ادامه ی جراحی برای شام

در راه برگشت از بیمارستان متروکه بودند...

رفتند و رفتند تا به اتوبان رسیدند

_هوی اچا بدووو ساعت هفت شبههه

+چییییی؟؟؟ بدووو

دو دختر می دویدند... به فروشگاهی رسیدند که ناگه دختر کوچک تر ایستاد

+چرا وایسادی؟...

_وایسا بریم خوراکی بگیریم

+...میدونستی خیلی شکموییی؟ بدو العا اسی کلمونو میکنه(اسلندرمن رو میگه)

_بابا خب خوراکی نداریمم

و دختر کوچک دوید و با چهار کیسه ی پر برگشت

+یا خدا...این همه رو می خوای چیکار کنی

_می خوام بقولممممم

و دخترک شروع به دویدن کرد ...

مدتی بعد به جنگل رسیدن...جنگل ممنوعه

وارد جنگل شدن

همه جا پر از وسایل عجیب مثل کیف یا کلاه یا جسد بود

به عمارت بزرگ رسیدند

دختر کوچک در را باز کرد که...

یک سر به سرعت به سمتش پرت شد و صدایی گفت

*هوی شما ها این همه مدت کجا بودین

درسته صدای خواهر کوچک یعنی جینی بود

+جینی برو کنار

*نمی خواممم

آ اچا دست به دمپایی ابری شد

*یومییییی کمک اچا منو می خواد بزنهههه

_هعی کرم از خودته دیگه...هوی اچا نکن

و با گفتن این حرف به داخل حال رفت خرید هارا گذاشت و تمام اعضای بدنی که در کیفش بود رو داخل یخچال گذاشت

*یومی تبرت کجاست؟

_تو کیفمه بردار

و رفت به طبقه ی بالا

وارد اتاق شد و گیاه گوشت خوارش را درحالی دید که داره جیگر یکی را می خوره

+*هوی یومی بیاااا(هم جینی و هم اچا اینو گفتن)

_باشههه

از اتاق امد بیرو و از پله ها هم سر خورد و با مغز فرود امد در حلق لفینگ جک

ل‌ج :اییی دلم حواست کجاستتت

_سر خونه اقا شجاع

رفت پیش خواهراش

_چیه

+اعضای بدن و گوشت ها کمه برو با جینی اعضای بدن و گوشت بیار

_باش

ان دو هم که رفتن برون از عمارت نزدیک خروجی جنگل که ...

اف بی ای و اعضای سازمان اس سی پی رو دید که ماشالله لشکری بودند

*بریم تو کارش

و شروع شد ...

یومی با داسش همه رو از گردن میزد دل و رودشونو در میاورد و بعضی هارا هم مجروح میکرد و نمی کشت

جینی هم با شاتگان و کلت میکشتشون و بعضی هارم مثل یومی مجروح میکرد

جینی افرادش رو خبر کرد و یومی هم داشت اونهایی که هنوز توان راه رفتن داشتن رو می کشت

افراد جینی امدند و کمک جینی و یومی کردند

واقعا صحنه ی قشنگی بود

اینکه ببینی دریاچه ای از خون درست شده و چند نفری هم دارن از درد جیغ میزنند

جینی به افرادش دستور داد برگردند

*خب حالا چطوری شکنجشون کنیم؟

_نظرت درباره ی شکنجه های متفاوت چیه؟

*عالیه

اون ها کارهای متفاوتی کردند مثل:مجبور کردن به خوردن اسید ، کشتنشون با برق ، در اوردن اعضای بدن اونم زنده زنده ، تیکه تیکه کردنشون با چاقوی کل ، خفه کردن تو دریاچه داخل جنگل ، زنده زنده سوزاندن ، کشتن با چاقوی داغ و ...

و در اخر در اوردن اعضای بدنشان و برگشت به عمارت

_*(صدای جیغ یومی و جینی)

+شما دوتا کدوم گوری بودددیییننننن؟؟؟

و پرت کردن دمپایی و چاقو سمتشون

*_غلط کردیم وایسا العا غذا ها خراب میشن

+بار اخرتون باشه

*_باش

و کمک به اچا برای درست کردن شام

جمع شدن کل عضا دور میز

اسی : چرا این غذا مزه ی عجیبی داره؟ (اسلندرمن)

یومی ، جینی و اچا سعی در نخندیدن

اسی:... این چیه دقیقا؟...

_+*(یومی ، جینی و اچا هم زمان) غذاست دیگه به همراه مقدار زیادی ادویه و سس تند^^

اسی:تف تو روحـ

یهو کل اعضای کریپی پاستا رنگشون به قرمز تغییر پیدا کرده و داد زدن

و این وسط

جینی ، اچا و یومی سوسکی فرار کردند!