پازل

پازل
پازل



یکی بود یکی نبود در یک شهر دور البته نه چندان دور، مردم سرگرم حل معما بودند.

معمای اول امروز؟

اول مرغ باشه یا تخم مرغ؟

اول به مرغ باشه که روزی ۳ تا تخم میذاره؟

چرا ۳ تا؟

پس چند تا؟


۲ تا


ایست.


جلوی تابلوی توقف مطلقاً ممنوع؟!


پس یک معمای جدید در صفحه ی معمای روزنامه ی عصر مردی جدول طراحی میکند و هر کسی که جدولش را کامل کند جایزه خواهد گرفت. مرغ ۳ تا افقی، تخم مرغ ۶ تا عمودی و معما ۴ تا ضربدری .


همه با هم؟

مرغ ۳ تا افقی تخم مرغ ۶ تا عمودی و معما ۴ تا ضربدری؟

اصلاً! اصلاً درست نیست.

اصلاً معما نیست.

این فقط یک شانه تخم مرغ است.

و همه با هم خندیدند.


در همین جا جدولی ها آنقدر صبر میکنند تا تمام مرغ ها و تخم مرغ ها را ۳ تا افقی و ۶ تا عمودی در جدولها جا دهند تا مردم بفهمند که افق ۴ تا عمودیست پس .. فهمیدند.


مرد جدولی افقی مرد قبل از مردن سازمانی مشبک تأسیس کرده بود که به برندگان آخرین جدولش که هیچ سؤالی نداشت و شکلی بود که کسی نمی دانست چند حرفیست جایزه بدهند کار دوم افق سازمان که بعداً به صورت عمودی به کار اول الصاق شد جمع آوری عکس های ۴×۳ آقای جدولی بود.


از دیوارهای سالنی به اسم خود آقای جدولی در سازمانش که پنج خانه پایین تر از سر راه بود و ناگزیر باید از آن رد میشد تعداد زیادی عکس از آقای جدولی آویزان بود؛ که اگر از اول با جمله ی افق مجموعه عکس های بزرگ جدولی ۵ حرفی مواجه نمی شد متوجه نمیشد که این عکسها مال یک نفر به طور عمودی است به طوری که در تصویر آخر دیگر خطوط اصلی چهره بر خطوط جدول منطبق شده بود بعد از کمی ۳ تا افق فکر کردن به طور عمودی ادامه داد: «تنها چیزی که عجیب بود این بود که جدولی کم کم در طول عکس هایش از جدیت خطوط جدولش کم میکرد تا عکس آخر که ...»


و ۳ حرف به فکر فرو رفت و متوجه شد تخم مرغ ۳ افقی تبدیل شده است. به مرغ ۴ عمودی و مرغ ۴ عمودی ناگهان از ذهنش پرید و همین باعث شد که جدول پاره شود. پس به ناچار مرغ ۴ عمودی را زیر جدول گذاشت و از روی آن تکه های جدول را به هم چسپاند و ۶ بار جا خورد چون دیگر این تکه ها نه ۴ تا افقی بودند و نه پنج عمودی.


جدولها حل میشدند؛ اما خانه های جایزه در سازمان جدولی خالی می ماندند. مردم ۷ تا افقی حرف میزدند ۳ تا عمودی می خوابیدند ۶ تا ضربدری کار میکردند و اگر کسی جدولی نداشت حرفهایش را نمی فهمیدند. هر کسی میتوانست بفهمد ۶ تایی خوشحال است؛ ۵ حرف ناراحت است؛ یا ۹ حرف جدولی است.


برای آگاهی آیندگان در یکی از دالان های مشبک سازمان موسوم به تاریخ معماها در قالب جدولهایی به دیوارهای دو طرف آن نصب شده بودند.


جدولی ها مدتی است که موضوع جدیدی برای عمودی خندیدن پیدا کرده اند هفت پازلی را میگویند همان که ۵ خانه پایین تر از سر راه ۳ حرف به فکر فرو می رود و شروع به ساختن پازل میکند این توهین به مقدسات مردم است که جدول را تکه تکه کرد و گفت این میشود پازل با این همه مردم می دانند مضحک و غیر ممکن است که در پازل ۶ تایی خرید کرد ۷ تا آدرس افق پیدا کرد ۴ روز عمودی راه رفت و ۳ شب به خواب رفت.



.

.

.

سیروان صمیمی

من در داستانهایم

عینک های چوبی دارین

DARINART.ORG