پرواز تا گذر از مرزهای محدودیت و تابو ها و کلیشه ها و پرواز و پرواز و پرواز تا انسانیت بی نهایت 🌊🍡 از زمین خوردن تا رسیدن به آسمان پر ستاره ⭐⭐
بادوم سنگی توی قلبم. پارت 1
امروز که سرم خلوت شده ،تصمیم گرفتم بنویسم چون آرومم میکنه ، ولی کمالگرایی که دارم بهم میگه برو بابا تو که نمیتونی همیشه بنویسی وقتی سرت شلوغ بشه دوباره این کارو ول میکنی ،چند روز مینویسی بعد ولش میکنی .
شاید تونستم به عامل اصلی این حالم یا صداهای توی ذهنم اعتراف کنم
ولی فعلا مینویسم، ببینم تا کجا پیش میره ، این قسمت اوله
حس میکنم چیزی که باید نبوده ، هیچ وقت نبوده . چیزی که من میخاستم کجا و چیزی که شده کجا . زندگیمو خراب کردم ،گند زدم بهش .
تا حالا دوبار منصرف شدم و گفتم همشو پاک میکنم ، چون حس کردم آمادگیشو ندارم که همه چیو بگم ، شاید واسه آدما زننده باشه
پس بزار از چیزی که میتونم بگم
بخشی از مکالمات من با خودم
من :مثلا چی حالتو خوب میکنه ؟
خودم : کتاب خوندن ، نوشتن وای نوشتن همیشه منو نجات داده (نجات دهنده در قلم و کاغذ است)، وقت گذروندن با بچه ها ، مرتب کردن و تمیز کردن جاها ، کمک به دیگران ، نقاشی ، فیلم دیدن آخرشب ، ستاره درست کردن

اصن واسه چی میپرسی مگه قراره بهش عمل کنی؟ من که میدونم تو واست کی مهمه و اگه اون نباشه داغون و مضطرب میری تو خودت
من: راست میگی ، من خیلی سعی کردم بجنگم ، با بادوم سنگی توی قلبم ، با اتفاقات ، پارسالو یادته ؟ گفتم خب دیگه من فراموشش میکنم و کلا میزارمش کنار ، چون درد دوست داشتنش زیاده . ولی دیدی که غم دوست نداشتنشم زیاد بود ، درسته تموم شد ولی بجاش یکی دیگه اومد.
خودم : خب تو چی میخای ؟ چرا انقد از آدما بت میسازی ؟ (آره بت میسازم کاملا درسته )
من: خب من امنیت میخام ، ثبات میخام، یه نفرو میخام که همیشه باشه ، بتونم بار سنگین غمو از دوشم برداره ، یکی که باهم زخمامو مرهم بزاریم ، یکی که نگران رفتنش نباشم ،بتونم بدون سانسور کردن خودم کنارش باشم
خودم :آخ آخ این جملات دوسال پیش و پارساله که تو هنوزم درس نگرفتی نه ؟ باشه جدا از سرکوفت شاید اون آدمو ، اون چیزایی که میخاییو داری جای اشتباهی جستجو میکنی ، باید توی خودت جستجو کنی
من: نمیدونم ، واقعا نمیدونم . گشتم ولی پی
دا نکردم توی خودم ، آخه حس میکنم دروغیه ، اگه توی دنیای بیرون باشه به نظرم واقعیه وگرنه حس میکنم خیالاتی شدم و زیاد مزه نمیده و لذت بخش نیس .
خودم : ولی اون تنها کسیه که این ویژگی هایی که میخاییو داره ، یکم نگا کن بهش . تا آخرین لحظه کنارته ، حتی از بدترین شرایطم که رد شدید باز میبینی همینجاست کنارته
من : ولی تو خیلی تنبلی ، با اینکه میدونی چه کارایی حالمو خوب میکنه ، ولی انجامشون نمیدی، مدام بهونه که کار دارم وقت نمیکنم ، خب یه ساعت توی روز واسه من خیلی زیاده؟
خودم: آره راست میگی ، سعیمو میکنم
من :لازم نکرده ، سعیمو میکنم همون از سرت باز کردنه
عجب بین خودم و خودم درگیرم ...
و در آخر
وقتی سعی میکنی پارچ درونتو توی لیوان جا کنی هدر میری
مطلبی دیگر از این انتشارات
چطوری احساساتمو مدیریت کنم
مطلبی دیگر از این انتشارات
ارتباط با آدما
مطلبی دیگر از این انتشارات
وحشی ولی ملایم