پرواز تا گذر از مرزهای محدودیت و تابو ها و کلیشه ها و پرواز و پرواز و پرواز تا انسانیت بی نهایت 🌊🍡 از زمین خوردن تا رسیدن به آسمان پر ستاره ⭐⭐
خودتو حروم آدما نکن

چقد خودمو حروم کردم ، حروم آدمای دوزاری ، متظاهر ، دورو، ناخالص
آدمایی که فقط ظاهرشون شبیه آدمه ، همش غیبت ، دروغ ، همش نقشه برای آزار هم
یعنی نمیتونید در همراه با قدرت انسانیت رو هم در نظر بگیرید ، باید حتما طرفو تا مرز بگایی ببری ؟
سعی کردم محبتو به آدمایی نشون بدم که نمیدونستم محبت چیه و فقط به عنوان سرگرمی و رفع نیازهاشون میدیدن . من از ته قلبم بغلشون میکردم و به حرفاشون گوش میدادم ولی اونا فقط برای سرگرمی و خوش گذرونی باهام وقت میگذروندن
سعی میکردم به آدمایی احساس امنیت بدم که از ناامن ترین آدما هستن
کنار آدمایی بودم و غماشونو به آغوش کشیدم که تو روزایی که نا نداشتم نفس بکشم داشتن با رفیقاشون میخندیدن و حتی بهم نگاهم نکردن
دلم واسه اون بغلا تنگ نشد؟ واسشون صدبار مردم و زنده شدم .
عصبانی نشدم ؟ غمگین نشدم؟ متنفر نشدم؟ شدم ولی بخشیدم و رها کردم و رد شدم .
آره متاسفانه باید بعضی وقتا آدم از اونایی که براش عزیزن فاصله بگیره . چون اینجوری براش بهتره و میتونه از خودش محافظت کنه
فکر کن آدم در مقابل کسایی که براش امن بودن الان باید از خودش محافظت کنه
ولی به این نتیجه رسیدم درد و زخم ، درک عمیقی از زندگی به آدم میده
البته اگه نفرت و سیاهی که بهشون داره رو بزاره کنار
انگار دیگه اون آدم خامه نیستی و پخته شدی
خیلی چیزا تو این یه سال یاد گرفتم
با همه سختیاس خیلی خوشحالم که اینجوری گذشت و خیلی چیزا رو تجربه کردم
ولی نباید به مدت طولانی از آدما عصبانی باشی و نفرتشونو تو خودت نگه داری
حتی اونایی که خیلی اذیتت کردنو باید ببخشی ولی دوباره مث قبل بهشون برنگردی و ازشون رد شی
تو نفرتشونو نگه ندار ، بگذر و شعرشو بنویس
من رها کردم ، گذشتم . سخت نبود؟ اون روزا نفسم بالا نمیومد ، امروزم یکم شبیه اون روزا بود .
ولی با غمام صلح کردم ، فهمیدم غم هیچ جا نمیره باید با تمام محبت و عشق در آغوشش بگیری

و در آخر
بسوزان ، بگذر و از اول بساز
مطلبی دیگر از این انتشارات
درمان طرحواره طرد شدگی
مطلبی دیگر از این انتشارات
گاهی سخت ترین نقشی که باید بازی کنیو خودت قصه شو نوشتی2
مطلبی دیگر از این انتشارات
دوباره رنگ کردن دفتر زندگیم