آچا صدام میکنن...
سکوتی پر از درد
اگه ساکت باشی،قول میدم بس کنم.
اگه داد نزنی،دیگه اینکارو نمیکنم.
اگه هیچ نشونی از درد نشون ندی،دیگه تمومه.
دوباره یه سوزن وارد چشمش کرد.
جیغ کشید.
میگم اگه جیغ نکشی دیگه اینکارو نمیکنم.
نمیخوای دردت تموم شه؟
با چاقو یه خط روی گونه اش انداخت.
نمی تونست جیغ نزنه.خیلی درد داشت.ایندفعه تمام سعیشو کرد و فقط یکم غر زد و گریه کرد.
گفتم نباید هیچ نشونهای از درد بدی!هیچی.نه گریه نه غر زدن.و اگرنه تموم نمیشه.
دوبار پشت سرهم سکوت محض کن،آزاد شو!
دوباره با منگنه پیشونیش زخمی کرد.
جیغ کشید.
آخرین فرصته.اگه ایندفعه سکوت نکنی،هرگز تمومش نمیکنم.
این دفعه با ناخن گیر نوک زبونشو کامل قطع کرد.
در کمال تعجب هیچ واکنشی نشون نداد.
یه دفعه ی دیگه،و بعد آزادی.
ایندفعه هم با چاقو انقدر روی پیشونیش فشار اورد که کاملا سوراخ شد.
هیچ واکنشی نشون نداد...
باورم نمیشه!حالا که انقدر دووم اوردی یه بار دیگه ام مشگلی نیست نه؟قول میدم ایندفعه آزادی!
قول مرحله آخر شروع شده بود.
بیا ایندفعه یه حرکت ترکیبی بزنیم!پنج تا کار باهم میکنم اگه دووم اوردی آزادی.
هم زمان منگنه رو طوری روی لبش قرار داد تا با یه فشار لبش سوراخ بشه.
چاقو رو به صورت سطحی توی نافش فرو کرد.همونم درد داشت هاااا اما اونو حساب نمیکرد.
ناخن گیر رو روی بقیه ی زبونش که هنوز سالم و خونی بود گذاشت اما فشار نداد.
یه سوزن خیلی بزرگ و کلفت رو سطحی روی اون چشمش که هنوز سالم بود فرو کرد.
و در نهایت یه چکش روی سینه اش گذاشت.
منگنه رو فشار داد...
چاقو رو فرو کرد...
ناخن گیر رو فشار داد...
سوزن رو فشار داد...
با چکش ترقوه اش رو شکست...
تمام مدت تحمل کرده بود اما الان بلند ترین و آخرین جیغی که میتونست رو با تمام توان و وجودش کشید.
و تمام...
فکر کردم مردی!حالا که نتونستی ادامه بدیم...
مرده بود اما اون هنوز به شکنجه کردنش ادامه میداد.
نه.اینطور نمیشه.وقتی مردی حال نمیده.
جنازه رو با پاش هل داد اونور.
نفر بعد رو اورد.
از توی سلولی که برای قربانیاش درست کرده بود.
حدود سی نفر قربانی توی سلول بودند و حدود پنجاه نفر جنازه اون گوشه افتاده بودند.
قانونو که میدونی؟تا جایی که بتونی دوتاشو پشت سرهم دووم بیاری آزادی...
پ ن :من محو شم...
______
مطلبی دیگر از این انتشارات
منطق من ؟!
مطلبی دیگر از این انتشارات
کوچولوی عوضی
مطلبی دیگر از این انتشارات
خون؟قرمزه...