مرگ شیرینه.انقد شیرینه که...


هوا،گرگ و میش بود.

بوی مرگ می‌آمد.

قدم برداشت.

زانو بزن.

زانو نزد...

گفتم زانو بزن،نمیشنوی؟

سیلی‌ای زیر گوشش خواباند.

زانو زد...

به نظرت من قشنگم؟

ماسکش رو در اورد.

تنها چیزی که دختر میدید یه صورت بریده شده به شکل لبخند و چشمان بدون پلک و پوست کاملا سفید بود.

دختر جیغ زد.

میخوای بمیری؟

من قشنگم؟

دختر با سر تایید کرد اما از ترس گریه میکرد‌.

با مشت روی سرش کوباند.

فریاد زد:

به من دروغ نگو...

من قشنگم؟

دختر دوباره تایید کرد.

پس توروهم خوشگل کنم؟

ظرف بزرگ وایتکس را برداشت.

تمامش را روی سر و بدنش ریخت.

دختر از سوزش فریادش به هوا رفت.

ارووووم!

هنوز مونده تازهههه

چاقویی که همیشه همراهش بود را در اورد.

پوست دختر حالت چرمی گرفته بود و سفید شد.

جین!به حرفم خوب دقت کن.

من زیبام؟

جین سرش را محکم به نشانه ی نه تکان داد.

پس دروغ گفتی؟

دختر از ترس اینکه بلای بدتری سرش بیاد نه‌ی بلندی نشان داد.

حالا خوبم یا نه؟

تایید کرد.

پس به کارمون برسیم...

پارچه را از لبانش باز کرد.

_جفففف.جف خواهش میکنم.نه نه نکننن

با چاقو لبخندی روی لبان جین حک کرد...

جین جوری جیغ کشید که گویی جانش را از دست داد.

جف خنده ای زد.

اما الان بهتر شدی.دیگه نمیخواد ماسک لبخند داشته باشی و به زور بخندی.همیشه انگار میخندی!

دختر نیمه جان لبان پر خونش را تکان داد.

_جف منو بکش...جف...منو بکش...

میخوای بمیری؟چیشددد؟؟؟آرزو داشتی که هنووز

_منو بکش...

مرگ شیرینه نه؟

مرگ خیلی شیرینه.انقد شیرینه که به زیباییت ترجیح/ه‌ش دادی!

_جف...منو...بکش...

تو که داری میمیری جین!دیگه چی میگی؟

_د...درد...داره...

میشه نمیری؟میشه ولم نکنی؟من...دوست دارم...

_من...ازت...متنفرم...

_________