مدیر واحد آموزش مرکز مطالعات سفرنامه
احمت؛ صاحب استثناییترین قلب جهان
اجبار چیز بدی است. همه ما میدانیم. هیچ وقت دوست نداریم مجبور شویم کاری را انجام دهیم. حتی نوشتن و صرف کردن فعل مجبور شدن هم سخت است. یعنی جای کلماتش روی کیبرد مشکل است. میخواهم بگویم سختی اجبار، حتی در حروف و نحوه نوشتنش هم حس میشود. چه برسد به انجام دادنش در زندگی واقعا.
شما تا حالا مجبور شدهاید تغییر اساسی در زندگی خود ایجاد کنید؟ منظورم تغییر خیلی اساسی است. تغییر عمیقا اساسی. مثل مهاجرت کردن. نه مهاجرت انتخابی، بلکه مهاجرت اجباری. مهاجرتی به خاطر جنگ. مهاجرتی به خاطر آنچه که در اطرافتان اتفاق میافتاد. اتفاقی که روحتان هم ازش بیخبر است. «احمت» به این نوع اجبار مجبور شده است.
احمت پسری نه ساله است که مجبور شده کشور خودش را ترک کند. پسربچهای که جنگ در دنیای کودکانهاش منطق ندارد. اما نتوانسته از گیر آن در برود. شانس سهپلشکش به مهاجرت مجبورش میکند. احمت دیگر یک پسربچه عادی نیست. مهر پناهجو روی پیشانیاش خورده. برای همین دردسرهای زیادی را قرار است در زندگی غیرعادیاش تجربه کند. دردسرهایی که اگر از بین آنها نخ تسبیحی رد کنید، میرسید به جنگ و مهاجرت اجباری و متفاوت بودن.
در کتاب «پسر ته کلاس» درباره پناهجو بودن میخوانید:« کل دنیا پر از قلبهایی است که دنبال جایی میگردند تا به آنجا بگویند خانه. اما پناهجوها فرق میکنند. چون آنها فقط دنبال خانه نمیگردند، دنبال آرامش هم هستند؛ برای همین صاحب استثناییترین قلبهاییاند که کسی میتواند داشته باشد.» احمت هم ناخواسته صاحب یکی از استثناییترین قلبها شده است.
کتاب «پسر ته کلاس» درباره مهاجرت اجباری، جنگ و تفاوت است. سه چیز که انسانها را از بیخ میترساند. سه چیز که احمت مجبور است با آنها روبهرو شود. البته که احمت در این راه تنها نمیماند. سه دوست همسن خود پیدا میکند تا همبرش بایستند و برایش هرکاری انجام دهند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
وطن من کجاست؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
قمر و عجیب؛ سفر به سرزمینهای غریب
مطلبی دیگر از این انتشارات
یک ژاپنی در ایران