درد،درد،درد،درد و کمی خون

قاتل زنجیره‌ای.

همه به این اسم میشناختنش.

یک دختر ۱۸ ساله بود.همه از او حساب می‌بردند.ترسناک بود.

اگر بخواهم قیافه‌اش را توصیف کنم میتونم بگم که موهایش تماما با خون مقتول هایش رنگ میشد و رنگ لباس هایش طرح از خون داشت.

همیشه لبخند ترسناکی داشت.میتوانستی تکه های استخوان،پوست و خون رو زیر کفش هایش ببینی.

_قربانی بعدی کیه؟

+امشب میفهمی.وقتی رنگ موهامو تمدید کردم...



+برو داخل.یجوری راضیش کن از خونه بیاد بیرون تا بکشمش.

_چشم قربان.

چند دقیقه بعد وقتی قربانی از خونه بیرون اومد

+سلااام.خوشحالم میبینمت.

/ت..تو اینجا چیکار داری؟

+بهت گفتم یا پدرتو میکشی بیا میکشمت!

/ا..اما آخه...

+آخه نداریم.مهلتت تموم شد.

لورا جوری کفشش روروی تو صورت پسر فرو کرد که کل صورتش نابود شد.

+بای بای.بیبی!

و تمام.

لورا یک قطره از خون پسرو توی شیشه ای ریخت که از خون تمام مقتول هاش یک قطره بود و بقیه ی خون را جایی نگه داشت که صبح موهایش را رنگ بزند.

اسم پسر رو توی دفترچه یادداشتش نوشت.

اندرو.

در دفتر چه لورا بیش از ۲۰ اسم بود و در شیشه ی لورا بیش از ۲۰ قطره خون...

دستیار لورا ،راشل نام داشت.راشل از اولین قتل لورا به او وفادار بود.

راشل خواهر لورا بود و اولین قتل لورا زمانی بود که پدر لورا و راشل در حال کتک زدن راشل بود.مادر لورا از پدرش حمایت می‌کرد.

اولین اشخاصی که لورا کشت آن دو بودند.

راشل تا به حال کسی را نکشته اما بزرگترین شریک جرم لورا به حساب می‌آید.

+راشل فردا قراره یکی از دوستامون رو بکشیم.همونی که دوستیشو با تو بهم زد و خواست با من صمیمی بشه.

_من چیکار کنم؟

+به یه قرار دوستانه دعوتش کن و ازش عذر خواهی کن.

_عذر چی رو بخوام؟

+هرچی.بگو ببخشید اگه هرکاری کردم و اینجور چرت و پرتا.

فردا صبح روزیتا به یک قرار. دوستانه در خونه ی راشل دعوت شد.



_روزیتا من واقعا متاسفم که به قدری ناراحتت کردم که دیگه نمیخوای با من دوست باشی.

+سلام روزیتا.

×هی شما همو میشناسین؟

+اون خواهرمه!

اونروز لورا کفش پاشنه بلندی را پوشیده بود که زیرش پر از تیغ بود.

همان ماجرا مرگ،خون،اسم،رنگ مو و لباس،...



جسد بی جان راشل زیر پاهای لورا بود.

+چرا کشتمش؟نمیدونم...

+دعوامون شده بود؟

+میخواست‌ جلوی قتلمو بگیره؟

+چرا کشتمش...

لورا به قدری گیج بود و نمیفهمید چرا خواهرش رو کشته که تصمیم به خودکشی گرفت.



لورا روی پل ایستاده بود.خداحافظ گایز.راشل دارن میام پیشت...

و لورا جلوی ماشینی پرت شد.ماشین سریع ایستاد و پیاده شد که لورا را ببیند.

سوار ماشین،راشل بود.



در واقع لورا هیچ کسی را نکشته بود.

تمام قتل ها توسط راشل انجام می‌شد.لورا دستیار راشل بود.

لورا به قدری از کمک به قتل ها عذاب وجدان داشت که همیشه خودش را مقصر اصلی می‌دانست.

به قدری جسد دیده بود که وقتی جسد یکی دیگر از مقتول های راشل رو وقتی میخواست صحنه جرم رو تمیز کند دید،فکر کرد او خود راشل است و خودش خواهرش را کشته.

راشل وقتی جسد لورا رو دید بدون هیج عذاب جهانی لبخند زد و به قتل ها ادامه می‌داد...

(برای یکی از دوستان گل که همواره منتظر مرگ شخصیت های داستان است.دیگه نمیتونستم راشل بکشم چون اولا خیلی داستان چرت میشد دوما برای قتل های دیگه به راشل نیاز داشتیم.جر )

______