم و داییهام خیلی فکرشون بسته بود و اصلا اجازهی اینکه دختر آرایش کنه، دوستپسر داشته باشه یا بخواد با انتخاب خودش ازدواج کنه، اونجا ممنوع بود؛ یعنی باید خواستگاری ازدواج سنتی رو فقط قبول داشتن. آرایش کردن مساوی بود با هرزه دونستن طرف و بالاجبار همه باید چادر میپوشیدند اونجا، حتی اگر اصلا عقیده هم نداشتی، باید چادر سر میکردی!
خاله من تو یه همچین محیطی بود و برخلاف بقیه خواهراش که حالا یا دوست داشتن یا مجبور بودن، اونا رعایت میکردن؛ ولی خالی من رعایت نمیکرد این چیزا رو. آرایش میکرد و خودشم واقعا زیبا بود و اینکه دوست پسر داشت. یعنی یه پسر بهش ابراز علاقه کرده بود و بهم علاقهمند شده بودن. البته اینا رو که من دارم میگم یه بخشیش رو از بقیه شنیدم، چون من اصلا به دنیا نیومده بودم، ازدواج اول خالهم.
خالهم یه بار ازدواج میکنه و شوهر اولش، متاسفانه معتاده و از هم جدا میشن. بعد از طلاق گرفتن خالهم داییهام خیلی ازش بیزار بودند واقعا و خیلی اذیتش میکردند؛ چون طلاق، طلاق گرفتن توی اون خونواده، اصلا مفهومی نداره!
اعتقادشون اینه که دختر باید با لباس سفید بره خونهی شوهر با لباس سفید برگرده. اصلا طلاق گرفتن معنی نداره، حتی اگر اون شوهر معتاد باشه، دیوونه باشه، دست بزن داشته باشه. خاله من تحت همین فشارها که بود، چون یه دختر در واقع مطلق بود، توی خونهی پدر خودش خیلی تحت فشار بود و واقعا احساس میکنم شاید بهخاطر همون فشارهایی که روش بود، مجبور شد که با مردی ازدواج کنه که اصلا در شانش نبود و آدم خوبی نبود واقعا و سالها خالهی من زندگی میکرد با مردی که دست بزن داشت، معتاد بود، قاچاقچی بود و بچههاش رو کتک میزد، خالهم رو کتک میزد. من حتی یادمه یه بار، اسید رو دست خالهم ریخته بود!
تا اینکه سر یه جریانهایی، اتفاقی که افتاد این بود که شوهر خالهم با یکی از داییهام سر یه بحثی، دعواشون میشه و شوهر خالهم، داییم رو به قتل میرسونه و فراری میشه! خالهم هم مجبور میشه که برگرده خونهی پدرش، چون هیچ جایی رو نداشته که بره زندگی کنه و مجبور میشه که بره، بیاد اونجا زندگی کنه. اون موقع من خیلی بچه بودم و ما هم تو همون خونه زندگی میکردیم.
چند سال شوهرخالهم فراری بود و من یادمه که خیلی از خالهم بیزار بودن، یعنی داییهام و پدربزرگم و حتی مادربزرگم؛ خالهم رو در واقع بیشتر از شوهرش مقصر میدونستن، چون ازدواج کرده بود، فکر میکردن که خب همهی اینا تقصیر اینه! بعد بهخاطر شوهرش این اتفاق افتاده خالهم رو مقصر میدونستن. یادمه یه روز خونه مونده بودیم و در واقع همه بودیم، دیدم که مادربزرگم داد و بیداد و گریه و اینا میکنه. جمع شدیم ببینیم چی شده و دیدیم که خالهم رو کشتن، خالهم غرق خون بود! همهی مدت و همهی این سالها به ما میگفتن که شوهر خالهم، خالهم رو به قتل رسونده و الانم اعدامشده؛ ولی من چیزی که جدیدا فهمیدم اینه که دایی من این کار رو کرده و دایی من خالهم رو به قتل رسونده!
همهی این سالها بدون اینکه هیچکس، اصلا هیچ چیزی بهروش بیاره، راست راست میچرخید و حتی قانون هم هیچ کاری نکرده و مطمئنم که میدونستن که قاتل کیه! بالاخره تحقیقاتی صورت گرفته و نمیشه الکی یه نفر رو دو تا قتل رو به گردنش بندازیم؛ ولی به هر حال هرطوری که شده، دایی من، نه یک روز زندان رفت، نه اصلا هیچ اتفاقی افتاد، نه کسی شکایتی کرد و خیلی راحت داره زندگی میکنه!
در قانون ایران جرمی به نام بدحجابی وجود نداره، اما بیحجابی با شرع اسلام مغایرت داره. برای همین طبق مادهی ۶۳۸ قانون مجازات اسلامی، هر کسی که در انظار عمومی، اقدام به انجام فعل حرام بکنه، میتونه ۱۰ روز تا دو ماه حبس و ۷۴ ضربه شلاق بگیره!
طاهره در شهرستان سمیرم به دنیا اومد. در سن ۱۲ سالگی بهزور به عقد پسر عموش درآوردنش و در ۱۵ سالگی اولین پسرش به دنیا اومد. اما چی شد که ازدواج کرد؟ کلاس اول راهنمایی بود و از مدرسه تا خونه رو پیاده میاومد. تابستون بود و هوا خیلی گرم. برای همین مقنعهش و بالا زده بود، کاری که خیلی از بچه مدرسهایها انجام میدن. پدرش بنا بود و با موتور رفت و آمد میکرد. ازقضا همون روز از کنار طاهره میگذره و در اون وضعیت میبیندش. طاهره تا میاد سلام بکنه، پدرش محکم توی گوشش میزنه. بعدهم اون رو از جا بلند میکنه و بهزور به خونه میبره. طاهره اینقدر ترسیده بود که لباس زیرش رو خیس میکنه.
کتک زدنها توی خونه وحشیانهتر هم میشه. پدرش میگفت که آبروی طایفه رو برده. برادرش هم کمک پدر اومده بود و دو نفری کتکش میزدن. طاهره اون روزها نمیدونست آبرو یعنی چی. پدرش میگفت طاهره ناموس اونه یا باید بکشدش یا اینکه دست نخورده، دست صاحب اصلیش برسونه.
برادر طاهره اهل مخدر و سیگار بود و چند باری هم به جرم دزدی از مغازهها و کلاهبرداری دستگیر شده بود، اما پدرش هیچ وقت اون رو مورد بازخواست قرار نمیداد. این حساسیتها فقط برای طاهره بود. چند روز بعد، پدرش و عموش قرار و مدار عقدش رو با پسرعموش گذاشتن و اون رو به خونهی شوهر فرستادن. با این اوصافی که تعریف کردم، طاهره اگر که با ازدواج مخالفت میکرد، میتونست قربانی یک قتل باشه! مخالفت با ازدواج اجباری یا ابراز علاقه و تمایل به ازدواج با یک مرد غریبه، یکی دیگه از انگیزههای قتلهای ناموسیه.
ادامه روایت دختر:
یه خالهی دیگهم هم که بچهی کوچیکه اون خانواده در واقع بهحساب میاد. اون هم کسی بود که آدمی نبود که بخواد، حرف داداشهاش رو در واقع گوش بده. همون تایم که دوست پسر داشتن تابو بود، دوستپسر داشت و دیگه یه جورایی خونش حلال شده بود. یادمه که همه دنبالش بودن، از خونه فرار کرد در واقع چون انقدر که تحت فشار بود خالهم، از خونه فرار کرد؛ ولی برش گردوندن و بارها و بارها میخواستن بکشنش. من اونا رو قشنگ یادمه. خودم بچه بودم یادمه.
یعنی چند بار با چاقو زدنش، ولی نجاتش دادن مامان بابای من، نجاتش دادن. حامیش مامان بابای من بودن. خودش چند بار میخواست خودکشی کنه. اصلا بهش میگفتن که باید خودتو بکشی، چون داشتن دوست پسر و فرار کردن از خونه، کاملا مساوی با مرگ بود. اصلا خونش رو حلال میدونستن. حتی یه بار دایی من سعی کرده بود که توی خواب با روسری خفش کنه، ولی نجاتش داده بودن. اونقدر تحت فشار بود که دچار حملههای عصبی شد و مجبور شد چند ماه بیمارستان بستری باشه. کلی دارو مصرف کرد، واقعا، خیلی داغون بود.
بعد که حالش بهتر شد و از بیمارستان مرخص شد، سریع واسهش خواستگار جور کردن که ازدواج کنه و مجبور شد با کسی ازدواج کنه که همسن پدربزرگم بود در واقع، خیلی سنش بالا بود و یه دختر داشت هم سن و سال خالهم. مجبور شد باهاش ازدواج کنه و الان هیچ پناهی نداره که بخواد جدا شه، چون نه درس خونده، نه کاری داره، مجبوره باهاش بسوزه و بسازه. بچه هم که داره، اصلا نمیتونه جدا شه واقعا!
الان هم تهدید همون پیرمرد معتادی که دست بزن داره، اینه که من میندازمت زیر دست داداشات و میکشمت و هیچکس هم نمیتونه بیاد به خونخواهی تو؛ چون میدونن که حقته! یعنی اینکه باهاش ازدواج کرده رو لطفی میدونه که کرده؛ یعنی کسی که دوتا زن داشته و خالهم زن سومش بوده و اونا رو طلاق داده، در واقع اینکه باهاش ازدواج کرده رو منت میگذاره سرش که نجاتش داده تازه! خالهم هم مجبوره باهاش زندگی کنه، چون میدونه اگر برگرده و طلاق بگیره، داییهام قطعا همون بلایی رو سرش میان که سر اون یکی خواهرش آوردن.
ناگفته نمونه که این قتلها صرفا در مورد دختران و زنان جوان نیست، بلکه مواردی هم بوده که در اون پسر بهخاطر شنیدن شایعه در مورد مادرش اقدام به قتل کرده. در یکی از منابعی که من استفاده کردم با عنوان فاجعهی خاموش نوشته پروین بختیارنژاد، داستان زنی اومده بود که در سن بالای پنجاه سال توسط پسرش به قتل رسیده بود. به پسرش خبر رسونده بودن که مرد همسایه داشته توی حیاط خونه با مادرش صحبت میکرده و پسر هم نتونسته بود این موضوع رو تحمل بکنه. دیگه اتفاقاتی مثل فرار از خونه، رابطهی نامشروع و موارد این چنینی که دیگه جای خود رو دارند.
ژیلا بنی یعقوب در یکی از گزارشهاش، داستان گلبهار رو تعریف میکنه. دختر ۲۰ سالهای از استان چهارمحال بختیاری. خانم بنی یعقوب این دختر رو اتفاقی در پزشکی قانونی میبینه. گلبهار نوزادی رو در آغوش داشت که حاصل رابطه خارج از ازدواجش با پسر همسایه بود؛ اما پسر همسایه این موضوع را انکار کرده بود. حالا خانواده و پسر جوان برای گرفتن آزمایش دی ان ای (DNA) اومده بودن تهران، تا پدر واقعهای بچه معلوم بشه.
پسر بعد از بارداری گلبهار، از ترس آبرو و جونش منکر همه چیز شده بود. میترسید پیش خانوادش بیآبرو بشه و خانوادهی دختر هم بکشنش. گلبهار هم خیلی میترسید، اما دلش خوش بود به اینکه قاضی از خانوادش تعهد گرفته که کاری به کار اون و بچش نداشته باشن و آسیبی بهش نرسونن.
چند روز بعد به خانم بنی یعقوب خبر میرسه که برادر، عمو و پسرعموهای گلبهار، بعد از بازگشت از تهران اون رو به قتل رسوندن. اول میخواستند که با طناب دارش بزنند، اما هر بار از دستشون فرار میکرده. بار آخر برادر در یک لحظه بنزین رو روی تنش خالی میکنه و یکی از پسرعموها فوری روش کبریت میکشه. چند روز بعد هم به نوزاد سم میدن. برای فرار از مجازات هم شایعه کردند که گل بهار خودسوزی کرده و نوزادش هم از گرسنگی مرده.
امروزه میدونیم که قتلهای ناموسی با این شدت و با این هدف در کشورهای پیشرفته اتفاق نمیفته. حتی اگر که بگیم که این پدیده در کشورهای پیشرفته هم اتفاق میافته، اما بهنظر یک تفاوت اساسی وجود داره. در جوامع پیشرفته، اگر قتل ناموسی اتفاق بیفته، این مسئله بین زن و شوهره. به عبارتی همسر مقتول احساس مالکیت یا حسادت داشته و قطع کرده؛ اما در جوامع قومی و طایفهای هر مذکری که محرم دختره یا صرفا رابطهی خونی با اون زن داره، مثلا پسرعموشه، این احساس مالکیت رو داره و به خودش اجازه میده که زن رو بهخاطر زیر پا گذاشتن قوانین طایفهای مجازات بکنه.
در چنین فرهنگی مردان کل فامیل هویت زنانشون رو از خودشون جدا تصور نمیکنن. اصلا اون خطا رو ناشی از بیعرضگی و ضعف خودشون میدونن و برای جبران همین ضعف و قدرتنمایی در فامیل یا طایفهشون زنان رو قربانی میکنن. اصلا یکی از دلایل اصلی قتلهای ناموسی اینه که مردان خانواده میخوان خودشون و قدرتشون رو به سایرین ثابت بکنن!
این نکته خیلی مهمه و جای فکر داره، یعنی فرد متجاوز اصلا فکر طرف مقابل که یک زن باشه نیست و تمام حواسش مشغول اینه که کاری بکنه که جلوی اطرافیان بهعنوان یک فرد غیرتی و ناموس پرست سربلند بشه.
دیالوگ یک فیلم:
فیلم دست این و اون باشی چی؟! دیگه میشه اینجا زندگی کرد؟ْ! هر روز ما رو با دست نشون بدن بگن، این پفیوزا رو ببین، این پفیوزا رو ببین! ناموس داری تو! همین! پاک کرده! اون هی روی سینه ننهشو گاز میگیره! توله سگهاتو جمعکردی رفتی اونجا، دارودسته راه انداختی فکر کردی گنده لاتی؟! خب چرا نکشتیش؟ چرا نکشتیش؟ بگو مال این حرفا نیستم! زر میزنم هی. زر زر زیاد میکنم.
دیالوگهایی که شنیدید مربوط به فیلم «مغزهای کوچک زنگ زده» بود. یکی از استانهایی که آمار بالایی در کشتار زنان داره کردستانه. از ابتدای سال ۹۸ تا پایان آذر ماه همین سال، ۱۰۳ زن بهدلیل اختلافات خانوادگی و ترس از کشته شدن توسط اعضای خانواده، خودکشی کردن و ۲۵ زن هم قربانی قتل ناموسی شدند. متاسفانه خیلی از این موارد خودکشی، خودسوزی یا مرگ بر اثر سم، مشکوک به قتل ناموسی هستن؛ یعنی زن رو میکشن، ولی برای فرار از مجازات طوری صحنهسازی میکنند که انگار زن خودکشی کرده.
در مورد رومینا هم این قضیه وجود داشته و طبق گفتههای مادرش پدر اون رو تشویق میکرده تا با مرگ موش خودکشی بکنه. خیلی از دخترها قبل از وقوع قتل، این خطر و احساس میکنن. دقیقا مثل رومینا که وقتی با پدرش به دادگاه میره از قاضی میخواد که به خونه برش نگردونن، چون میدونست که سرانجامش مرگه! اما متاسفانه در بسیاری از استانها خونهی امنی وجود نداره که اگه زنان احساس خطر کردن، بتونن بهش پناه ببرن.
اما سوالی که پیش میاد اینه که چرا قتل؟ اصلا چرا خشونت؟ اخلافات خانوادگی و اختلاف سلیقه توی همهی خانوادهها رایجه. اما باید بگیم که بین احساس خشم و خشونت، بین مسئولیت و تعصب خیلی فرق هست. خشم و عصبانیت احساسیه که همه تجربش میکنن. افراد به واسطهی قرار گرفتن در فرهنگهای مختلف یا مسائل فردی و بیولوژیک، عکسالعملهای متفاوتی در زمان خشم نشون میدن. ابراز خشونت بدترین اونهاست. خشم ابزاریه که آدمها توسط اون میتونن، از خودشون محافظت کنند؛ اما (خشونت) آسیب زدن به دیگریه.
ما در جامعمون خیلی چیزها رو دستهبندی میکنیم. میگیم دروغ مصلحتی و دروغ عادی یا خشونت رو هم به خشونت مشروع و نامشروع تقسیم میکنیم. شکنجه یا مجازاتهای قانونی مثل شلاق، بریدن دست و اعدام رو در دستهی خشونتهای مشروع قرار میدیم و فردی که این خشونت رو انجام میده، مواخذه نمیکنیم. در واقع میپذیریم که اگر کسی یک جرم مشخص رو انجام بده، ما این حق رو داریم که اون رو با این خشونتها مجازات بکنیم.
در مقابل تجاوز یا قتل رو خشونت نامشروع میدونیم. با این پیشفرض احتمالا حدس زدین که چرا برای خیلیها قتل ناموسی مشکلی نداره! در فرهنگ ما به خطر انداختن ناموس مردان خانواده، یه جرم بزرگ بهحساب میاد. اینقدر که مردان خانواده بهخاطرش میتونن جان زنان رو بگیرن. در نظر این افراد اعمال چنین خشونتی کاملا مشروع بهحساب میاد و از انجامش احساس گناه ندارن!
این موضوعی که گفتم یه نکتهی کلیدیه. برای خود من وقتی که داشتم راجب قتلهای ناموسی صحبت میکردم، این انگار یکی از حلقههای گمشدهی جنایت بود! متاسفانه قانون هم از این اقدام حمایت میکنه! مجرمین قتلهای ناموسی در ایران، در پناه دوتا مادهی قانونی ۲۲۰ و ۶۳۰ مجازات اسلامی، بدون نگرانی از مجازات اقدام به قتل میکنن.
مادهی ۲۲۰ قانون مجازات اسلامی میگه، اگر پدر یا جد پدری فرزند خودش رو بکشه، قصاص نمیشه و فقط به پرداخت دیه قتل به ورثهی مقتول و تعزیر محکوم میشه. پدرانی که دخترشون رو میکشند با اطلاع از این مادهی قانونی، انتظار دارن مجازات نشن. برای مثال زهرا دختر هفت ساله اهوازی بود که پدرش بهش سوظن داشت و در کمال ناباوری اون رو به قتل رسوند. وقتی که پلیس دستگیرش کرد و میخواست به دستهاش دستبند بزنه، اعتراض کرد و گفت چرا به من دستبند میزنید؟ من ولی دخترم هستم!
اینا رو بذاریم کنار، خیلی از اوقات ورثهای مقتول برای مثال مادر بهخاطر فشار اطرافیان و ترس از طرد شدن و مورد خشونت قرار گرفتن، قاتل رو میبخشند. پس پدر معمولا ترسی از مجازات نداره و با آسودگی خاطر قتل رو انجام میده.
سارینا غفوری زنی بود که در زمان مرگ ۲۵ ساله بود. سارینا این اهل سنندج بود و یک دختر پنج ساله داشت. خیاطی میکرد و از طریق یک صفحه در اینستاگرام کارهاش رو میفروخت. شغل سارینا خیلی باب میل برادرش نبود. یکم بعدتر سارینا تصمیم گرفت که با مردی که دوستش داره ازدواج بکنه و این یه کار آخر، دیگه خون برادرش رو به جوش آورد. برادر حسابی کتکش زد و تهدیدش کرد، ولی وقتی جواب نگرفت با هدف حفظ آبروش این زن رو کشت.
برادر سالینا بهراحتی از قصاص نجات پیدا کرد و خانوادهاش از مجازات پسرشون گذشتن. این حکم قطعی نیست، ولی اغلب کسانی که قتلهای ناموسی رو انجام میدن، سطح تحصیلات و وضعیت اجتماعی و اقتصادی پایینی دارند. در واقع بزارید اینطوری بگم که دلیل اصلی انجام همچین قتلهایی، رشد نیافتگیه! حالا ممکنه یکی تحصیلات بالایی هم داشته باشه، اما هنوز به بلوغ فکری نرسیده باشه.
نقش خانواده و تربیت خانوادگی هم خیلی مهمه والدینی که رفتارهای خشونتآمیز دارن و بینشون عشق و احترام وجود نداره، بستر رو برای انجام چنین جنایاتی فراهمتر میکنن. اگر که در خانواده خشم یا سایر هیجانات خودش رو در قالب خشونت بروز بده، بچهها از همون سن پایین یاد میگیرن تا هیجان یا اعتراضشون رو بههمین شکل بیان بکنند. مسئله دیگه بیماریهای اجتماعی و فرهنگیه. در جامعهای که اعتماد وجود نداره، افراد زود بههم شک میکنن و همدیگر رو زیر سوال میبرند.
تحقیقات میگه در جوامعی با احساس ناامنی روانی و اقتصادی، سوظن هم بیشتر وجود داره. متاسفانه هرچقدر که امنیت اجتماعی کمتر باشه اعتماد هم کمتر میشه. توی کشورهایی مثل ما منابع محدوده، یعنی تحریمها، شرایط اقتصادی، نبود فرصتهای شغلی و موارد اینطوری باعث شده که آدمها امنیت مالی و اجتماعی کمتری داشته باشند.
این محرومیت و ناکامی باعث ایجاد تبعیض میشه. تبعیض احساس خشم و حسادت رو شعلهور میکنه. در چنین شرایطی آدمها نیازهای خودشون رو در اولویت قرار میدن و به دیگران فکر نمیکنن. یه کمی پیچیده شد، ولی باید بگم که قضیه همین قدر پیچیدهست. یعنی فکر نکنید که مذهب یا تعصب، تنها پارامترهای مهم در این مسئله هستند. داریم از یه زنجیرهای بههم پیوسته صحبت میکنیم که قتلهای ناموسی یکی از نتایج شه. یه نتیجهی دیگش ازدواج اجباری یا کودک همسریه یا یه سمت دیگش خشونتهای روانی و اقتصادیه.
اما چیکار باید کرد؟ مرحلهی اول و انتظار همهی ما، وضع قوانین سختگیرانه برای مجازات عاملین چنین اتفاقیه. جامعهای که در اون مزد گورکن از بهای جان آدمی افزونتره، نمیشه انتظار داشت که این سنتهای غلط متوقف بشن. قوانینی که به عاملین قتل مصونیت و برائت میدن، در واقع دارن بذر خشونت رو در جامعه میکارن.
یک اقدام مهم دیگه، ایجاد نهادهای حمایتی برای ارائه خدمات پوششی و امنیتی به زنان و دخترانیه که در معرض این خشونتها هستند. جاهایی مثل خانههای امن یا شماره تلفنی که وقتی فرد در معرض خشونت قرار گرفت، بتونه سریع بهش دسترسی داشته باشه. همیشه در روزن گفتم که قدم اول برای تغییر، آگاهیه. فقط آموزش و آگاهیه که میتونه هستهی سخت این باورها رو از درون متلاشی بکنه و مانع از تکرار چنین اتفاقاتی بشه.
در این راه همهی ما چه زن و چه مرد باید دستبهدست هم بدیم. این موضوع یه پدیدهی مهم اجتماعی و نباید فقط دغدغهی فعالان حقوق زن یا حقوق بشر باشه. یقین داشته باشید کسی که دخترش رو میکشه، میتونه در حق هر فرد دیگهای هم این جنایت رو مرتکب بشه. چنین فردی امنیت اجتماعی همهی ما رو به خطر میندازه! اون مرد میتونه همسایه یا همکار شما باشه، فروشنده مغازهای باشه که فرزند شما ازش خرید میکنه یا آرایشگری باشه که شما سرتون رو بهش میسپارید.
داریم در مورد یک قاتل صحبت میکنیم، پس فراموش نکنید که قتل، قتله. پسوند ناموس توجیهش نمیکنه! در نهایت هم بیاید یکم آدمهای بهتری باشیم. ایجاد یک شایعه یا حرف میتونه کار یک نفر باشه، اما برای پخش و انتشارش حتما باید چندین نفر مشارکت داشته باشن. ما ها گاهی خودمون دستبهدست هم میدیم و باعثوبانی خشونت میشیم. مثل همسایههای رومینا که وقتی خبر فرارش رو شنیدن، پچپچ و غیبتهاشون رو شروع کردن. کسانی که پدرش و ترد کردند و بهش سرکوفت زدن! شاید اگر فشار اجتماعی نبود، خیلی از این مواردی که در این اپیزود تعریفش رو کردم اتفاق نمیافتاد!
پس این بار که شایعهای رو پخش میکنیم یا با نظرات خودمون نفرتپراکنی میکنیم، یکم به تاثیرات احتمالی حرفایی که میزنیم هم فکر کنیم.
این قسمت سیزدهم روزن بود. ممنونم که این اپیزود رو گوش دادید. این قسمت از روزن یه جورایی مناسبتی بوده و به واسطهی موضوعات اخیر جامعهمون، ساخته شد. ممنون میشم که اگر که دوستش داشتید به بقیه هم معرفیش بکنید.
تا قسمت بعدی. هدیه، خرداد ماه ۱۳۹۹.
بقیه قسمتهای پادکست روزن را میتونید از طریق CastBox هم گوش بدید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
قسمت دوازدهم – ملاله یوسفزای، جوانترین برنده صلح نوبل
مطلبی دیگر از این انتشارات
قسمت دهم– به نام زهرا
مطلبی دیگر از این انتشارات
قسمت پنجم– زنان و تبلیغات